شه‌ممه‌ 23 تشرینی دووه‌م 2024

دربارە کتاب ”مباحث کنگرە اول کومەلە”

مدتی است کتابی تحت نام “مباحثات کنگرە اول کومەلە” چاپ شدە کە هم از طریق انترنت و، هم بە شیوەهای دیگر، پخش گردیدە است. از سوی رفیق ساعد وطندوست نسخەای از این کتاب همراە با یادداشتی کوتاە برای من نیز ارسال شد.

قبل از دریافت این نسخە و یاداشت، من مطلع شدم کە این کتاب چاپ شدە است، لذا تلفنی با رفیق ساعد تماس گرفتم کە چاپ این کتاب چگونە صورت گرفتە؟(چون حدود یکسال و نیم پیش من از ایشان صورتجلسات آن گنگرە را خواستە بودم و قول گرفتم کە بە دستم برسد، اما نرسید. حق خود میدانستم بە عنوان یکی از دە نفری کە در آن نشست جمعی شرکت داشتە، در مورد هر ادیت و پخش آن نظر من نیز پرسیدە شود) در جواب سؤال من ایشان پرسیدند: “شما از کجا مطلع شدید؟ چون قرار نبودە قبل از چاپ و قبل از اینکە برسد بە دست کسانی کە در آن نشست شرکت داشتەاند و بتوانند نظر بدهند، این نسخەهای محدود پخش شود”. البتە هنوز کتاب بە دست من نرسیدە بود کە دیدم از طریق انترنت چگونگی فروش و دسترسی بە آن اعلام میشود و کسانی دربارەی محتوای آن مینویسند. بە هر حال اکنون این کتاب چاپ و پخش شدەاست. از نظر من ضروری بودبە عنوان یکی از کسان حاضر در آن نشست، نظر من و دیگر رفقا نیز در مورد محتویات کتاب شنیدە و خواندە شود. بە هر حال نشدو، من بە توضیحات مختصر زیر بسندە میکنم.

١. زمینە و زمان این “مباحثات”:

برای داشتن دیدی کلی، ضروری است گفتە شود کە این مباحثات و این جلسە حدود پنجاە روز پیش از پیروزی انقلاب ایران بە پایان رسیدە است. ماهها بود همە ما درگیر مبارزات اعتراضی مردمی و فعال و سازماندە آن بودیم. آری در گرماگرم مبارزات و تظاهرات مردمی در شهرهای کردستان و در شرایطی کە این دە نفر و دیگر اعضا و سمپاتیزانهای کومەلە نیز کە در این نشست شرکت نداشتند، عناصر بارز و هدایت کنندە این مبارزات در کردستان بودند. بدون اغراق میتوان گفت چە رفقایی کە در نشست بودند و چە آنها کە در خارج آن نشست بودند، کنترل سیاسی جنبش مردمی را در دست داشتند و بدرست گرایش مذهبی همسو باخمینی و گرایش اسلامی را بە مصاف کشیدە و توانستە بودند در مقایسە با دیگر نقاط ایران، سیمای دیگری از جنبش مردمی در کردستان ترسیم نمایند. طبیعی است بە دلیل مسئلە ملی، جنبش در کردستان دینامیسم واهداف تاریخی خود را نیز دارا بود، اما این نیروی چپ کردستان و بویژە کومەلەایها بودند کە آنوقت این زمینە ملی و ویژگی را درک نمودە، عدالت اجتماعی و همبستگی با استثمارشدگان و بحث از دمکراسی را در آن برجستە کردە و از این طریق برای تقویت دینامیسم دمکراتیک این جنبش و گسترش پتانسیل انقلابی آن در برابر نهضت مذهبی، سرسختانە کوشیدند.باید گفت در آن دورە و آنوقتها بە جز کردستان کم جایی چپها میتوانستند با شعار و صف مستقل خوددر همایشهای مردمی شرکت نمایند. چنانکە دیدیم ادامە این مصاف در کردستان، حدود کمتر از دو سال بعد، بە کلی سرنوشتش بە نفع بینش سکولار و چپ تعیین گردید و تحولی در کردستان بوجود آورد کە تاکنون آثار مثبتش هویداست. محرز شد کە این جمع حاضر در کنگرە و همسنگران تشکیلاتیشان،دارای نقشەای معین بودند و توانستنددر کردستان، گرایش مذهبی همسو با جنبش اسلامی مسلط در دیگر نقاط ایران را، منزوی نمودە و شکست دهند. آری در آن کنگرە آن مبارزان با وجود عملکرد درخشان اجتماعی و مبارزاتی، در منتهای افتادگی و خلوص نسبت بە مردم، بە “انتقاد و انتقاد از خود” آنچنانی میپردازند( ذیلا دربارە ماهیت آن نیز نظر خود را بیان میدارم). اما چنانکە میبینیم در آن جلسات، پراتیک و فعالیت مردمی و انقلابی هیچ رفیقی گزارش نشدە و مورد بحث قرار نمیگیرد، مگر در جریان انتقاد از خودها و بیان اغراق آمیز کمبود و ضعفها، متوجە شویم دارند از پراتیک اجتماعی مهمی نیز میگویند. چرا؟ چون در جلسات کوچکتر پیشین همە از گزارش کار و پراتیک همدیگر مطلع بودند و جایگاە یکدیگر را میشناختند و اکثریت آنها در مبارزات اجتماعی آن دورە همکار و یار هم بودند.

ما ٣٧ روز در جلسە نبودیم، بلکە جلسات کنگرە را بە خاطر شرکت در و هدایت مبارزات جوشان مردمی، تعطیل کردیم. این خود دلیلی است قاطع بر نقش و ارتباط فشردە آن تشکیلات و آن آدمها با جنبش جوشان مردمی در کردستان.اکثریت قریب بە اتفاق شرکت کنندگان در آن جلسە از سرشناسترین، محبوبترین و معتبرترین مبارزین شهر و دیار خود بودند. همە ما دارای ارتباط چندین سالە منظم با هم بودیم.

٢. “ انتقاد از خود” یا خود زدایی: بخش اعظم این کتاب، انتقاد و انتقاد از خود و خودزنی این دە نفر و انتقاد و روانکاوی از شخصیت و خصوصیات کسانی است کە در این جلسە نبودند. هر کس این متون را بخواند، اگر در این جنبش جوان باشد آنرا درک نمیکند و حتی گیج میشود و فکر میکند آخر این چە رفتاری است با هم دارند؟ اگر هم مثل ما پا بە سن گذاشتە و در بطن جریان بودە و با بینش آن دورە چپ و کومەلە و فعالان کمونیست و سوسیالیست آشنا باشد، هم متأثر و متأسف میشود و هم خوشحال از اینکە: چە خوب کە زود از این نوع مالیخولیای مائوئیستی دست کشیدیم و در کوچە و بازارکلاە بوقی سر رفقایمان ننهادیم و مبارزین و سمبلهای آن دورە را مورد حملە با تخم مرغهای گندیدە قرار ندادیم. (تنبیهاتی کە در” انقلاب فرهنگی چین” و در فرهنگ دورە فئودالی مرسوم بودند). برای نشان دادن گوشەهایی از بینش نادرست آن زمان و پس ماندە این نوع “انقلابیگری” ذهنی، بە نمونەهایی اشارە مینمایم: یکی میگوید هنگام سفر بە کردستان عراق،“هنگامی از کنار پایگاههای رژیم رد میشدم، ترسی در دلم احساس میکردم” دیگری بیان میدارد کە: “آن دورەای کە برای کارگری رفتە بودم، سعی میکردم از ادامەی کار سخت و شاق دست بردارم و کار آسانتری پیدا کنم با این توجیە کە در کار جدید با کارگران آگاهتری ارتباط پیدا میکنم، البتە در واقع از خصوصیات خردەبورژوایی من ناشی میشد” یکی دیگری روایت میکند: در فلان مجلس کە غدای خوب موجود بود، اشتها داشتم شکمی از عزا درآورم و این بیانگر خصوصیات بورژوایی من بود. رفیقی میگوید: “ در مبارزە با پلیس ترس داشتم بە سلول انفرادی بیفتم، بە دلیل این ترس، تصمیم میگرفتمبا پلیس درگیر شوم و دچار چپ روی میشدم”،…. “خوشحال بودم بە خاطر کاری خوب از من تعریف مینمایند، این خودخواهی طبقات بالاست”.

در بارە این نمونەهای” انتقاد از خود” ما، در واقع باید گفت: کسی کە نمیترسد دیوانە است، شجاع کسی است کە ترس را میفهمد و در جهت حرکت و هدف خود بر آن غلبە میکند. کارگری کە نخواهد کار شاق و سخت را با کاری راحتتر برای جسم و روانش، ترک گوید، نادان است و ناآگاە. آن کسی کە گرسنگی و کم غذایی چشیدە، میل نکند شکمی از عزا درآورد، دروغ میگوید یا گرسنە نیست. کسی کە از رضایت دوروبرش خوشحال نشود، بی احساس و سرد است. اینها عکس العمل طبیعی انسانی است و غیر آن غیر طبیعی و….

آریتزکیە نفس و خودآزاری از خصوصیات رایج فعالین چپ آن دورە بود کە سوسیالیست بودن را در کارگر شدن و آنهم کارگری کە کار شاق میکند، میدید.بە جای اینکە بپذیریم کە میتوانیم سوسیالیست باشیم، اما کارگر هم نیستیم، بپذیریم کار دورەای تصنعی، در ما ایجاد بینش نمیکند، حزب کارگری را کارگران میسازند، نە ارادە روشنفکران سوسیالیست،جنبش کارگری توسط فعالین مخفی سازمان نمییابد، بلکە از سوی نسلی از کارگران استخوان خرد کردە و آگاە قوام میگیرد. فعل و انفعالات عمیق اجتماعی، تولیدی و طبقاتی، موجد جنبش است و رهبران و کادر جنبش کارگری را پرورش میدهد، نە انقلابیون حرفەای. کار روشنفکران سوسیالیست درک و ترویج این راستیها وکار در جهت تثبیت این حقایق در اذهان استثمارشدگان و پیوند با این جنبش است. غیر از این، همان بینش چریکیسم و تئوری” موتور کوچک و موتور بزرگ” است کە عمل میکند. همە ما در جریان حیات سیاسی خود شاهد بودەایم کە چپ غیر اجتماعی و سکتاریست، مخالف تشکیلاتی را بە مثابە دشمن طبقاتی میبیند، بە مذهب تبدیل نمودن فکر و بینش سیاسی را بە جای کاوش علمی و ابتکار و جستجوگری، بە سنت تبدیل میکند. بە همین دلیل نیز اکثر رهبران چپ انگهای دشمن کارگران، خائن و… دریافت کردەاند. غولهایی چون تروتسکی، کامنف، زنیوویف و کائوتسکی از این شمارند. کسانی از آنها بە خاطر میهن سوسیالیستی انگ جاسوس امپریالیسم را میپذیرند. خوشبختانە باید گفت در همان روزهای آخر آن کنگرە، تردید در مورد این نوع برخوردها مشهود و شاید کمتر از یکماە پس از اتمام آن، از این نوع نگرشفاصلەای محسوس و جدی گرفتیم، حتی بە آن میخندیدیم.

٣. تصویری وارونە از رفقای رهبر و دفاعی لازم:

در کنگرە اول کومەلە و در این “مباحثات” سە نفر(رفقا کاک فواد، محمد حسین کریمی و طیب روح الهی) شرکت داشتند کە زود جان باختند. از رفقای دیگری نیز نام بردە میشود کە دو نفر از آنها(رفقا صدیق کمانگر و عطا رستمی) نیز جان باختەاند. همە این رفقا بە عنوان رهبران یک دورە جنبش انقلانی کردستان از سوی دوست و دشمن شناختە شدە و معرفی گردیدەاند. اما در این کتاب تصویری از این رهبران و عزیزان بە خوانندە دادە میشود کە نە تنها ظالمانە، بلکە کاملا وارونە است. روا نیست کاک فواد را از لابلای یادداشتهای تندنویسی شدە ناقص و در جلسەای کە بینش مائوئیستی، شبیە بە انقلاب فرهنگی چین و چریکیسم، بر آن حاکم بود، شناساند. فوادی کە تاکنون نیزبلندبالاترین رهبر چپ و کومەلە، سازماندە مبتکر جنبش انقلابی و سوسیالیستی، آن فوادی نیست کە در “انتقاد از خود” های کذایی، خود را” توطئەگر” بداندو بنامد یاهمچون یک مدعی سختگیر بە محاکمە رفقایش بپردازد. کاک فواد تحت تأثیر بینش فوق الذکر چە آنگاەکە “بیرحمانە” برخورد میکند و “شلاق” بە دست میگیرد و چە آنگاە کە در انتهای کنگرە و بازبینیها، عملکرد خود را “توطئە” مینامد، بە هیچوجە کنە منظورش معنای این کلمات نبود و توضیحاتش مطمئنا ناقص آمدە است.من در آن جلسە بودم و یکی از آنها بودم کە مسئلە عشق و ازدواج در موردم مطرح بود، وقتی بە این گرایش بە عنوان سیر بە سوی زندگی شخصی برخورد میشد، من اعتراض کاک فواد را بە یاد دارم کە گفت: “رفقا ما میخواهیم میلیونها کارگر و زحمتکش را سازمان دهیم، با آنها هم حزبی شویم، نباید و نمیتوان تصویر جریانی کە با زندگی مخالف است از ما طرح گردد، بلکە برعکس ما میخواهیم زندگی راحت و با رفاهی کە دربرگیرندە، ازدواج، عشق و… هست برای همگان ممکن گردد”. امااین گفتەها در این یاداشتها نیستب و ممکن است جزو صفحات ناموجود باشد.در این جلسات و” انتقاد” از خودها، محمد حسین کریمی کە پس از دستگیری اکثریت رهبری و کادرهای کلیدی تشکیلات و، در حالیکە ارتباط سازمانی بخشهای مختلف تشکیلات گسستە و ارتباطی منظم باقی نماندە بود، کمر همت بستە و ارتباط سازمانی منظم شمال و جنوب کردستان را وصل مینماید و، هم در تلاش بودە تا بە حل اختلافات مابین رفقا در جنوب کردستان کمک کند، در فکر بود تا ارتباطات قطع شدە مریوان و تهران را وصل نماید، ” قدرت طلب و توطئەگر” لقب میگیرد. من بە عنوان کسی کە آنزمان عضو کمیتە شمال کردستان بودم و از نزدیک شانس کار فشردە با وی را کە مسئول کمیتە بود داشتم، میدانم و دیدەام کە او تا چە اندازە صمیمانە و با پشتکار در این مورد تلاش نمود. گذشتە از این در زمان این جلسات، او بیشتر از همە ما زندگی کارگری و زحمتکشی را تجربە کردە بود. اما هنگامی کە این یادداشتها را میخواندم بە خود میگفتم کاک محمد حسین واقعا میبایست تمجید و تشویق میگردید. اما چون احساس رضایت و غرور نمودە کە توانستە است ارتباط شمال و جنوب را دوبارە برقرار کند، چون احساس مسئولیت کردە و شرافت بالایی از خود نشان دادە و پس از مرگ عموی زحمتکش و ندارش، سرپرستی بچەهایش را بە عهدە گرفتە است، باید برای هر دوی این شاهکارها، صفات” قدرت طلبی، روحیە توطئەگرانە” و “توجە بە خانوادە و زندگی شخصی و خردەبورژوایی” نثارش گردد. آیا در مورد رفیق صدیق کمانگر کە با رأی آزادنە و مردمی شهر سنندج رهبر شد، ضرورتی داشت و لازم بود کە گفتەهای ناروای دورەای و در جلسەای کە خودش هم حضور نداشت و گویندگانش نیز تنها یک ماە پس از آن پشیمان بودەاند، یا هیبت و شکوە مبارزاتی رفیق صدیق وادارشان نمود کە از گفتەهیشان در آن نشست دوری گزینند و خود را صاحب آن نسازند، برای انظار عمومی پخش شود و در آنجا “وازدە و گریزان” از مبارزە توصیف شود؟ آیا در مورد رفیق عطا رستمی کدام یک؟ گفتە و قضاوتهای آن روانکاوی و انقلاب فرهنگی مائوئیستی، اعتبار دارد یا پراتیک انقلابی و عملکرد رهبرانە او در میان مردم مریوان و در کومەلە و اطلاعیە و اسناد رسمی کومەلە در مورد نقش مؤثر و گرانبهایش؟ یا رفیق مبارز، صادق و پاکی چون طیب روح الهی کە از مبارزین سرسخت و با پشتکار و کاردان تشکیلات مخفی و مقاوم در برابر شکنجەهای رژیم ستمشاهی بود، تصویر عنصری “متزلزل” دادە شود؟ این سؤالها خود بیانگر ناروایی برخورد ما بە خود و دیگراندر این جلسات “انتقاد از خود” و، نادرستی و مقطعی بودن اظهار نظر ما در مورد همدیگر را نشان میدهد. روشن مینماید کە چرا بعدا همە ما بە نقد این نوع “انتقاد از خود” پرداختیم؟ و لازم آمد کە رفیق شعیب زکریایی “ از کنگرە اول تا کنگرە دوم” را سی و دو سال پیش در نشریە رسمی بنویسد کە، نتیجە همفکری و تأیید همە ما شرکت کنندگان در آن جلسە بود. هم و غم همە ما این بود کە در نقد کنگرە اول، سبک کار تشکیلاتی و نگرش سیاسی آن دورە را نقد نمائیم، لذا این نوع “انتقاد از خود” و “مباحثات” از سوی همە(بلا استثنا همە، مگر امروز کسی پشیمان از نظر خود باشد) شرکت کنندگان این گنگرە کە امکان اظهار نظر داشتەاند( من شخصا از طیب و کاک فواد دربارە تغییر نظرشان در مورد آن جلسات و مباحثات شنیدەام، شاید تنها باقیماندە آن دە نفر نیز هستم کە بعد از گنگرە و تا سال ١٣٦٠ با طیب ارتباط نزدیک داشتەام)، رد شدە و مورد نقد قرار گرفتە است، نمیتواند مورد استناد قرار گیرد.

لازم است بیان دارم کە احتیاجی بە دفاع از کسانی کە زندەاند، ندیدم. چون ٣٧ سال بعد از آن “٣٧” روز و سالها پیش از آن هم فرصت داشتەاند کە در این جنبش عملکرد خود را بە معرض قضاوت مردم بگذارند. اما باید بگویم کە همە آنها، چە آنها کە در آن جلسە شرکت نمودە و یا نامشان مطرح شدە است، علیرغم جدایی سیاسی امروزەمان، عناصری تأثیرگذار، مبارز، سازماندە جنبش و کادرهای قابل اعتماد و محبوب مردم بودە و باقی ماندەاند.چو بر خاکم بخواهی بوسە دادن+ رخم را بوسە دە اکنون همانیم.

٤. مباحثات و نتیجەگیری سیاسی کنگرە:

این کنگرە نسبت بە جنبش اسلامی و خمینی، علیرغم رویکرد بخشی از چپ و نیروهای لیبرال و دمکرات، بە رهبری اسلامی “ضد امپریالیست”، بدون توهم است. رویکرد روشن و قاطعی نسبت بە مردم و دفاع از منافعشان، بخصوص کارگران و زحمتکشان در این مباحثات وجود دارد، بە روشنی از شرکت در جنبش ملی کردستان و بینش برابری خواهانە و سوسیالیستی و ترویج آن و مظالم نظام سرمایەداری موضعگیری مینماید. جهتگیریهایی کە تاکنون نیز عمدتا راهنمای عمل کومەلە و چپ کردستان بودە و رمز پیشروی و بقای آنست.

اما نتیجەگیریهای سیاسی در موردتوازن قوای طبقاتی و اجتماعی در جامعە و توازن سیاسی مابین شهر و روستا، نادرست و تحت تأثیر همان بینش مائوئیستی است. در عمل نیز ما شرکت کنندگان آن کنگرە، بر مبنای این نوع نظرها عمل نکردیم، هرچند با کمی تأخیر در شهرها تجمع نمودیم، بە سازماندهی عموم شرکت کنندگان در جنبش پرداختیم.شخص کاک فواد مصطفی سلطانی برای برون رفت و گذر از محدودیت نگریهای رنج آور کنگرە اول،بیشترین تأثیر را نهاد و بە همین دلیل نیز بە رهبر بلامنازع در میان ما تبدیل شد. حیف است کسانی کە خود را رهرو فواد بدانند، طی این همە سال، ناگفتە و ضمنی بە تقدیس کنگرە اول بپردازند و نقد صریحی بە آن نداشتە باشند. کاک فواد سنت شکن و مبتکر بود، انسان و عمل در راستای سعادت انسانی را معیار صحت تئوری و باورها میدانست. بە همین دلیل نیز در کنفرانس( فکر میکنم چهارم) در مهاباد بە روشنی بە نقد نظراتش در مورد تحلیل از جامعە ایران و کردستان پرداخت. مارکس و انگلس کە نویسندگان مانیفست کمونیست هستند، در مقدمەهایی کە بر مانیفست نوشتەاند، مدام از تغییر نظر خود در مورد بندهایی از نوشتەشان میگویند و مینویسند، اما مارکسیست نماها ، بدون توجە بە آن مقدمەها، دگم و خشک بە همان متون اولیە رجعتت میدهند و از حفظ برایت میخوانند.

٥. این نوع انتشار “مباحثات….” از سوی رفیق انتشار دهندە و ادیتوران عزیز با هر انگیزە صالحانەای هم کە باشد، از نظر من نە کمکی بە تاریخ مبارزات کومەلە، نە بیان حقایق در مورد ٩ سال کار انقلابی پر ارزش قبل از اعلام موجودیت کومەلە، بلکە وارونە نمایاندن راستیهیا، گیج نمودن نسلهای بعدی و بی حرمتی بە رهبران و رفقای فقیدو کل پراتیک انقلابی این دورە است. چرا؟ رفیق ناشر در مورد این یادداشتها مینویسد: “ ترجمە از کردی با گویشهای مختلف بە فارسی بودە، بە شیوە تند نویسی و توسط منشیهای مختلف(کە هیچکدام حرفە منشیگری نداشتند) صورت گرفتە، بخشی از صفحات دستنویس موجود نیست، بخشی از کلمات و متن ناخواناست، نامها گاە بە غلط یادداشت شدەاند و….” باید پرسید با این همە ایراد آیا بە زعم ایشان میتوان بە راحتی چنین دستنویسهایی را بخشی از تاریخ کومەلە نامید و یا بە آن استناد کرد و یا بە خود جرأت داد کە این نوع اظهار نظرها در مورد شخصیت همدیگر و رفقا را بدون هیچ نقدی از بینش آنزمانی“انتقاد و انتقاد از خود صادقانە و صمیمانە” نامید؟ تازە بدون اینکە بە دیگر شرکت کنندگان در این جلسات امکان دادە شود نە همفکری نمایند و نە حداقل آنها هم بتوانند نظر خود را همچون کاک ساعد، بنویسند. از نظر من این “٣٧” روز فراز تاریخ مبارزات کومەلە نیست. عمدتا تراوشات و بروز بینش ماقبل فعالیت اجتماعی وافکار مائوئیستی بود کە آغشتە بە اختلافات محفلی و ندانم کاریهای طبیعی و موجود در هر جریانی بود کە با پراتیک پیش و پس آن جلسات( هریک بە نوعی)، متفاوت بود. بهترین دلیل هم اینست در این کنگرە از انحلال تشکیلات، تردید قوی در کار مشترک باهم، تردید جدی در انقلابی بودن جریان و رفقا، تردید در توان عمل انقلابی و انجام اقدام بزرگ ، صحبت میشود. بە لحاظ سیاسی نیز رفتن بە روستا و مخفی شدن توصیە میگردد. اما آنچە در آخر این کنگرە گذشت با روح این تردیر و“مباحثات” متفاوت بود. تشکیلات را منحل نکردیم، تصمیم گرفتیم بە کار مشترک با هم بپردازیم، بە همە رفقا مسئولیتهای بالا و منطقەای سپردە شد،برای برپایی نشریە نظری و اسم و آرم تشکیلات، تصمیم گرفتیم و تمرکز کار خود را بر شهر نهادیم. تصمیم گرفتیم محدودیت و سختگیری در عضوگیری را کنار بگذاریم. واقعاهمەی این تصمیمات در راستای آن مباحثات و ارزیابیهای “یادداشت” شدە در آن جلسات، نیست. بعد از جلسات نیز همە، بە طور قطع همە، زبان بە انتقاد از این برخوردها گشودند. پس میتوان گفت کە “مباحثات” کنگرە اول تا روزهای آخر، تصویری از مقاومت بینش محفلی و مائوئیستی و میدانداری آنست، اما تصمیمات آخر و تصمیم بە کار مشترک و سپردن مسئولیت حتی بە آنانی کە تنبیە شدند، آغاز درز بردن و شکاف برداشتن این نگرش و آن سد فکری و فروریختنش بود. ما از مدتها پیش از کنگرە، با نظرات سیاسی مائوئیستی مرزبندی داشتیم و بە نقد آن میپرداختیم و روبرو شدن با عملکرد خودمان در کنگرە در برخورد بە همدیگر، ناگفتە ضربە محکم دیگری بود بە بقای این نگرش و مرزبندی همەجانبە با مائوئیسم. اما جای تأسف است کە پس از ٣٧ سال خداحافظی با این نوع نگرش، تلاش شود تاهمە آن کنگرە بە الگوی مبارزاتی تبدیل شود و ضمنی از سنگر آن کنگرە بە “کومەلە”ها حملە گردد.این نوع تلاش برای بازسازی و قدرتگیری جریان کومەلە ناکام است، اما قطعا راههای دیگر و سیاسی تری برای این امر ممکن و مقدور است. لازم است بگویم پشت جلد کتاب نیز کە با نقل قولهایی از سە رفیق جانباختە آن کنگرە و آن یادداشتها آذین بندی شدە است، بە هیچوجە فراز گفتەهای آن عزیزان حتی در آن یادداشتهای ناقص و غیر مستند نیز نیست. حتی یکی دو اظهارنظر، فروداند و نمیدانم بە چە منظوری انتخاب شدەاند؟ در اظهارات هر سە رفیق در این جلسات گفتەهای عمیق سیاسیو امیدبخشی وجود دارد کە بسیار والاتر از این منتخبات است. بە راستی از این نبش قبر اسناد اینچنینی، نصیبی بە کسی نمیرسد و شانسی نیست تا بتوان از این بینش شکست خوردە و از این نمد کلاهی دوخت، بلکەجوهر انقلابی برخی تصمیمات کنگرە نیز خدشەدار شدە است.

عمر ایلخانیزادە

دهم آپریل ٢٠١٦ میلادی

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …