خالدبایزیدی(دلیر)
1-
بهار!
نگاه کودکی است
که همیشه سبز
به جهان هستی می اندیشد
2-
کودکی!
بامدادرنگی
آسمان رسم می کرد
برای پدر
که درطرح رهائی
به بند
افتاده بود
3-
کودک!
نامه ای را
که به خدا نوشته بود
به پستچی داد
4-
ازنردبان !
بالامی رفت کودک
تابرای مادر
چندتایی
ستاره بچیند
5-
«واکسی»
من دستان کودکی را
که واکس می زند
واندوه اش را
درکفش های این وآن
پنهان می کند
تافردا دوباره درشان بیاورد
آنگاه که
سکه هایش رامی شمارد
می بوسم…
6-
گونه هایم را
باسیلی
سرخ می کنم
کودک ام می گوید:
باباچه زیباست…
گونه های سرخ ات؟!؟!
7-
کودک ام
سرخی گونه هایم را
که یادگارسیلی است
به گل
تعبیرمی کند
8-
نگوکه جهان
زیبانیست
به جهان آنگونه نگاه کن
چندان که کودکی
جهان را
برای نخستین بارمی بیند
9-
درمهدکودک
به دنبال کودکی هایم
می گشتم!…
وکودک ام
به دنبال من؟!؟!
10-
«نظم نوین جهانی»
فرزندم!
وقتی که می بینی:
زندگی
پائیزی برگ ریزان است
ویا پیرهنی چرکین
وبه جای نان
غم واندوه
به خوردت می دهم
ازمن!
دلگیرنشو!!
این نظم نوین جهانی است
کوچه پس کوچه های این
دهکده ی جهانی را
بسیارگشتم
به بازارآدم فروشان نیز…
رفتم…
اماهیچ نیافتم
جزپیاله ای ازسیل اشکهایم
ازمن!…دلگیرنشو؟!!
این نظم نوین جهانی است
واین خروس دهکده ی جهانی است
که بی هنگام می خواند؟؟!!