سێ شه‌ممه‌ 12 تشرینی دووه‌م 2024

بیداری از خواب جامعه‌ی نمایش(نمایشگاه کتاب به مثابه‌ی آپاراتوس جامعه‌ی نمایش)/ مسعود بیننده

در این نوشته با وام‌گرفتن مفهوم جامعه‌ی نمایش «گی دبور»[1] به تحلیل نمودهای تصویری و سازوکارهای فانتزیک آن در نمونه‌ی موردی نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به عنوان یکی از آپاراتوس‌های مهم جامعه‌ی نمایش حاضر می‌پردازیم.کتاب «جامعه‌ی نمایش» گی دبور با بهره‌گیری از مفاهیم هگل، مارکس و لوکاچ، توصیفی از شکل نوین سرمایه‌داری غرب در قرن بیستم ارائه می‌دهد و جنبه‌های رسانه‌ای و مصرفی آن را با تمرکز بر پیوند اندام‌وار (ارگانیک) سرمایه و تصویر و اهمیت میانجی تصویر در فراوری جامعه‌ی ایدئولوژیک نمایش مورد نقد رادیکال قرار می‌دهد. متن زیر تلاش می‌کند به جای بازگویی و تبعیت صرف از رویکرد دبور در «جامعه‌ی نمایش»، در دستگاه مفهومی این کتاب «دخل و تصرف» کرده، با بهره‌گیری استراتژیک از روش موقعیت‌گرایانه، چشم‌اندازی انتقادی ارائه کند.

اگر سرمایه‌داری در یک «وارونگی هستی‌شناختی» (ontological inversion)، ارزش مبادله را بر ارزش مصرفی مسلط کرده و با بخشیدن موجودیتی واقعی و تعیین‌کننده به آن، اساس هستی خود را بنیاد نهاده است اکنون در مسیر رشد چندوجهی خود علاوه بر دست‌یابی به زایایی و خودافزایی فزاینده، تبدیل به شبحی بی‌کران و فراگیر شده که در چارچوب‌های نظری جدید با مفاهیم و ویژگی‌های مختلفی توصیف شده است. یکی از این تعابیر خلاقانه «جامعه‌ی نمایش» است که گی دبور آن را برای توصیف سرمایه در مرحله‌ای از انباشت به‌کار می‌گیرد. »نمایش در کلیت‌اش، توأمان نتیجه و پروژه‌ی شیوه‌ی تولید موجود است. تکمله یا تزیین اضافه‌‌شده‌ای بر جهان واقعی نیست. نمایش قلب غیرواقعیت‌گرایی جامعه‌ی واقعی است. تحت تمام اشکال ویژه‌اش، خواه اطلاع‌رسانی باشد یا ترویج، تبلیغ باشد یا مصرف مستقیم سرگرمی‌ها، نمایش الگوی کنونی زندگی اجتماعاً غالب را تشکیل می‌دهد…«[2]

کلیتی انتزاعی که در قالب فرم تهی ارزش بر تمامی عرصه‌ها مستولی شده است اکنون به تصاویری نمایشی تبدیل شده‌ است که دسترسی به واقعیت تنها از طریق مصرف و تکثیر آن‌ها میسر خواهد بود. حرکت از تصویر به تصویر تنها عزیمت ممکنی است که تصور واقعیت را برای مصرف‌کنندگان تصویر و تماشاگران نمایش ایجاد می‌کند. آپاراتوس‌های جامعه‌ی نمایش همه‌ی عرصه‌های مرتبط با فرهنگ عامه از ورزش، اوقات فراغت، صنعت دانش، مد و آرایش، تلویزیون و…گرفته تا وجوه سخت کار مادی و تولید کالایی را به عنوان تصویرهای نمایشی خود تولید می‌کند و از این طریق جامعه‌‌ی تام نمایش را بنیاد می‌نهند. به قول دبور »نمایش مجموعه‌ای از تصاویر نیست بلکه رابطه‌ی اجتماعی است که توسط تصویر همگانی شده است«[3]، لذا در آپاراتوس نمایشگاه، منطق مبادله‌ی کالایی و روابط اجتماعی تولید در هیأت تصاویر کلی منتزع شده و بر وجهی تاتولوژیک، که نمایش مقصود دیگری جز خودش ندارد؛ رابطه‌ و قطبیت وسیله/هدف را به مثابه‌ی تصویر همان‌گویانه‌ی واحدی دریکدیگر ادغام می‌سازد.

در واقع مکانیزم انتزاع‌گر نمایشگاهی جزئیت‌ها، تضادها و ارزش‌های مصرفی اندیشه‌ها و تجربه‌های زیسته‌ی کتاب‌ها را در کلیتی یکدست و فاقد تنش برمی‌سازد و آن‌ها را در قالب پانورامایی خیالی به نمایش درمی‌آورد. جویندگان کتاب در خیال نمایشگاه کتاب به دیدن فیلمی تخیلی و یا به تعبیری بهتر به دیدن یک رؤیا استیضاح می‌شوند و از آن‌ها دعوت می‌شود که به خواب خوش نمایشگاه فرو روند. پویندگان کتاب که از بطن تضادها و منازعه‌های اجتماعی به سمت پیگیری «پراکتیس نظریه‌ها» روان گشته‌اند در جامعه‌ی نمایش نمایشگاه به دام استراتژی «آرام‌سازی و سیاست‌زدایی» افتاده و آشتی‌ناپذیری بنیادی آن‌ها تلطیف و (نو)لیبرالیزه می‌شود.

برطبق تعریف ژیژک از ایدئولوژی، آپاراتوس نمایشگاه واقعیت ایدئولوژیکی است که ما را از وجهه‌ی تروماتیک امر واقعی (the real) مصون نگاه داشته و با ترفندی جادویی ما را به چنبره‌ی فانتزی سکرآور خود می‌کشاند. خواب خوش نمایشگاه تداوم همان خواب سنگین سرمایه‌داری است که سوژه‌ها را وامی‌دارد تمامی صداهای مزاحم و بعضاً آشفته‌ساز را در راستای تداوم رؤیابینی، در فرایند خواب ادغام و البته چنان وانمود کنند که در بطن واقعیت قرار داشته، به ضدآرمان‌گرایی و پایان ایدئولوژی هم اعتقاد دارند.

هرچند رخساره‌ی بی‌چهره و کلیت یکدست «دیگری بزرگ» نمایشگاه مدعی کاملیت و عاری‌بودن از هرگونه شکاف و فقدان است اما زخم‌ها و سیمپتوم‌های آسیب‌زا در هر برهه‌ای از سازوکاو این نمایش ظاهراً تام و تمام، سرباز می‌کنند و رؤیاهای نوشین خوش‌خوابگان را پریشان می‌سازند. اقتصاد سیاسی کتاب یا به تعبیری منازعه‌ی طبقاتی انکارشده در فرایند تألیف و چاپ و توزیع، که در قالب رقابت‌های بازار و صعود قیمت‌ها و همچنین ممیزی، خود را می‌نمایانند و قدرت خرید و حق انتخاب خیل وسیعی از نمایشگاه‌روندگان را به چالش می‌طلبند از این قبیل شوک‌های آشفته‌سازی است که گفتمان یکدست و تک‌گویانه نمایش سعی دارد غش‌غشه‌‌ها و تق‌تق‌های آن را در هارمونی گفتار رسای خود ادغام نماید. اگر به قول دبور، سرمایه در درجه‌ای از انباشت به تصویر بدل می‌شود لذا آن منازعه‌ی بنیادین کماکان در بطن وضوح و شفافیت تصویر به‌صورت نقاط کور و ناخوانایی حاضر بوده و در برهه‌ی ویژه‌ای، متن تصویر را به نوشته‌ای ناخوانا و زجرآور بدل می‌سازد.

رژه‌ی سوداگرانه‌ی بازار و هجوم تظاهرات تبلیغاتی آن، از ناشران کتاب‌های آموزشی و دانشگاهی گرفته تا دلالان عرصه‌ی کنکور و ترجمه و پایان‌نامه هرچند به میانجی کتاب و توجیه جنبه‌ی آموزشی آن پا به عرصه‌ی این نمایش بزرگ گذاشته‌اند اما صدای غالب و منزلت نمادین آن‌ها (از نظر قشر دانشگاهی) و همچنین گرمی بازار فروش‌شان بیشتر از هر جنبه‌ی دیگری حاوی آن ماتریالیسم بنیادینی است که نمایش سعی در فراموش‌کردن و واپس‌رانی تکانه‌های آن دارد. جامعه‌ی نمایشی نمایشگاه کتاب را از حاشیه‌های آن که اتفاقاً گفتار رسمی برگزارکننده به گونه‌ای کلبی‌مسلکانه مرکزیت یافتگی فعلی آن را به فال نیک گرفته و به عقلانی‌سازی (rationalization) و توجیه آن اقدام می‌کند بهتر می‌توان شناخت. در نشریه‌ی اطلاع‌رسانی بیست‌و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران یادداشت‌هایی ذیل نام «برای کتاب» که به احتمال زیاد جایگاه سرمقاله‌ی نشریه را داراست نکات قابل توجهی را در رونمایی و عریان‌سازی صحنه‌های مختلف این نمایش پیش‌رویمان گذاشته است:

»»بخورید و بیاشامید و بخوانید»

خوب… به سلامتی و میمنت، درهای نمایشگاه کتاب هم امروز باز شد و یک فرصت خوب فراهم کرد تا هرکس که دوستدار کتاب و کتابخوانی است، بشتابد. این یعنی یک اتفاق خوب و دلچسب که 10 روز به همه چیز و همه‌جا رنگ کتاب می‌زند. اما از این هم نمی‌شود غافل شد که هرجا یک حرکت به‌دردبخور و جذاب راه می‌افتد، همیشه یک عده غرزن حرفه‌ای هم پیدا می‌شوند که با ذره‌بین بدبینی راه‌می‌افتند دنبال کم‌و‌کاستی‌ها و عیب و ایرادهایش، نمونه‌اش همین نمایشگاه کتاب که هر سال وقتی در اردیبهشت ماه فصل میوه‌چینی‌اش می‌رسد، آنها هم منفی‌بافی‌ها و گله‌گذاری‌هایشان را شروع می‌کنند. مثلاً شروع می‌کنند به گفتن این حرف‌ها که آخر این چه نمایشگاهی است که جماعت می‌آیند تا در آن غذاهای حاضرآماده و سیب‌زمینی سرخ‌کرده بخورند، عده‌ای هم با دوست و رفیق و خانواده می‌آیند برای گشت و گذار و وقت‌گذرانی…«[4]

گفتار نمایشی این متن که درواقع بهترین تعبیر برای آن «نگهبان خواب» آپاراتوس‌های نمایشی است، پراکتیس کتابخوانی را در ادامه‌ی همان فعالیت روزمره‌ی زیستی «بخورید و بیاشامید» تعریف می‌نماید و بدین شیوه «حیات برهنه» (zoe) را به روش حذف ادغامی (inclusive exclusion)[5] به سیاست مسلط حاکمیت نمایشگاهی تبدیل کرده است. دستگاه زیست-قدرت (bio-power)[6]، سوژه‌های کتابخوان را جمعیت‌هایی با نیازهای بیولوژیک می‌شناساند و مشروعیت خود را براساس تهیه و تدارک این استلزامات زیستی رقم می‌زند. بر این اساس کتاب نیز کالایی است که باید در چرخه‌ی زندگی روزمره و نظام تقسیم کار تخصصی به بهترین وجه در دسترس مصرف‌کننده قرار گرفته و با مصرف آن همچون دیگر مایحتاج‌های روزمره باعث آرامش خاطر و بازتولید وجهه‌ی زیستی و یا برهنگی حیات اعضای جمعیت شود. نکته‌ی دیگر این گفتار، اشاره به منتقدان و نقدهایی است که به شکل معمول بر سازوکار برگزاری نمایشگاه وارد می‌آیند. گفتار نمایشی مزبور با به صحنه‌آوردن نقدهایی آبکی و صوری از قبیل گیردادن به ذائقه‌ی فست‌فودی و پرسه‌زنی دوستانه و خانوادگی بازدیدکنندگان نمایشگاه، نقایص و شکاف‌های بنیادین نمایش را از قلمرو آگاه سرکوب (repression)کرده و به‌زعم خود از این طریق به انسجام نمادین و برهه‌ی کامل‌بودگی «دیگری بزرگ» دست یافته است. نقدهای بنیادی اما در هیأت «بازگشت امر سرکوب شده» (return the repressed)، همواره سایه‌ی غیبت خود را بر حضور لوگوس نمایشگاه گسترانیده و در وهله‌ای رخدادگونه فرم کلی انسجام و کامل‌بودگی آن را آشفته و نابه‌سامان می‌سازند. بر اساس گفته‌ی آگامبن، سرمایه‌داری صرفا به «مصادره‌ی فعالیت مولد» رضایت نداده و »یش از همه درصدد بیگانه‌سازی خود زبان، بیگانه‌سازی سرشت زبانی و ارتباطی آدمیان« [7] است. سرمایه‌داری نمایشی براساس مکانیزم «روان‌کاوی وارونه»[8] می‌تواند فرایندهای ارتباطی مرتبط با تألیف و تولید اندیشه و کنش کتابخوانی را تحریف نموده و به قول مارکوزه » تبدیل سوژه‌ی تفکر را به سوژه‌‌ی تصور (perception) و تقلیل کارکرد طبیعی اندیشه به حالتی انفعالی و بی‌خاصیت«[9] را موجب می‌شود.

خط سیر ضدارتباطی آپاراتوس نمایشگاه را در توصیف‌های دبوری جامعه‌ی نمایش از قبیل «نمایش ضد دیالوگ است»، «نمایش اتوپورتره ‌[تک‌چهره از خود] قدرت است»، «نمایش تک‌گویی مداحانه‌ی نظم حاضر درباب خویش است»[10]، می‌توان پی‌گرفته و مفاهیم مورد نیاز خوانش وضعیت نمایشگاهی موجود را از آن استخراج نمود. »آن چه ما در نمایش با آن مواجه می‌شویم دقیقاً همان سرشت زبانی‌مان است که واژگون گشته [به ضد ما بدل شده] است« [11]، عقلانیت ارتباطی از بطن تکثرگرایی و چندصدایی موجود، امر مشترک همگانی (the common) را استخراج کرده و از این طریق وجود یک هویت سیاسی عام را امکان‌پذیر می‌سازد. درمقابل لوگوس جامعه‌ی نمایش از طریق همسان‌سازی و غیرتاریخی‌نمودن هویت‌های جزئی تصویری جعلی از امر کلی بر‌می‌سازد که در آن دیالکتیک امرعام/ امر خاص به انسداد گراییده و صدای بیگانه‌شده از کلمه، در فرم کلیت محض (totality) حاکم می‌شود. خودشیفتگی سوژه‌های مقیم در این سرای مطلق، آن‌ها را به سمت نوپرستی مصرف‌گرایانه سوق داده و نوعی خودارضایی و رضایت شهوانی ناشی از بازی هویت‌ها را محقق می‌سازد، هویت‌های جزئی‌ای که در رؤیای‌شان به جایگاه امر کلی و عام ارتقا یافته‌اند. عقلانیت ارتباطی از طریق کشف هسته‌ی تاریخی و عام هویت‌های جزئی، آن‌ها را از طریق نفی‌نفی به مرحله‌ی انضمامی رفع نموده و به امر مشترک و منطق دیالوگی آن‌ها دست می‌یابد. فرمول جایگزین لوگوس نمایشی اما تهی‌ساختن هویت‌ها در تصاویر وانموده‌ای است که در آن غلبه‌ی تکثرگرایی خودجداانگارانه (solipsism)[12]، مانع ایجاد ارتباط و مفاهمه‌ی انتقادی خواهد شد.

یکی دیگر از وجوه واقعیت ایدئولوژیک نمایشگاه کتاب، عرضه‌ی خیل وسیعی از عناوین کتاب‌های مرتبط با عرفان‌‌های مدروز و حکمت‌های نیوایجی (new age wisdom)[13] است که نه عرصه‌هایی گسسته و فاصله‌انداز در زندگی ملال‌آور روزمره و فشارهای جامعه‌ی مدرن بلکه در تداوم قلمروهای شیء‌گشته و کالایی‌شده‌ی آن جای می‌گیرند. آدورنو با توصیف طالع‌بینی و انواع درمان‌های افیونی جامعه‌ی توده‌ای تحت عنوان «خرافه‌پرستی نهادینه‌شده»، کارکرد آن‌ها را »کاهش سختی‌های ناشی از کار روزمره با وعده‌ی چیزهای بهتر در آینده‌ای موهوم«[14] برمی‌شمارد که در تداوم صنعت فرهنگ و نظم اجتماعی مربوط به آن قرار می‌گیرند. این ادیان جدید قدسیت‌زدایی شده، بخشی از تولیدات جامعه‌ی نمایشی هستند که پیچیدگی وضع موجود را در درون‌ماندگاری و خودبسندگی تصاویر، ساده‌سازی نموده و همه چیز را به موضع و چشم‌انداز سوبژکتیو تقلیل می‌دهند. به‌زعم ژیژک ظهور این گفتمان‌های مرتبط با عرصه‌ی «دیگری‌های کوچک»، محصول اضمحلال «دیگری بزرگ» و کفایت نمادین (symbolic efficiency) [15] آن در عصر پست‌مدرنیته‌اند. به گفته‌ی لاکان »وقتی کفایت نمادین به حال تعلیق در‌می‌آید، امر خیالی بدل به امر واقعی می‌شود« [16] و لذا نتیجه‌ی آن ظهور سوژه‌ی پست‌مدرنی است که در دام انقیادهای جدید از قبیل روی‌آوردن به دیگری دیگری (the other of the other)[17] و ذهنیت پارانویایی ناشی از آن و همچنین خودپرستی نارسیستی می‌افتند. بر اساس روایت ژیژک خرد معنوی این گفتمان‌های گنوسیستی »که به ما امر می‌کنند قابلیت‌های نفس‌های حقیقی خود را از نو کشف کنیم یا تحقق بخشیم«[18] به نوعی ایدئولوژی‌ مصرف‌گرایانه یک جامعه‌ی بازاری منتهی می‌شود: »جامعه‌ای که در دیگری/دیگری نیز پیام‌هایی برای مصرف‌کننده‌ی مستقل می‌یابد«[19]

اشاره به این سنخ ویژه از کتاب‌ها و استوارساختن رویه‌ی نقد کلیت گفتمان نمایشگاه کتاب براساس آن، شاید تقلیل‌گرایی به‌نظر برسد اما درواقع رویکرد گفتمانی این معنویت‌گرایی‌های نوین و شریعت‌زدایی شده، همان منطق اساسی سرمایه‌داری نمایشی است که محتواهای متفاوت دیگر نیز در چارچوم فرم مسلط آن تحقق می‌یابند. سلطه‌ی فرایندهای تخصصی‌شدن، جدایی فاکت (fact) از ارزش (value)، کالایی/تصویری شدن روابط اجتماعی، خودبسندگی و انتزاع متن‌ها از بستر تاریخی آن‌ها را موجب شده و دست آخر به خلق و فرآوری «معنویت تصاویر» می‌انجامد، معنویتی که در عصر اضطرار فقدان «دیگری بزرگ»، ما را به کشف حقیقت درون خود و توسل به دیگری‌های خرد و ریزومه‌ای سوق می‌دهد. لوگوس جامعه‌ی نمایشی، وصال نمایشگاه کتاب را در هیأت جلجتای جان به سوژه‌ها می‌نمایاند و با سرگرم‌نمودن آن‌ها به سفر معنوی کشف و بازیابی خود (خودشناسی)، مانع ابداع نفس‌های جدید و دست‌ یازیدن به ترومای عمل توسط آن‌ها می‌شود.[20]

مفاهیم و نظریه‌ها می‌توانند کارکرد یوتوپیایی داشته به طوری که سوژه‌ها از طریق آن‌ها از واقعیت موجود فاصله گرفته و با درک شکاف‌ها و محدودیت‌های آن به نوعی آگاهی انتقادی دست یابند. جامعه‌ی نمایش با تحمیل فرم تصویری خود بر کتاب‌ها به عنوان حاملان مفاهیم و ایده‌ها، محتواهای متنوع‌شان را تخلیه نموده و آن‌ها به ماده‌ی خام ایدئولوژی و ابزاری در بارگذاری و انتقال گزاره‌های تصویری (visual) بدل می‌سازد. سرمایه‌داری نمایش، ابژه‌ی کتاب را که قرار است متن‌هایی در محدوده‌ی بالقوگی و شکل-حیات (form-of-life)[21] باشند به قلمرو حیات برهنه پرتاب می‌کند و ضرورت فرم کالایی را جایگزین امکان ارزش مصرفی آن‌ها می‌سازد. سرمایه‌داری در مرحله‌ی نمایشی از تسلط ارزش مبادله‌ای بر ارزش مصرفی فراتر رفته و خود ارزش مصرفی را تبدیل به پژواکی تصویری نموده که فی‌نفسه نقش گردش مبادله‌ای را بهتر و کارآمدتر اجرا می‌کند. در سرمایه‌داری نمایشی، سازوکار اجرا چه در قالب عمل پورنوگرافیک و چه در قالب تجربه‌ای معنوی، هم‌سان و هم‌کارکرد بوده و به تکثیر و گردش چرخه‌ی تصاویر در صحنه‌ی فراگیر نمایش مدد می‌رساند. در این پارادایس نمایشی، توبه از گناه فقط در شکل نمایش گناه در میزانسنی دیگر ممکن است، مکانیزمی که روشن‌ترین نمود معنایی خود را در ماجرای توبه‌ی رقاصه‌ی ایتالیایی، «آنانوبیلی» که استریپ‌تیزی کاباره‌ای بود یافته است. خواهرآنانوبیلی که اکنون به استریپ‌تیزبودن در فرم معنوی تغییر گرایش داده است رقص خود را این‌باربرای کلیسا و صلیب به دست کماکان ادامه می‌دهد تا اینکه دلالتی گویا بر منطق جامعه‌ی نمایشی و نمود آن در عبارت «توبه‌ی رقاص، رقص توبه‌ای است» باشد. [22]

نگاهی به حاشیه‌های نمایشگاه کتاب که اتفاقاً ایدئولوگ‌ها و آژیتاتورهای رسمی کارگزار، پیشاپیش از مرکزیت‌ و مرجعیت‌یافتن آن‌ها و هم‌سنگ‌شدنشان با غایات کارکردی سیستم خبر داده‌اند، روند نمایش‌وارگی و خنثی‌شدن توان معرفت و اندیشه را در آن بازار بزرگ نمایشی نشان می‌دهد. فیگورهایی از عرصه‌ی ورزش، سینما، خوانندگی پاپ و مسئولیت‌های دولتی از طریق کارناوال‌های نمایشگاه کتاب، تبدیل به شومن‌هایی در عرصه‌ی کتاب و کتابخوانی شده و از طریق رسانه‌ها و میانجی‌های تبلیغاتی با تولید پاره‌گفتارهای رمانتیک و اغلب پدرانه به‌ زعم خود تلاش می‌کنند به » فرهنگ‌سازی» در عرصه‌ی کتابخوانی دست زده و بدین‌وسیله آمار باسوادان گریزان از کتاب را جابجا نمایند. گفتار سانتی‌مانتالی که از طریق این بلند‌گوهای عوامپسندانه شیوع می‌یابد نگاهی دم‌دستی و ابزارانگارانه به جریان معرفت و آگاهی را تولید و القاء می‌سازد. سوژه‌ی فوتبالیستی که در مقام مؤلف و آگاه به ادبیات و نقد به سخن درآمده است پراکتیس کتابخوانی را نه به‌عنوان شوکی رادیکال و آگاهی‌بخش بلکه به عنوان یکی از مؤلفه‌های سبک زندگی امروزی و زیبایی‌شناختی کردن انسداد و بلاهت ناشی از آن فرارو می‌آورد. وجوه ایدئولوژیک این بازنمایی، کتاب را به عنوان کالایی شیک که مصرف آن در کنار دیگر اقلام کالاها جایی را در سبد مصرف خانوار به خود اختصاص می‌دهد مفصل‌بندی کرده و معنای آن را در نظم گفتمانی فرهنگ عامه‌پسند تثبیت می‌نماید.

سازوکار کارناوالی نمایشگاه کتاب براساس عملکردی شبه‌دینی هیچ‌گاه مسیر بازگشت و در توبه را به ‌روی سوژه‌های ناوارد یا ملحدی که از غسل تعمیدشدن در فضای ملکوتی نمایشگاه گریزانند نمی‌بندد. در پاره‌متنی دیگر از سرمقاله‌‌های نشریه‌ی اطلاع رسانی بیست‌و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تحت عنوان «بیا و درخت‌ها را ورق بزن»، آمده است:

»… 10 روز بیشتر نیست، 10 روز خیلی از خبره‌ها و کاربلدهای کتاب در یک محوطه‌ی بزرگ چندصدهزارمتری جمع می‌شوند و منتظر تو هستند. تمام سازمان‌ها در این 10 روز دست به دست هم داده‌اند تا تو بیایی… 27 سال است که منتظرند. هرسال در نمایشگاه کتاب این همه آدم دست به دست هم می‌دهند و شبانه‌روز کار می‌کنند تا تو بیایی. هیچ انتظاری هم ندارند. پول از تو نمی‌خواهند. حتی شاید دل‌شان خوش باشد به اینکه در این 10 روز فقط بیایی و کتاب‌ها را ورق بزنی. همین… با کتاب آشنا نیستی؟ عنوان کتاب دلخواهت را نمی‌دانی؟ نمی‌دانی راجع به موضوع مورد علاقه‌ات چه کتاب‌هایی وجود دارند؟ اسم ناشر به گوش‌ات نخورده؟ نویسنده‌ی کتاب‌های مختلف را نمی‌شناسی؟ هیچ ایرادی ندارد. مأموران اطلاع‌رسانی در باجه‌های اطلاعات نشسته‌اند و تا آخرین لحظه خدمات‌رسانی می‌کنند. همین حالا بیا به مصلی، هم استراحتگاه دارد، هم نمازخانه، هم سرویس بهداشتی مهیاست و هم غرفه‌های فروش مواد غذایی. دور و اطراف هم می‌توانی بنشینی، جا برای همه به قدر کافی هست…«[23]

گفتار رسمی «آپاراتوس ایدئولوژیک نمایشگاه»(IEA)[24]، بدین شیوه سوژه‌های شناور را با خطابی فراگیر استیضاح (interpellation) می‌کند و آن‌ها را در مقام برگزیده و نشان‌شده به عنوان سوژه‌ی ایدئولوژی و وقته‌(moment)ی گفتمان برمی‌سازد. طنین این خطاب را در آموزه‌‌ای پاسکالی به روشنی می‌توان یافت، آنجا که می‌گوید:

»زانو بزنید، دعا کنید، طوری عمل کنید که گویی باور دارید، آن‌گاه باور خود به خود خواهد آمد.« [25]

برگردان این آموزه‌ی آیینی به زبان مبلغان بازاریاب نمایشگاهی در خطاب به سوژه‌های سرگردانی که قرار است به عضویت جمعیت زیستی خریداران کتاب (bio-book buyer) بپیوندند چیزی شبیه این عبارت خواهد بود: اگر هیچ میانه‌ای با کتاب ندارید، حتی از خواندن و ور رفتن با کتاب تنفر دارید، هیچ ایرادی ندارد، به نمایشگاه بیایید، به غرفه‌های مختلف سرک بکشید، تظاهر کنید که در جست‌وجوی کتاب هستید، آن‌گاه انگیزه‌ی مصرف در شما بیدار شده و دست آخر به عنوان خریدار کتاب هویت خود را کسب می‌کنید!

استراتژی آیینی آپاراتوس‌های جامعه‌ی نمایش، چندان فراگیر و تمامیت‌خواه‌اند که وجود هیچ‌گونه دیگربودگی‌ و ناباوری را به رسمیت نمی‌شناسند و معماری قصرهایشان را برطبق فضاهای کافکایی چنان پیکربندی می‌کنند که همه‌ی کوره‌راه‌های آن دست آخر به اسیمیله‌کردن (مرگ) سوژه‌های خودسر در اقتدار تام نمایش منتهی خواهد شد.

وجهه‌ی دیگری از این خطاب ایدئولوژیک، ایجاد نوعی مکانیزم دفاعی (defense mechanism) برای سوژه‌ها در مقابله با فشارها و تکانه‌های امر سیاسی و پروبلماتیک کتابخوانی است. این خطاب، سوژه‌هایی را که تاب و توان آگاهی و برگرفتن میوه‌ی درخت معرفت را ندارند، به نوعی میانبر بدون هزینه و فاقد پیامد احساس گناه دعوت می‌کند. بر این اساس شما لازم نیست ذهن خود را در مقابل پرسش‌های بنیادین مشوش سازید، شما می‌توانید در فرایند نمایش مشارکت کرده و به عنوان عضوی از آکتورهای جلو صحنه نقش‌گردانی کنید، درواقع این نوع مصرف بدون عارضه (مانند سیگارهای بدون نیکوتین) شما را از پیامدهای نامعلوم دل‌زدن به دریای توفان‌زای شک و آگاهی مصون نگه می‌دارد و مسئولیت سنگین تصمیم و انتخاب را از دوش شما برمی‌دارد. قفسه‌های پر از کتاب، لب‌تاپ‌های پر از “eBook”، تابلیت‌ها و گوشی‌های پر از فایل‌های صوتی و تصویری و در نهایت همه‌ی آپاراتوس‌های نمایشی می‌توانند مسئولیت سنگین خواندن و اندیشیدن را به جای شما تقبل کرده تا این‌که بتوانید با خیال راحت به ادامه‌ی خواب خوش نمایشگاه بپردازید.[26]

بی‌شک فروبستگی ساختارهای نمایشی مدرن به عنوان قفس‌های آهنین (iron cage) تقدیری بی‌بازگشت و فراتاریخی نبوده و به گفته‌ی آگامبن همواره امکان‌های رهایی را در بطن خود به‌همراه دارد. نمایش به عنوان شکل باژگونه‌ی سرشت زبانی ما حاوی همان امر کلی و مشترک البته به شکل وارونه است که تهی‌سازی و گسیختن همه‌ی سنت‌ها و هویت‌ها را به همراه آورده و عصری را به بار مێ‌آورد که » در آن برای نخستین بار امکان آن برای آدمیان به‌وجود آمده است که ذات زبانی خودشان را تجربه کنند«[27]

در این وضعیت سوژه‌ها می‌توانند شکل مصادره شده‌ی امر مشترک را بازیافته و نفس زبان را به مثابه‌ی «نفس ارتباط‌‌‌پذیری» و «همچنین نفس واقعیت سخن‌گفتن» تجربه کنند. از نظر آگامبن ژست به عنوان چیزی »که در آن هیچ چیز تولید یا انجام نمی‌شود، بلکه به‌عهده گرفته می‌شود«[28]، وساطت و انتقال انتقال‌پذیری را برای‌مان نمایش می‌دهد و به عرضه‌ی وسایل بدون هدفی می‌پردازد که از هر‌گونه وساطتی به‌دورند. لذا عمل سیاسی و کنش اخلاقی می‌توانند ژست رادیکالی را که برهم‌زننده‌ی اغوای جامعه‌ی نمایش و استیضاح‌های ایدئولوژیک آن باشد فراهم آورند.

شاید با اندکی تسامح بتوان نمایش پانتومیم سنگ‌شدن فیگورهای عده‌ای بازیگر جوان در نمایشگاه کتاب امسال را به عنوان نشانه‌ای از پراکسیس ناب ژست تفسیر کرد. این ژست-چهره‌ها که با بی‌کنشی رادیکال خود «درگیر ازکارانداختن و بازنشست‌کردن (désoeuvré) هر کوشش انسانی و الاهی»[29] بودند برعلیه چهره‌سازی کارناوالی نمایشگاه موضع گرفته و خواستار اعاده‌ی چهره‌ی مشترک مصادره‌‌شده‌ی خود بودند. این فیگورهای بی‌صدا را می‌توان دهان‌بندی بر هیاهوی «صنعت دانش» و «توهم دانایی» ناشی از آن تفسیر نمود که در دل نمایشگاه کتاب، سوژه‌ها را به شکستن دور باطل فانتزی این نمایش دعوت می‌کردند. لذا در جهت تکثیر این ژست‌های رادیکال لازم است تمامی برآشوبنده‌های خواب سوداگرانه‌ی جامعه‌ی نمایش را در بی‌کنشی محض‌شان به کنش واداشت، تا اینکه به قول بنیامین یک وضعیت اضطراری واقعی ایجاد نمود.

در تقابل با زیست- قدرت آپاراتوس نمایشگاه لازم نیست لزوماً به زیست-جهان دستفروشی‌های میدان انقلاب بازگشت بلکه باید بتوان وجوه ضدنمایشی و ضدکالایی دستفروشی‌های کتاب میدان انقلاب را در قلب آپاراتوس‌ ایدئولوژیک نمایشگاه کتاب مصلی مستقر نمود…

 

پی‌نوشت‌ها

[1] گی ارنست دوبور (‏Guy Ernest Debord) – زاده‌ی ۲۸ دسامبر 1۹۳۱، درگذشته ۳۰ نوامبر1994 – مارکسیست فرانسوی، نویسنده، فیلمساز و از اعضای بنیانگذار بین‌الملل موقعیت‌گرایانه که مدت کوتاهی نیزعضو جنبش «سوسیالیسم یا بربریت» بود. وی در دهه‌ی ۱۹۶۰ بین‌الملل موقعیت گرایانه را رهبری می‌کرد که تأثیر بسیاری بر خیزش‌های می ۱۹۶۸ داشت. کتاب جامعه‌ی نمایش (The Society of the Spectacle) او یکی از متون مؤثر در انقلاب ۱۹۶۸ بود. بسیاری از نوشته‌های کتاب به عنوان گرافیتی بر دیوارهای پاریس برای نشان‌دادن اعتراض استفاده شد. در سال 1973 دبور فیلم جامعه‌ی نمایش را ساخت و در سال 1989 یادداشت‌هایی بر جامعه‌ی نمایش را در جهت نشان‌دادن ثابت بودن بر موضعش نوشت. در دهه‌ی ۱۹۷۰ از فعالیت‌های خود کاست و بیش‌تر به فیلمسازی پرداخت.

[2] دبور، گی، جامعه‌ی نمایش، ص3، نسخه‌ی الکترونیکی.

[3] همان

[4] نشریه‌ی اطلاع‌رسانی بیست‌و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، 4شنبه 10 اردیبهشت 93، شماره‌ی 1، ص 1.

[5] آن‌چه آگامبن مبنا و راز سیاست غربی می‌داند، مکانیزمی که حیات برهنه (zoe) را از طریق حذف ادغامی در حیات نیک (bios) ادغام نموده و شرط تأسیس دولت‌شهر را میسر می‌سازد. همان‌گونه که فونه در زبان دچار حذف ادغامی می‌شود و کلیت زبان را برمی‌سازد حیات برهنه نیز در قالب سیاست زیستی، به امری اساسی در مکانیزم قدرت‌های نوین بدل می‌گردد. به طوری که آگامبن از وضعیتی اضطراری خبر می‌دهد که در آن استثنا به قاعده بدل گردد.

[6] مفهومی از فوکو که بیانگر شکل و کارکرد نوینی از قدرت یعنی سیاست زیستی است که به گونه‌ای برسازنده به اداره‌ی جمعیت‌ها و کنترل بدن‌ها و مدیریت نیرو و توان آن‌ها می‌پردازد.«بی شک برای نخستین بار در تاریخ، امر زیست شناختی در امر سیاسی بازتاب یافت. قدرت دیگر فقط با سوژه‌هایی حقوقی سر و کار ندارد که سلطه نهایی بر آنها مرگ است، بلکه با موجودات زنده سر و کار دارد که سلطه بر آنها باید در سطح خود زندگی اعمال شود، نه تهدید مرگ بلکه بیشتر به عهده گرفتن مسوولیت زندگی است که به قدرت حتی امکان دسترسی به بدن را می‌دهد» (فوکو،اراده به دانستن،ترجمه‌ی نیکو سرخوش و افشین جهاندیده، ص۱۶۴)

[7] آگامبن، جورجو (1387) وسایل بی‌هدف، ترجمه امید مهرگانو صالح نجفی، تهران: نشر چشمه،.ص 84.

[8] عبارتی از لئو لوونتال، در نوذری،حسینعلی (1389) نظریه‌ی انتقادی مکتب فرانکفورت، تهران:نشر آگه، ص 276.

[9] همان، ص 170.

[10] دبور، گی، جامعه‌ی نمایش، نسخه‌ی الکترونیکی.

[11] آگامبن، جورجو (1387) وسایل بی‌هدف، ترجمه امید مهرگانو صالح نجفی، تهران: نشر چشمه،.ص 85.

[12] سولیپسیسم، تنهاباوری یا خودجداانگاری به طور کلی باوری است که به اولویت یا استقلال کنش‌ها و توانایی‌های فرد در انزوا اعتقاد دارد و دارای اشکال روش‌شناختی و استعلایی است. ریشه‌ی تاریخی آن به برکلی و نمودهایی از آن در دکارت و هوسرل قابل شناسایی است (اصالت و اعتبار بخشیدن تام به ذهن اندیشنده).

[13] طرفداران بازگشت به طبیعت و زندگی طبیعی

[14] نوذری،حسینعلی(1389) نظریه‌ی انتقادی مکتب فرانکفورت، تهران:نشر آگه، صص 329و330.

[15] »کفایت نمادین اشاره دارد به شیوه‌ای که از طریق آن، برای اینکه یک واقعه حقیقی قلمداد شود فقط کافی نیست که از آن مطلع باشیم، بلکه نیازمند این هستیم که بدانیم دیگری بزرگ نیز از آن مطلع است « در: مایرس، تونی (1385) اسلاوی ژیژک، ترجمه‌ی فتاح محمدی، زنجان: نشر هزاره‌ی سوم. ص 72.

[16] همان، ص 84

[17] »نامی که روان‌کاوی لاکانی روی دیگری حاضر در سامان واقعی نهاده، «دیگری دیگری» است. باور به دیگری دیگری، یعنی کسی یا چیزی که واقعا سررشته‌ی جامعه را در دست دارد و همه چیز را سروسامان می‌دهد، یکی از علائم پارانویاست.«، همان، ص80.

[18] همان، ص84

[19] همان، ص 86

[20] می‌توان گفت این نوع خودشناسی نه آگاهی‌ای انتقادی و بازاندیشانه که نوعی کشف واقعیتی ذاتی و تغییرناپذیر است. چنانچه با نگاهی انتقادی شعار مشهور معبد دلفی را می‌توان در راستای قبول و حفظ وضع موجود برشمرد.( شعار «خودت را بشناسِ» سقراط در واقع بازگشت‌پذیر بود به «پایگاه طبقاتی خودت را در شهر ذیل قوانین آن بشناس و رعایت كن!»)

[21] آگامبن در تعریف شکل حیات می‌گوید: «منظور من از اصطلاح شکل ـ حیات، در مقابل حیاتی است که هرگز نمی‌تواند از شکلش جدا شود، حیاتی که در آن مجزا ساختن چیزی نظیر حیات برهنه به‌هیچ‌رو ممکن نیست».جورجو آگامبن، وسایل بی‌هدف، ترجمه امید مهرگانو صالح نجفی، تهران، چشمه، 1387. ص15.

[22] »آنا نوبیلى رقاصه مشهور ایتالیایى تصمیم گرفت از كار چندین و چند ساله ى خود دست بكشد، رقص استریپ تیز در برابر انظار همگان را رها كند و راهبه گرى در پیش بگیرد. لیكن وى براى اعلام توبه‌ى خویش در پیشگاه كلیسا، رقص دیگرى را اجرا نمود. این رقص جدید در برابر مقامات كلیسا صورت گرفت و موجب گردید كه وى لقب «خواهر نوبیلى» را از آن خود كند.روزنامه ى «تایمز» چاپ لندن چندى پیش مصاحبه اى از این رقاصه‌ى استریپ تیز سابق با روزنامه ى ایتالیایى «لاریببلیكا» منتشر ساخت كه وى در آن گفته بود: «زندگى ام سراسر گناه و برهنگى و مشروبخوارى بوده است، نه مفهومى داشت و نه از عشق در آن خبرى بود. لذا به راهبه گرى و رقص مقدس روى آورده است».(منبع:سایت فارسی العربیه)

[23] نشریه‌ی اطلاع‌رسانی بیست‌و هفتمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران، 2شنبه 15 اردیبهشت 93، شماره‌ی 6، ص 1.

[24] عبارت سازوبرگ‌های ایدئولوژیک دولت (ideological state apparatuses)-ISA-از آلتوسر است. در اینجا مراد همان سازوبرگ اما در قالب جامعه‌ی نمایش است: (ideological exhibition apparatus) -IEA-

[25] ژیژک، اسلاوی (1390) لاکان به روایت ژیژک، ترجمه‌ی فتاح محمدی، تهران: نشر هزاره‌ی سوم، صص44و45. در ادامه آمده است:»…یا، چنانکه امروز جمعیت الکلی‌های گمنام به بیانی موجزتر می‌گوید: آن‌قدر تظاهر کن تا ملکه‌ات شود (fake it until you make it)».

[26] این فرافکنی میل و بارگذاری آن بر دوش یک ابژه‌ی بیرونی مشابه کارکرد گردونه‌ یا چرخ دعای تبتی (prayer wheel) است که به قول ژیژک با چرخیدنش در واقع به جای راهب چرخاننده، دعا می‌کند. راهب می‌تواند فکر خود را به مسئله‌ای ناسوتی متمایل کند و در عین حال با گرداندن چرخ، از طریق آن به عبادت مشغول باشد.

[27] آگامبن، جورجو(1387) وسایل بی‌هدف، ترجمه امید مهرگانو صالح نجفی، تهران: نشر چشمه،.ص 87.

[28] آگامبن، جورجو(1390) کودکی و تاریخ، ترجمه پویا ایمانی، تهران: نشر مرکز، ص 242.

[29] آگامبن، جورجو(1391) هنر، بی‌کنشی، سیاست، ترجمه‌ی مجتبا گل‌محمدی، انتشار در سایت تز یازدهم: http://www.thesis11.com

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …

وەڵامێک بنووسە

پۆستی ئەلیکترۆنییەکەت بڵاوناکرێتەوە. خانە پێویستەکان دەستنیشانکراون بە *

ئەم ماڵپەڕە لە ئەکیسمێت بۆ کەمکردنەوەی هەرزە واڵە و سپام سوود دەگڕێ. فێربە چۆن زانیاری بۆچونەکانت ڕێکدەخرێت.