مدتیست مسائل فرهنگی_اجتماعی یکی از داغ و بحث برانگیزترین مباحث در میان محافل سیاسی_ اجتماعی و علل خصوص در میان افرادیست که خواهان براندازی نرم و تدریجی رژیم جمهوری اسلامی می باشند. آموزشکده جامعه مدنی ایران (توانا) متشکل از جمعی کارشناس و مدرس که در باب مسئله جامعه مدنی و پیشبرد اهداف ظاهرا دمکراتیک و به مثابه فنداسیون بندی فرهنگ آزادیخواهانه و در راستای تقویت نافرمانی های مدنی و در نهایت دستیازیدن به جامعه ای سالم با شهروندانی آگاه که شهروندان از طریق اعتراضاتی نرم و مخملی دست به گریبان حاکمیت مستبد مستتر بر ایران شوند و از این طریق برای منافع و اهداف خود تلاش کنند.
آموزشکده توانا چه چیزی را تعقیب و نهایتا از چه طریق و چگونه می خواهد جامعه ایران را به سوی مدنیت منتهی به رستگاری از طریق آگاهی بخشی عمومی سوق دهد و از چه ابزاری برای این مهم می خواهد استفاده کند.
با نگاهی به آرم و لگوی این آموزشکده و طی تعقیب و پیگری چندین ساعت از برنامه ها و آموزش های این نهاد به این نتیجه دست می یابی این آموزشکده که با لگوی مانند لگوی احزاب و نهادهای محیط زیستی که تنها رسالت خود را در حفظ حیاط زیست می جویند خود را عیان کرده و گفتمانی همچون اصلاح طلبان حکومتی را برگزیده و رنگی سبز را نیز برای خود انتخاب کرده و غیر مستقیم یا شاید هم مستقیم تمام تلاش هایشان به جیب “جرس”یها می رود. توانا می خواهد از راه توانبخشی روند اعتراضی متکی بر مکانیزم نافرمانی های مدنی و عمومی اما نه خشونتبار و تنها متکی بر گونه ای اصلاحات خز گونه, مردم و جنبش های توده ای را علیه سردمداران رژیم اسلامی ایران بشوراند و در این مسیر تنها ابزار مبارزاتی را اعتراضاتی تدریجی و نرم متکی بر استراتیژی روزیونیستی می پندارد. توانا همواره در مباحث خود بر این امر تاکید می ورزد که در مبارزه علیه استبداد و خودکامگی حاکم بر ایران به هیچ وجه نباید به خشونت و پراخشگری استوار بود و کنشگران را به آرامش و مبارزات مطیع نافرمانی در حد حرکت های اعتراضی روشنفکرانه و در پس پستو ماندن اصوات اعتراضی تشویق می کند.
اینکه در راه گذار به جامعه ای دمکراتیک و مدنی باید در میزان لازم از تلفات و خسارات مسیر بکاهیم و بر میزان آگاهی و روشنی روان عمومی بی افزایم, طبینی قابل قبول و منتج به احساس مسئولیت در قبال جان و مال شهروندان می باشد و هر فرد مبارز و هر کنشگر تغییر طلبی از این اصل اخلاقی و ارزشی تبعیط می کند و مورد پسند همگان است که تغییر و تحولات با کمترین هزینه به وقوع بپیوندد. وانگهی نباید فراموش کرد که ما در چه جامعه و در راه مبارزه با چگونه حکومتی بر کاهش میزان تلفات و خیزش های مدنی و عمومی تدریجی اتکا ورزیم, این طبین در جوامعی که حکومت های نسبتا دمکراتیکی در آنها حکومت می کند و فضا برای فعالیت و جنب و جوش نهادهای مدنی و دمکراتیک فراهم می باشد, می تواند قابل روئیت و قابل هذم باشد, اما در کشوری همچون ایران زیر سلطه حاکمیت فاشیسم مذهبی که طی دهها سال نافرجام و بی امان به هر ابزار وحشیانه و سرکوبگرانه علیه هرگونه اعتراض و نارضایتی متصل می شود و با تمام وجود تا دندان مسلح خود با اعتراضات و خیزش های عمومی برخورد می کند, آیا گرفتن ژست های روشنفکرانه و مدرن که خود را فراتر از اصلاحات ناچیز و سطحی تعریف می کنند, پاسخگوی نیازهای رهایی بخش توده های مردم می باشند؟ آیا تا کنون در جایی از ایران یک جریان دمکراتیک و مدنی به وقوع پیوسته که از جانب غول مخوف رژیم اسلامی مورد سرکوب و خشونت قرار نگرفته باشد؟
آیا این مدنیتی که نمونه های همچون توانا و آزادیهای یواشکی زنان ایران و غیره و ذالک… تعقیب می کنند می تواند در مقابل تجربیات نافرمانی های مدنی در کردستان همچون کوچ تاریخی مریوان به رهبری کاک فواد مصطفی سلطانی و اعتصاب سراسری کردستان در 23 اردیبهشت 1389 خورشیدی در نارضایتی به اعدام فرزاد کمانگر و یارانش نمونه ای بارز دال بر اثبات مدنی بودن مبارزات ما ندارد, اما چرا این مبارزات مدنی و دمکراتیک همیشه و هم اکنون از جانب رژیم منور اسلامی با خشونت و پراخشگری روبرو بوده است؟ این نمونه ها و صدا نمونه اعتراضی دیگر حاکی از آن است که جمهوری اسلامی با اصلاحاتی روکش و تدریجی تغییر نخواهد کرد و در کنار ابزارالات و مبارزات نرم و منعطف باید چشم اندازهای رادیکال و سازش ناپذیر را نباید بلکل اخته کرد و به حاشیه برهانیم و محکوم کنیم.
پس در چنین شرایطی به این واقعیت دست می یابیم که بی شک در فرجامی مطلوب و فراهم می بایست به ابزارالات سخت و ساختارشکنانه و رادیکال پناهنده شویم و به هر سوی تاریخ نیز مراجعه می کنیم درمی یابیم که همیشه حکومت های یاغی و سرکوبگر با کنشی رادیکال و قهرآمیز بساط کار و کردار ضد بشریشان برچیده شده و مبارزات مشروع براندازانه نیز باید همواره در کنار تمامی گزینه های مدرن و مدنی بر روی میز مبارزه علیه استبداد و جهالت باشد.
پایین آوردن میزان مطالبات جنبش های اجتماعی همچون جنبش زنان, کارگران, دانشجویان و مابقی جنبش های اعتراضی خواست حقیقی رژیم های دیکتاتور و توتالیتر می باشد که همیشه در تلاش برای این کذب و حقیر شمردن میزان مطالبات عموم و علل خصوص فعالین و طالبان حقیقی و حقوقی انسان ها می باشند.
اینکه توانا تا چه حدی می تواند در راستای آگاهی بخشی و ترویج فرهنگ اعتراض و نارضایتی عمومی موفق باشد و می تواند توده های اجتماعی را به مبارزه و خروش سیل آسای خیابانی راهی کند آینده مشخص می کند, اما به هر حال وظیفه فعالین سیاسی و احزاب و جریاناتی که در طول تاریخ مبارزاتیشان همیشه بر خط و مشی رادیکال و ساختارشکنانه اتکا ورزیده اند خود را همتریب با چونین آموزشکده های تعریف کنند و وقت و هزینه ای برای این کار به ورطه عمل بگذارند, تا میزان زیادی می توان گفت کار صحیح و قابل قبولی نیست و تنها بیشتر و عیان تر چهره کانفورمیستی این احزاب و جریانات را به منثه ظهور می رساند و بیانگر ریشه سست و قامت شکننده این جریانات می نماید که هر تفکری به راحتی می تواند به لایه های مبارزاتی آنها نفوز کند.
به هر حال و در نهایت باید گفت که, طی چند دهه گذشته خود رژیم اسلامی در تلاش بوده است که میزان اماکن روشنفکری و تحصیلی را افزایش دهد و معمولا انسان های تحصیل کرده و آکادمیک کمتر به خیابان ها می آیند و مبارزات خود را در پشت تریبون, متینگ و محافل آگاهگرانه خلاصه می کنند و از حظور در ورطه پراکتیکی شورش خیابانی و رادیکال و گلاویز شدن با نیروهای سرکوبگر حکومتی پرهیز می کنند و بسان مدرسین “آموزشکده توانا” به انسان های شیک پوش و مبارزینی مخملی و رسانه ای تبدیل می شوند که با تناقض و به تز و تئوریهای متناقض و دوگانه در میان خلا مبارزه اعتراضات عمومی اما نرم و پنبه ای دست و پا می زنند.