من گریلایم
بی باک از مرگ
شاهین کوهستانم
پر می گشایم درآسمان خیال کوردستانم
برای رهائی این خلق ستمدیده
چه شبها که دیدگانم خواب ندیده
بارگبار مسلسل سکوت شب را شکسته ام
در برف و تگرگ و باران به کمین نشسته ام
حلاج وار به پای چوبه دار رفته ام
هرگز برای دشمن بله قربان نگفته ام
مرگ را با جان و دل خریده ام
من زاده کورد ستمدیده ام
تا به خاطر دارم تو سری خورده ام
تاریخ و نام و نشانم را ربوده اند
هر شب ستاره ای را ز آسمانم به زیر کشده اند
هرگاه خواسته ام در آسمان آبی ام پرواز کنم
طلوع فجر پیروزی را بار دگر آغاز کنم
مسیحان سرزمینم را مصلوب کردند
برصلیب زنگار بسته میخکوب کردند
دیارم را غرق آتش و دود کردند
آسمان آبی ام را مه آلود کردند
من گریلایم
بی باک از مرگ
از شکنجه و زندان بی باکم
گر تکه تکه ام کنند
باز گویم:اهل این سرزمین و خاکم
شاهینی ازاین دیار پاکم
دراوج آسمانها می خوانم:
زنده باد خلق کورد
پاینده باد خلق کورد
هرگز مرگت مباد
ریزش شاخ و برگت مباد
پرچم ات هماره به اهتزاز باد
تادر گهوار کودکی بماند راهتان سر افراز باد
……………………………….
«کورد»
من بوسه های شلاق را
وقتی که نامم
نهادن کورد
بر گونه های گلفام
حس کردم
آن هنگام کورد
سرزمینی نداشت
تمام خاک سرزمین اش را
با کوله پشتی بر می داشت
و در جای کوله پشتی اش گذاشت
که از هر چهار سو
حمله ور شدند
و هنوز جای بوسه های شلاق
بر گونه های زیبا و گلفام اش پیداست
و جوخه های دار برپا