اخیراً سریالی تلویزیونی از سوی دستگاه رسانەای نظام فاشیسمی اسلامی ایران ساخته شده به نام “روزهای ابدی” که روایتی وارونه، سرشار از دروغ، یاوه و تحریف واقعیت ها را به مخاطب ارائه میدهد.
“روزهای ابدی” نمونەای تام و تمام از دروغ بزرگ گوبلز* گونه به شمار می آید، دروغی که آنچنان گستاخانه و بی پرواست که آدمی را به شک وامیدارد که آیا کسی و یا نظامی هست که بتواند اینگونه راستی را به سخره بگیرد و تاریخ را پیش چشم مردمان واژگونه بنگارد؟
چشمداشتِ راستی و درستی از دستگاه پروپاگاندای حکومت اسلامی امیدی بیهوده است. حکومتی که از همان آغاز با دروغ و تَقیّه قاپ مردمان را دزدید و خمینی، آن رهبر خونریز که زیرِ درختِ سیبِ نوفل لوشاتو از دمکراسی و آزادی برای همگان سخن میراند، همان فردای سرنگونی رژیم پیشین، نقاب تَقیّه و خدعه برافکند، شمشیر بر گرفت و ندای “اشدا علی الکفار” سَر داد و سربازانش را به جنگ با آزادی، عدالتخواهی، دمکراسی، سکولاریسم و جامعه مدنی فرمان داد.
جنگی که هنوز نیز پایان نگرفته و چهل و دو سال است که خون میگیرد، ویران میکند و سبزینگی را از بهار میستاند.
این سریال بازگوکنندەی روایتی مخدوش و واژگونه از رویدادها و پروسەی دست یابی خمینی به قدرت و استیلای ولایت فقیه، نقش نیروهای خارجی و چهرەهای اثرگذار تاریخی آن دوران، اعم از مثبت و منفی است. روزگاری آنچنان دور نیست تا از یادها رفته باشد، کارنامه چهل و دو ساله حکومت ولایت فقیه نیز گواهی بسنده است بر فاجعەبار بودن کارنامه نظام اسلامی. اینکه امریکایی ها و غرب در تلاش بودند تا چپ ها و کمونیست ها را به عرصه قدرت برسانند و یا آنان را یاری دادەاند، دروغی است که حتا در باور ناآگاەترین مخاطبان سیمای اسلامی هم نمی گنجد، چیزی که در لابلای این سریال گنجانده شده. اکنون دیگر اسناد و مدارک دیدار ریچارد کاتوم و دیگر هیئتهای امریکایی با خمینی در پاریس، ابراهیم یزدی کارگزار خمینی در امریکا و همچنین دیدار آنها با بهشتی و بازرگان در تهران و توافق ضمنی امریکاییها با روی کار آمدن اسلامیها به رهبری خمینی چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. سفر ژنرال هایزر به تهران و دیدارش با سران ارتش و توصیه او به امیران ارتش برای اعلام بی طرفی ارتش شاهنشاهی، با هدف به بُن بست کشاندن دولت شاپور بختیار این روزها دیگر از کُفر ابلیس مشهورتر است. اکنون دیگر هر کسی که گوشه نگاهی به تاریخ کرده باشد می داند که در دوران جنگ سرد رویکرد امریکا و کشورهای عضو ناتو بوجود آوردن کمربندی سبز از حکومتهای اسلامی بود که سَدِ راهی باشد برای جلوگیری از نفوذ شوروی و گسترش کمونیسم در منطقه. رویکردی که به اسلامیزه کردن منطقه خاورمیانه انجامید.
اراده و میل کنفرانس گوادالوپ به خروج شاه از ایران و برگزیدن ولایت مطلقه فقیه به عنوان آلترناتیو مطلوب غرب و نقش بی.بی.سی بنگاه پروپاگاندای دولت بریتانیا و همچنین نقش بارز دولت فرانسه در پشتیبانی و یا دستکم هموار کردن راه به قدرت رسیدن خمینی و اسلامیها شهرەی عام و خاص است. با این شواهد تاریخی، روایت حکومت اسلامی از تاریخ دیگر توان خاک پاشیدن به چشم همگان و مخدوش کردن راستی ها را ندارد. همه اینها را در کنار یاری رساندن امریکا به مجاهدین اسلامی افغانستان(که بعدها طالبان و القاعده از دل آن برآمد) برای به زیرکشیدن نیروهای چپگرای افغانستان بگذارید تا اوج وقاحت و بی شرمی چنین دروغپردازیهایی را دریابیم. برای به چالش کشیدن اعتبار و ارزش اینگونه تاریخ سازیهای دروغین هزاران شاهد تاریخی میتوان ردیف کرد که جنگ ویتنام، دشمنی دیرپای امریکا با کوبا و کودتا برای به زیرکشیدن حکومت چپگرای سالوادور آلنده در شیلی تنها نمونه هایی از آنند.
اساساً این سریال بر محور چپ ستیزی و با هدف به بیراهه کشاندن مفهوم عدالتخواهی استوار است که اتفاقاً این از نقاط مشترک هر دو رژیم پیشین پادشاهی و کنونی ولایت فقیه است که همواره در تلاش بودەاند تا تصویری وارونه و سیاه از جریان چپ و سوسیالیست ارائه بدهند و تمام قدرت رسانەای خود را برای این هدف به خدمت گرفتەاند، همگام و در کنار سرکوب همیشگی نیروهای چپگرا. و این بی دلیل و بی هنگام نیست چرا که دستکم در سالهای اخیر شکاف طبقاتی وحشتناک، فقر گسترده، دو قطبی شدن شدید جامعه و فساد ساختاری دستگاه حاکمیت، همچون سال 57، رژیم کنونی را نیز با ترس خیزشهای مردمی و هراس از سرنگونی روبرو کردەاست. خیزشهای دی ماه 96 و آبانماه 98 ، نمایش عروج دوباره و قدرتمند جریانی عدالتخواه بود که دیگر هیچ مشروعیتی را برای رژیم متصور نیست و خواهان فروریختن این نظم ولایی است که در فساد و به تباهی کشاندن جامعه روی همه دیکتاتوریهای مستبد و چپاولگران را سفید کرده است.
زحاک و چنگیز وتیمور اگر به افسانه ها پیوستەاند، اکنون دیگر مردان خدا و ملایان هستند که پیش چشم مردمان نان را از سفره ها می ربایند، تن مبارزان را به دار می کشند و هر صدای ناسازی را در گلو می خشکانند.
این قرارگاه خاتم الانبیای سپاه، بنیاد مستضعفان انقلاب اسلام، آستان قدس رضوی، بنیاد پانزده خرداد، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، آستان معصومه، سازمان تبلیغات اسلامی، ستاد اجرایی فرمان امام، سازمان اقتصادی کوثر، شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، بنیاد علوی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، حوزه علمیه قم، بنیاد برکت و دهها بنیاد حکومتی دیگراند که همچون زالو بر تن نحیف مردم ایران نشستەاند و همه ثروتها را به تاراج میبرند، بی آنکه جوابگوی کسی باشند و یا حتا مالیاتی به دولت مطلوب خود پرداخت کنند. این آنان هستند که سر میبُرند و میکُشند و به تاراج میبرند، نه آن چپی که آرمانش برچیدن نظام ناعادلانه و رفع هرگونه ستمی بر انسان است و خواهان برابری.
اما در جایی که رژیم حتا تودەایها و چریکهای فدایی اکثریت را تاب نیاورد که به نادرست و با سودای ستیز با امپریالیسم به امام لبیک گفتند، یا مشارکت بنی صدر، مجاهدین خلق و دیگر گروههای اسلامی را در قدرت سیاسی برنتابید، دیگر سهل است که در پی بدنام کردن جنبش ترکمن صحرا به رهبری توماج، مختوم، واحدی و جرجانی این عاشقترین جانباختگان باشد که نقطه عزیمت شان عدالتخواهی بود و رسیدن به آزادی و برابری، مفاهیمی که هیچگاه در قاموس تازه به دوران رسیدەهای اسلامی جایی نداشته و ندارد. جنبش ترکمن صحرا به وحشیانه ترین شیوه سرکوب شد و رهبران آن در خون خود غلتیدند، اما یاد و نام و راهشان همچنان زنده و ماندگار است. این دژخیمان اسلامی و سرکوبگران جنبش آزادیخواه خلق ترکمن هستند که در پیشگاه تاریخ مُهر شرم و بَدنامی بر پیشانی دارند.
از سویی دیگر کردستان از همان روزهای نخست بدلیل فضای سکولار جامعه و جایگاه قابل اعتنای چپ در جامعه همواره همچون سنگری انقلابی در برابر ضد انقلاب حاکم ظاهر شد. بنابر وجود این فضای مبارزاتی در کردستان که عاری از رنگ و بوی آیینی و اسلامی بود، همواره بستری مناسب بوده برای فعالیت نیروهای سوسیالیست، چپ و سکولار و در طول این سالیان رژیم را و مشروعیت آنرا عملاً به چالش گرفته است. هراس رژیم از کردستان بی دلیل نیست و سیاست کردستان هراسی رژیم نیز از همین زاویه قابل تعریف است. کردستانی که از همان روز نخست به حکومت تازه “نه” گفت و در برابر جمهوری اسلامی به مثابه ضد انقلابِ حاکم سَرِ سازش فرود نیاورد. رهبران جانباخته جنبش انقلابی کردستان همچون کاک فواد مصطفی سلطانی، کاک صدیق کمانگر، محمد حسین کریمی، بهروز سلیمانی، شیخ عزالدین حسینی و دکتر قاسملو و صدها چهرەی دیگر که هنوز زندەاند، همواره راهبر و الهامبخش مبارزه برای رهایی و آزادی ملت کردستان بودەاند و هستند. کم نیستند پدران و مادرانی که به یاد کاک فواد، نام فواد را برای پسرانشان برگزیدەاند و یا دخترانی که بیان، شهین و شهلا نام گرفتەاند، تنها برای زنده نگه داشتن و بزرگداشت یادِ فداکاریها و قهرمانیهای زنان مبارزی که در تقابل با نیروی اهریمنی جمهوری اسلامی جان باختەاند. اینک نیز پس از گذشت چهار دهه، جریان مفتی زاده و مکتب قرآن بدلیل همکاری با حکومت اسلامی، منفورترین جریان سیاسی و مذهبی در میان عامه مردم کردستان است. کوچ تاریخی مردم مریوان با رهنمود کاک فواد مصطفی سلطانی و با شعار تاریخی “ما جنگ نمی خواهیم، اما تسلیم هم نخواهیم شد” هنوز یادآور صلح دوستی و در عین حال سازش ناپذیری این جنبش است. صدای رسا و پرقدرت کاک صدیق کمانگر در برابر سران رژیم همین امروز هم یادآور سربلندی و غرور و حق خواهی ملتی است که چهل و دو سال است در برابر هرگونه سرکوب و جنایتی، همچون ققنوس باری دیگر راسخ تر و پرقدرت تر از بار پیش بَرمیخیزد و نظام را به مبارزه می طلبد.
آری از کوزه همان تراود که در اوست. از حکومت خدعه و فریب و خون چشمداشتی به جز آنچه که هست و عیان است بیهوده است.
یاد تمام جانباختگان راه آزادی گرامی باد و راهشان پایند باد.
به امید پیروزی
* یوزف گوبلز، وزیر پروپاگاندا و تبلیغات رایش سوم. به باور او «در دروغ بزرگ همواره نیروی قابل باور بودن موجود است».