بایکوت انتخابات، کم هزینه و پربازده

جمهوری اسلامی برآمده از یک انقلاب است. اما اگر انقلاب را به عنوان رویدادی برخواسته از خواست مردم برای گذار از نظام استبدادی و دستیابی به نظامی دمکراتیک بنگریم میتوان آنرا اینگونه ترجمان کرد که “جمهوری اسلامی نظامی برآمده از یک ضدانقلاب در درون انقلاب است”. انقلابی برای برانداختن نهاد پادشاهی، برونرفت از انسداد سیاسی و استبداد، برای دستیابی به عدالت اجتماعی و دمکراسی. اما شوربختانه انقلاب در ایران نه تنها عدالت اجتماعی، دمکراسی و فضای باز سیاسی را با خود به همراه نیاورد بلکه بی گمان یک پارادایم تراژیک تاریخی و سخت واپسگرا بود. خواه ناخواه بلافاصله پرسشی کلیدی مطرح میشود که چگونه شد که این انقلاب در بطن خود یک “ضدانقلاب” را پروراند و به عرصه وجود آورد؟ و این که چرا یکی از مهمترین انقلابهای جهان، حامل یکی از بزرگترین تناقضات نظری شد و برخلاف تصور عمومی و برداشت خطی از تاریخ، انقلاب در ایران نه تنها پدیده ای پروگرسیو، مترقی و رو به جلو نبود، بلکه آنچنان که در چهل و یکمین سالگرد آن مشاهده میکنیم، این انقلاب پدیده ای بود که جامعه ایران و حرکت آنرا به سوی مدرنیسم نه تنها با وقفه روبرو کرد که اساسا گفتمان انقلابی را تا حدودی با شک و تردید همراه ساخت. شاید یکی از دلایل اینکه چرا گفتمان رفرم و اصلاحات از درون نظام، دستکم در دو دهه گذشته، گفتمان هژمونیک بوده و دست بالا را در میان مخالفان رژیم و اپوزیسیون مرکزگرا داشته، در پاسخ به این پرسش نهفته باشد. تاکید بر اپوزیسیون مرکزگرا بی دلیل نیست چون دستکم در چهار دهه گذشته کردستان استثنایی بوده است، که نیروهای موثر و متشکل آن فارغ از مرکز و یا همسو با بخشی از اپوزیسیون سرتاسری، مداوم و با تحمل هزینه ای بسیار سنگین بر مبارزه برای گذار از جمهوری اسلامی و رسیدن به حکومتی دمکراتیک و در نهایت رفع ستم ملی استوار و پابرجا در سنگر مبارزه مانده است. ذکر این نکته باهوده است که در جغرافیای ایران، کردستان تنها جایی بود که فضای آن بدور از سلطه اسلام سیاسی بود و به همین دلیل ساده نیروهای چپ توانایی تشکل، سازماندهی و صحنه گردانی سیاسی را داشتند. در همین آتمسفر سیاسی و اجتماعی بود که از روز نخست جمهوری اسلامی در کردستان با بد اقبالی عمومی مواجه شد و مردم کردستان تقریبا یکپارچه با بایکوت رفراندوم “جمهوری اسلامی” به نظام برآمده از آن “نه” گفتند. میتوان بدرستی گفت که تنها سنگر انقلاب بود که در مقاومت در برابر رژیم اسلامی بسیار هزینه پرداخت اما فضای سیاسی آن تسخیر و یا تسلیم اسلام سیاسی نشد. اما اینکه چرا انقلاب 1979 ، ایران را نه تنها به سوی دمکراسی و سکولاریسم رهنمون نشد، بلکه این گام تاریخی بسیار مهم در واقع گامی به سوی استبداد دینی و در واقع دور شدن از مفهوم دمکراسی بود، پرسشی است که همچنان با آن رو به روییم و شاید این یکی از گره های نظری باشد که باید بر آن خم شد و با نگاهی علمی و شکاکانه به آن نگریست. اما بیگمان قیام دی ماه سال 96 و فراگیرشدن شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگر تمومه ماجرا” مراسم به خاکسپاری گفتمان اصلاح طلبی بود هرچند که هنوز هستند جریانات و کسانی که از “مرده در گور” طلب معجزه دارند.
اینکه گفتیم حاکمیت کنونی برآمده از یک انقلاب مردمی بود، لاجرم در آغاز حاکمان تازه را ناگزیر به قبول فرمی به ظاهر مدرن نمود، هرچند که محتوای آن خالی از المانهای اصیل دمکراتیک و مردم سالارانه بوده و هست. انتخابات و پارلمانتاریسم، آن فرمی بود که در راستای جمهوریت نظام لازم بود و در حقیقت به ناچار و برخلاف میل حاکمیت بر آن تحمیل شد.
بیشک اگر راهی دیگر برای خلاصی از آن بود، تن به آن نمیدادند. خمینی و اسلامگرایان در شرایط تاریخی مشخصی با انتخابات و رای مردم مدارا کردند. ولایت فقیه بنا بر جوهره دینی خود با مقولاتی همچون احترام به خواست مردم، دمکراسی و آزادی انسان در یک ساختار سیاسی نمیگنجند. اگر پهلوی ها در ظاهر مهر تاییدی بر قانون مشروطه زدند و با آن کژدار و مریض برخورد میکردند، ولایت فقیه در واقع ادامه منش شیخ فضل الله نوری بود که از بیخ و بن با مشروطه مخالف بود و خواهان حکومت مشروعه بود. اسلامیها و در راس آنها خمینی، این تضاد را در ظاهر و با برنهادن شورای نگهبان برطرف کردند که خود دلیلی کافی بود بر نقض دمکراسی. پس از انقلاب در دوران حیات خمینی و بخصوص در شرایط جنگ، تلاش چندانی برای مانور دادن و بزرگنمایی انتخابات نمیشد. اصولا در چنان فضای خفقان آوری که در دهه نخست پس از انقلاب حاکم بود و در احوالی که جنگ نیز همچون ” ودیعه و نعمت آسمانی” در فراهم آوردن شرایط بهتر برای سرکوب مخالفان و ماندگاری رژیم کفایت مینمود، حاکمان را به بازی با کارت انتخابات چندان نیازی نبود. اما در یک برهه تاریخی دیگر و با پایان یافتن جنگ، نظام برای مقابله با بحران مشروعیت، از این حربه تا توانست بهره برد و روز به روز بر اهمیت برگذاری پردامنه تر این نمایش برای نظام افزوده شد. زیرا در نبود و غیاب دیگر شاخصهای آزادی و دمکراسی در ساختار نظام، این نمایش انتخابات و حضور هرچه بیشتر و پرشمارتر مردم بود که به رژیم چهره ای مدرن و در عین حال مشروع میبخشید. “دمکراسی” و “ولایت فقیه” در واقع جمع اضدادی بحران آفرین است که نظام اسلامی تنها با تکیه بر “انتصابات” موسوم به “انتخابات” تاکنون برآن فایق آمده است و در واقع از آن همچون ابزاری برای تولید و بازتولید مشروعیت نظام بهره برداری و ارتزاق کرده است.
اکنون در فاصله ای نه چندان دور پس از “قیام آبان” و کشتار بیش از 1500 تن، دستگیری و شکنجه تعدادی بیشمار از معترضانی که رساتر از همیشه با شعار سرنگونی رژیم به خیابانها آمده بودند، و نیز پس از سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط موشکهای سپاه پاسداران و جان باختن 176 تن مسافران و خدمه این پرواز و در پی آن تلاش ریاکارانه سران نظام اسلامی و سپاه برای پنهان کردن دست خون آلوده خود در برابر مردم، دیگر آن اندک مشروعیت باقی مانده نیز از کف نظام رفت. خیابان های خالی از مردم در چهل و یکمین سالروز بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی، برگذاری بسیار کمرنگ مهمترین جشنواره سینمایی کشور که با بایکوت بی سابقه بخشی از جامعه هنری ایران نیز روبرو شد و دهها نمونه دیگر از ایندست نشانه هایی بدست میدهند از وخیم ترین بحران مشروعیتی که نظام در چهار دهه گذشته با آن روبرو بوده است، بیگمان در صورت تعمیق این بحران مشروعیت که دور از انتظار نیست، بدرازا کشیدن شرایط اقتصادی دشوار نظام در پی تحریم های پسافرجام و فروپاشی هژمونی منطقه ای جمهوری اسلامی و کشته شدن قاسم سلیمانی، در آینده نه چندان دور شاهد به پایان رسیدن این شب تیره چهل ساله خواهیم بود.
اینک با تمام آنچه که گفته شد، به آنانی نیز که به بهانه دوری جستن از خشونت و قهر انقلابی، ترس از سوریه ای شدن ایران و حمله خارجی به دفاع از وضع موجود بر می خواستند میتوان گفت که شرکت نکردن در انتخابات کم هزینه ترین تلاش جمعی برای خلع کامل مشروعیت از نظام است. بایکوت نمایش انتخابات فرصتی است که از دست دادن آن در این بزنگاه تاریخی جبران ناپذیر مینماید.

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …