من یک زنم
سینه سپر کرده
دور از وطنم
از این زمانه یِ
بیرحم نمیگذارم
شلاقِ بی رحمِ دین
به یغما نبرد
فکر و اندیشه ام
من یک زنم
نزن با دینِ ننگین
چوب ِ حقارت بر سرم
که من نه خواهرم
نه برادرانه رفتار کن با بدنم
که باید عوض کنم
برادرانِ وطنم
من یک شیر زنم
شیری اگر به زنجیرِ دین
آکنده از زخمهایِ چرکین شده ام
ای ستمکار به حکمِ دین
جفا پیشه یِ خونخوار
خونین جگرم
باید چه کند …
این زنِ تبدار
که گردیده به زنجیر گرفتار
من یک زنم
گرچه دارم
دلِ شیری پر ستیز
افسوس…
دو دستم بسته به زنجیر
گردن به بغل…
فریااد فراوان.