سێ شه‌ممه‌ 26 ئازار 2024

عصر افراطگرایی و هم‌روایتی چپ و ناسیونالیسم سکولار / معروف کعبی

از طالبان تا داعش، از جورج بوش تا کاندیداهای کنونی ریاست جمهوری آمریکا:

عصر افراطگرایی و هم‌روایتی چپ و ناسیونالیسم سکولار

 

قبل از جنایتهای داعش در سوریه‌، عراق و کردستان، کسی تصور نمی‌کرد که‌ جنایتهای طالبان در ظرف یک دهه‌ از خاطره‌‌ها تا حدود زیادی محو شود. اعدام زنان در استادیوم در کابل در مقابل به‌ برده‌‌گرفتن زنان ایزدی در کردستان بسیار کوچک جلوه می‌کند. سخنان جورج بوش در سال 2001 در مقایسه‌ با عکس‌العمل کاندیداهای کنونی ریاست جمهوری آمریکا به‌ جنایت پاریس بسیار مترقی به‌ نظر می‌آید. به نقل از یک مقاله‌ گاردین، چهارده‌ کاندید ریاست جمهوری می‌توانند ”رئیس جمهورهایی بسیار بسیار بدتر از جورج بوش باشند” و عکس‌العمل آنها حاکی از این است که‌ ”گفتمان سیاسی آمریکا هر چه‌ بیشتر نژادپرستانه‌ و خارجی‌ستیز شده است. (لیندی وست، گاردین).

برادر بوش، جب، گفت ”بایستی مشتاقانه‌ پناهندگان سوری را خوش‌آمد گفت به‌ شرط اینکه‌ آنها ثابت کنند که‌ مسیحی هستند” (همانجا). دونالد ترامپ خواست که‌ اسامی و مشخصات همه‌ مسلمانان در یک پایگاه اطلاعاتی جمع‌آوری شود. کنگره‌ آمریکا ر‌أی به‌ کنترل شدید پناهجویان سوری داد، ”در حالیکه‌ همه‌ عاملان جنایت پاریس شهروند فرانسه‌ بودند” (همانجا).

 

نفع‌برندگان اصلی‌ بحران منطقه‌ و ”جنگ علیه‌ ترور” از سال 2001 به‌ بعد، افراطگرایی، روایتهای ملی و اختلافات فرقه‌ای بوده‌‌اند. و برای مثال جنبشهای رفرم و حقوق بشر در ایران و جنبشهای سیاسی و چپ در ترکیه بیشترین ضربه‌‌ها را متحمل شده‌‌اند. این ضربه‌ها صرفأ به‌ زندانی کردن و کشتار فعالین و بمب‌گذاری در اجتماع آنها محدود نمی‌شود.

به‌ همان اندازه‌ مهم این است که‌ در جدال روایت‌ها، این روایت چپ و خوانشی انتقادی از اوضاع است که‌ به‌ پشت صحنه‌ رانده‌ شده‌ است. ”سکولاریسم”ی که‌ در شبکه‌‌های اجتماعی، در رسانه‌‌ها و از طرف اکثر احزاب چپ و اعضایشان تبلیغ می‌شود، بیشتر به‌ روایت ناسیونالیسم سکولار تعلق دارد. اما در گفتمان سیاسی، مثلا در کردستان و ایران، به‌ عنوان نوع درست سکولاریسم جا خوش کرده‌ است (به‌ نظرات فاروق رفیق در مورد فلسفه‌ و بختیار علی در مورد پدیده‌ داعش توجه‌ کنید). ”ناسیونالیسم سکولار” به‌ دنبال ملتی خلاص شده‌ از دین و اسطوره‌ها است. این ناسیونالیسم میراث تماس با ایده‌‌های اروپایی و تسلط هژمونی روایت ‘غربی’ تاریخ است. ناسیونالیسم سکولار در برابر ناسیونالیسم مذهبی قد علم می‌کند؛ الله‌، حجاب، میلیونها مسلمان و 1400 سال تاریخ ‘اسلام’ را به‌ یک کلیت واحد تبدیل می‌کند و برایش مشخصات مشترک قایل می‌شود.

 

این نوع سکولاریسم ملی از نیمه‌ قرن نوزدهم راه‌حل‌های خود را برای‌ معضلات اجتماعی ارائه‌ داده‌ است. در دولت-مدرن نوین ایران، دهه‌‌ها تلاش ناسیونالسیم سکولار به‌ یک حکومت اسلامی منجر گشت! دلیل حکومت اسلامی در ایران، همانند دلایل خود انقلاب، را باید بیشتر در دهه‌‌های نزدیک به‌ آن (”انقلاب سفید”) و نه‌ در صدها سال تاریخی مبهم از ‘اسلام’ جستجو کرد. سکولاریسم و ملی‌سازیهای ناصر در مصر نیز نتوانست از مذهبی شدن فرهنگ و نفوذ بیشتر اخوان‌المسلمین جلوگیری کند و راه‌حلی دیگر ارائه‌ دهد. به‌ عنوان نمونه‌ای جدید حکومت اقلیمی کردستان را در نظر بگیرید که‌ بیشتر به‌ این نوع سکولاریسم نزدیک بوده‌ و بدون توجه‌ به‌ معضلات اجتماعی، تجربه‌ کشورهای ‘سکولار’ عربی و تجربه‌ برنامه‌‌های نوین‌سازی در ایران، جامعه‌ای را پیش برده‌ که‌ جریانها و روایتهای دینی در آن هرچه‌ بیشتر قدرت یافته‌‌اند.

 

دلیل رشد افراطگرایی دینی نه‌ نتیجه‌ توطئه‌ خارجی و نه‌ ”عقب‌ماندگی فکری” مردم است. اما حضور قدرتهای بزرگ و سیاستهایشان، بحرانهای سیاسی و اقتصادی، ناکامی سیاستهای و برنامه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و آموزشی از جمله‌ دلایلی هستند که‌ در دهه‌ اخیر و به‌ یمن ”جنگ علیه‌ ترور” به‌ گسترش آلترناتیو دینی منجر گشته‌ است.

ضدیت با مذهب و تلاش برای نابودی آن رسالت چپ نبوده‌ و نیست. رسالت آن درس گرفتن از بی‌توجهی به‌ دلایل رشد جریانهای افراطی دینی است و نه‌ اینکه‌ صرفأ آنها را به‌ عنوان پدیده‌های روبنایی تحلیل کند که‌ خودبه‌خود محو خواهند گشت. به‌ قول پژوهشگری ایرانی (علی میرسپاسی، 2000) این دقیقأ اشتباه چپ در ایران در قبل از انقلاب بود که‌ همراه با سرکوب بیرحمانه‌ آن توسط رژیم پهلوی، آن را در موقعیت ضعیفتری در مقابل اپوزیسیون دینی شاه قرار داد.

 

وظیفه‌ یک چپ جدی همچنین نقد از ناسیونالیسم سکولار و درک تاریخی آن از جایگاه دین است. وظیفه‌ آن این نیست که‌ ”الله‌ را مصبب همه‌ چیز بداند” و ”قتل” آن را اساسی‌ترین راه‌حل بشمارد. دلیل اتخاذ چنین رویه‌هایی استیلای باورهای دوران روشنگری است که‌ رسالت خود را اسطوره‌زدایی و تسلط مطلق انسان بر طبیعت تعریف کرده‌ بود. ناسیونالیسم سکولار دین (اسلام) را مانع اصلی ‘تکامل’ و ‘پیشرفت’ جامعه‌ می‌داند. این دو مفاهیمی کلیدی در روایت ‘غربی’ تاریخ هستند زیرا دلایل پیشرفت جوامع ‘غربی’ را در به‌ حاشیه‌ راندن دین، حکومت قانون و آموزش و پرورش توضیح می‌دهند. بنیاد ناسیونالیسم سکولار را اثبات‌گرایی علمی (پوزیتویسم) تشکیل داده‌ است. اثبات‌گرایی علمی‌ برای تحلیل معضلات اجتماعی و جوامع بشری قوانین علوم طبیعی را به‌ کار می‌گیرد.

 

روایت موجود چپ به‌ طور کلی تحت نفوذ روایتهای ‘پیشرفت’ یا تاریخ به‌ عنوان روندی رو به‌ پیش (درک تاریخی هگل و سپس مارکس)، دوگانگیهای ”تمدن و بربریت”، ”شرق و غرب”، ”سکولاریسم” و مفاهیمی از این قبیل است. یعنی تحت نفوذ پرنسیپهای مکتب شرقشناسی نیز هست. در روایت چپ جای یک دیدی انتقادی نسبت به‌ روایت تاریخی و فلسفی، اما هژمونیک ‘غربی’ خالی است. مفاهیمی که‌ از زمان تماس جوامع ”خاورمیانه‌” با ایده‌های اروپایی در قرن نوزدهم اشاعه‌ یافته‌ و چارچوب تفکر مثلا در ایران را شکل داده‌‌اند، هنوز به‌ عنوان مفاهیمی مسلم و بدیهی فرض می‌شوند.

 

برنامه‌ چپ برای سکولاریسم (جدایی دین از دولت) و روایت تاریخی آن بایستی در نقد ناسیونالیسم سکولار (که‌ ‘ملت’ و دولتی بدون وجود یا استیلای دین می‌خواهد) شكل بگیرد. اما آنچه‌ که‌ امروز تا اندازه‌ زیادی شاهدش هستیم، مرزهای مخدوش بین این دو روایت و شباهتهای آنها است. در تحلیل جهان امروز روایت ناسیونالیسم سکولار و روایت ‘غربی’ به‌ ”تصادم تمدنها” اشاره‌ می‌کنند و ‘معضل اصلی” جهان را ”جنگ ایدیولوژیها” تعریف می‌کنند. معضل اصلی از نظر چپ چیست؟

 

چپ در کردستان که‌ از افکار و فلسفه‌ مارکس، صاحب این نقل قول، تغذیه‌ می‌کند، ‌نقل قول ”دین افیون توده‌‌ها است” را تکرار کرده‌ است بدون اینکه‌ به‌ جملات قبل از آن توجه‌ کرده‌ باشد. نقل آن برای خاتمه‌ این نوشته‌ بجا است:

 

”آزار دینی در همان حال بیان رنج‌های واقعی و اعتراض علیه‌ رنج‌های واقعی است. دین آه موجود ستمدیده‌ است، قلب جهانی بدون قلب، به‌ همانگونه‌ که‌ روح یک وضعیت بی روح است. دین افیون مردم است. (مارکس، در نقد فلسفه‌ حقوق هگل، 1979، ص. 42 (انگلیسی).

 

منبع: فیسبوک

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …