در سپیده دم طلوع بی غروب آزادی
با حنجره ای در نشسته از بغض
کدامین آواز ترد زمانه را
سترگ سر دهم
و به خون یاد کدامین سوره از سورهای سرخ عشق
این گلوی خشک بغض آلود را
این گلوی گرفته از درد بی درمان فراق را
و این لبان ترک برده عطشان را
با آبروی کدامین از گلنام ها تر کنم
در سپیده دم طلوع بی غروب آزادی
هر روز از دنیای سرخ عاشقان را
به نام کدام یک از نام های سرخ تاریخ بیارایم
و به کدام ترتیب
بر دل بزرگ کدام پرچم
بر کدام از بام های بلند جهان
به اهتزار بر آورم
با اینهمه دستان اینک بسته
که فراتر از همه دست های یاریگر نابسته
سرشاز از حس یاوری هاست
در سپیده دم طلوع بی غروب آزادی
برای گرامیداشت رهنوردان نوروز نوین در سراسر تاریخ فردا
بر قله کدام کوه بلند
درشت بنویسم
آزادی
چندانکه نام و نشان راه پر شقاوت رنج بردگان
در تاریخ همیشه سرافراز مبارزه
به یادگار بماند
تاریخی که رنج حبس
که درد شکنجه
که دار و درفش را
به یقین
به افسانه می سپارد