من برای کودکان در زنجیر می سرایم
برای عروسان بی شوهر می سرایم
به باد می گویم سروده هایم را منتقل کند
آن چه هستی ام می آفریند سرود کوهستانهای
کردستان و خزر است
آواز های چکاوک سرود فتح را نوید می دهند
به باران عشق می ورزم
حیاتم به شبنم های کنار جویباران خزر است
من شبنمم که بر شالی لمیده ام
تا خیال کارگران را در درون مرغزاران البرز جولان دهم
هستی ام در باد فوران می دهد
و بیرق های شکسته را آبیاری می کند
در سطح اشیا ء بیهوده جولان نباید داد
در ژرفای واژه ها خیال شناور است
و پختگی ام را به تو هدیه می کند
اسبی تمام هیکلم را می سازد
من در پیکره ی طبیعت در جستجوی آفتابم
درنگ نکن زمان عین باد می گذرد
و جوانی ات را به تاراج می برد
یک عشق بر شبنم ها می خندد
و درختان بلوط صدای باد را می نوشند
من به روزنه های این تاریخ دل بسته ام
و اشکهای آلوده به خفاش های آبستن را دور ریخته ام
بی شک روزی همه زمان ها گم می شود
فقط صدای صدا می ماند
تنها موج است که در صدا جولان می دهد
و ابریشم پروانه های خود را پیراهن می کند
و دختران آفتاب پیراهن زرد ابریشمی می پوشند
و در باد می خندند
و اشکهای خیال در شادی گره می خورد
ما را پیامبری نیست
ارواح آدمهای مفلوج خفاشهای بی سرند
و مغز کبوتران را می جوند
من شعرم را برای شقایقهای شناور در آب می سرایم
طلوع من در زمستان است
و آقاقیاهای خسته ی من در پائیز گل می دهند
هنوز اول بهار است
باید سری به راز فصل ها به زنم
یک چکاوک دارد می خندد
و ماه از درون سایه ی برگهای توت به چشمان قمری نگاه می کند …
بابەتی هاوپۆل
امید و مقاومت همگانی با ضرورت تداوم انقلاب زن، زندگی، آزادی
بازداشت و سرکوب و اعدام های گسترده در طول یک سال گذشته تا کنون، همگی …