شه‌ممه‌ 23 تشرینی دووه‌م 2024

یورش همه جانبه همگام با فرجام برجام / آناهیتا اردوان

بدایت اجرای توافق نامه ی برجام آیینۀ تمام قد خرد شدن تحدی جمهوری اسلامی زیر مشتهای سیاستهای کلان کشورهای امپریالیستی در منطقه و گردن نهادن قانونمند اتوکراسی حاکم به دستورات صندوق بین الملل پول و بانک جهانی است.

این رویداد با قوت گرفتن دست اندازی به معیشت و حقوق کارگران و محرومان با توجه به طرحها و بندهای ضد کارگری مندرج در برنامه ششم توسعه اقتصادی آخوندهای نولیبرال نه تنها فصل نوینی در تحولات داخلی و منطقه ایی را، موجب می شود. بلکه، بازگشایی بازار بسوی انحصارات امپریالیستی در روند اعطای حق شکمبارگی به رژیم از ثروت به یغما رفته در سرمایه داری جهانی، اتخاذ تدبیر و شگردهای راهگشاتر و جدی تری جهت تبدیل اندیشه به نیروی مادی و اعانت به نضج، قوام و تبلور صف آرایی سازمان یافته ی انقلابی را فراخوان می دهد.

بازبینی و بررسی اخبار و گزارشات کارگری، مقررات زدایی، اجرای سیاستهای تعدیلی نیروی کار و سرانجام، لوایح پیشنهادی در برنامه ی ششم توسعه ی اقتصادی، بیانگر تشدید یورش روشمند و همه جانبه دولت بنفش همگام با احیاء روابط با انحصارات سرمایه داری” فرجام برجام”، است. اجرای سیاستهای نولیبرالی، تغییر ساختار روابط کاری؛تغییر قوانین بازنشستگی، تغییر بیمه اجتماعی، واگذاری کلیه حقوق به کارفرمایان با ایجاد شرایطی تحت نام سه جانبه گری جهت کاهش نظارت بر محیط روابط کار بسرعت پیش می رود. با اعلام نتایج مذاکرات هسته ایی، هنوز احساس شعف و وجد ناشی از رفع تحریمها در حباب واژهها و تیله ی دیدگان خیالپرداز جا خوش نکرده بود که “ممنوعیت بازنشستگی پیش از موعد” در لایحه ی پیشنهادی برنامه ششم بانگ بر آورد؛”به هوش باش! این قافله تا حشر لنگ است.” در این اثنی، لایحه ی ایجاد منطقۀ آزاد سیستان و بانه- مریوان، مستقیماً از سوی روحانی به رغم شرایط سخت و دشوار کارگران مناطق آزاد عسلویه و اعتراضات مستمرشان، تقدیم مجلس می گردد. گویا سارقان و غارتگران حاکم مترصدند؛ “سرتاسر میهن” را به “منطقۀ آزاد” بدل سازند! افزون بر این، تبصره ی سی و سه برنامه ششم توسعه پرداخت هفتاد و پنج درصد حداقل دستمزد به کارجویان زیر بیست و نه سال را پیشنهاد میکند. این بمعنای خروج شانزده میلیون کارگر و جویای کار از شمول دریافت حداقل دستمزد بر طبق قانون کار رژیم است. یکی از کنشگران صنفی کارگری در همین رابطه اظهار داشت”در شرایطی که حداقل مزد ۷۱۲ هزار تومانی فعلی حتی توان تامین هزینه‌های ۱۰ روز اوّل ماه خانوار را هم ندارد و کارگران بسختی امرار معاش می‌کنند دولت چگونه می‌خواهد کارگران جوان را از شمول دریافت حداقل معاش قانونی خارج کند؟!”

تحذیر، هشدارها و دعوت به سکوت پیرامون گفتگو در باب تعیین حداقل دستمزد آیندۀ کارگران، عدم فعلیت یافته گی وعده وعیدهای دولت بوروکرات و امنیتی روحانی و فزونی فقر و حرمان، تشریع و تشدید سرکوبگری از رازهای سر به مُهر فرجام برجام، پرده برمی کشد. تهدیدات و هشدارهای مزبور از ناچیز بودن حداقل دستمزد آتی کارگران و عدم تعیین آن متناسب با نرخ تورم و هزینه سبد معیشت یک خانواده چهار نفره، خبر می دهد. خبرگزاری مهر، 22 آبان 1394، با اعلام کوچکتر شدن سفرۀ کارگران در آینده هزینه هر خانوار کارگری ۴ نفره در ماه را دستکم ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان اعلام کرد. بدین ترتیب، میلیون‌ها کارگر و مشمول قانون کار ماهیانه تنها ۷۱۲ هزار تومان حقوق دریافت می کنند. بندهای 24 و 33 برنامه ی مزبور بر افزایش سالانه شش ماه به حداقل سن و سابقه ی بازنشستگی و خارج کردن کارگران با مدرک دانشگاهی زیر سن بیست و نه سال تاکید دارد. تعیین دستمزد به میزان هفتاد و پنج درصد حداقل دستمزد به مدت دو سال برای کارگران در رده های سنی زیر بیست و نه سال صدور اجازۀ قانونی به کارفرمایان داخلی و خارجی جهت دست درازی به دستاوردهای تاریخی مبارزات کارگری و حذف رویای قرص نان، در دوران رفع تحریم هاست. کوس رسوایی بندهای ضد کارگری آنچنان بر طبل توسعه ی اقتصادی می کوبد که بانگ اعتراض دبیران هیاتهای دست ساز رژیم که با عناوین مجعول “کارگری” ازبرای “سرکوب، مهار و کنترل اعتراضات کارگری و ممانعت از اعتلای آن”، با قدرتگیری نامیمون رژیم، بوجود آمدند را هم در آورده است. علیرضا محجوب لایحه ی پیشنهادی برنامه ششم توسعه را بدون رایزنی با نمایندگان کارگران و غیرکارشناسانه بشمار آورد و تبصره ی 24 لایحه ی پیشنهادی؛ افزایش سن و سابقه ی بازنشستگی را در تعارض با منافع کارگران و مخالف تعهدات سازمان تامین اجتماعی دانست. البته کارنامۀ هیاتهای مزبور آنچنان سیاه و ننگین است که هارت و هورت و اشتلم های مهرههای ضد کارگری نظیر محجوب که”جامعه کارگری سراسر کشور را به شرکت با تمام توان در انتخابات خبرگان و مجلس فرا می خواند جزئی از سیاست شامورتی بازی ارگانهای ریز و درشت رژیم است که در تمامی احوال؛ پیشا و پسا برجام، نظیر چاقوی دو لبه، در نهایت به مثله کردن منافع کارگران و زحمتکشان، مبادرت می ورزند.

عبدالله وطنخواه، فعال کارگری پیرامون بندهای لایحه ی پیشنهادی توسعه ششم و وخامت وضعیت معیشتی کارگران اظهار می دارد؛” دولت در صدد است تا با استثنا کردن کارگران جوان زیر 29 سال از شمول دریافت حداقل مزد قانونی به سیاستهای تعدیل ساختاری سرعت بیشتری ببخشد. فعالیتهای صنفی کارگری زمانی محقق شدنی است که دولت سیاستهای اقتصادی کشور را در جهت حمایت از تولید داخلی تغییر دهد. اما، در شرایطی که هنوز مرزهای کشور به روی واردات انبوه کالاهای خارجی و مخصوصا چینی گشوده است نمی توان منتظر تغییر شرایط کار بود. آنچه که در دو سال گذشته مشاهده کردیم بیشتر تسهیل و تثبیت وضع اقتصادی سرمایه داری سوداگرانه بوده است و در عمل تحول اساسی در وضع کارگران ایجاد نشده است”. دولت کلید دار هنگامی می کوشد نیروی کار جوان را به قیمت بسیار نازلی در اختیار هزار دستان قدرت و ثروت بهمراه غولهای اقتصادی جهان ، قرار دهد که صدها هزار از آنان در انتظار شغل هستند و نرخ بیکاری جوانان بیش از 2.5 برابر سایر گروههاست.

صدور بخشنامه از سوی حوزۀ قضایی دادگاه عمومی بندر امام خمینی به خواست بعضی شرکتهای پتروشیمی و غیرقانونی شمردن تجمعات کارگری در راستای احراز معوقات عقب افتاده، تهدید و ارعاب و اخلالگر شمردن تجمع کنندگان نمود بارز و وقیحانه ی دیگری از برنامه ی توسعه ی اقتصادی دولت یازدهم جمهوری اسلامی است. آش تعدی و تجاوز به حقوق زحمتکشان آنقدر شور شده است که فرزندان خلف میلتون فریدمن، با ارسال بخشنامه‌ایی کارگران را موظف به گرفتن وام از بانک به ازای دستمزد، وادار می سازند. به گزارش خبرگزاری کار رژیم، کارفرمای پلی اکریل اصفهان با ارسال بخشنامه‌ایی کارگران را موظف نمود که جهت دریافت دستمزدهای ماهانه در بانک رسالت حساب افتتاح نمایند. اما، کارگران پس از مراجعه به بانک با فرم‌های سفید امضاء جهت دریافت وام مواجه می‌شوند. از قرار معلوم پس از مراجعه کارگران به نمایندگان کارفرما به آن‌ها گفته می‌شود که ملزم به امضای فرم‌ها و دریافت وام ماهانه به اندازه مبلغ دستمزد خود هستند. ایلنا ۳۹۴/۱۰/۲۳”.

روند تصاعدی مرگ و میر کارگران (۱۱۹۸ کارگر در ۹ ماه اول سال جاری)، بازداشت و دادگاهی کارگران بخاطر خواستهای صنفی ( کارخانه ی بافق و کارگران منطقه ی 23 و 24 عسلویه در ماههای اخیر)، کاهش تولید و رکود بازار کار( تعطیلی بیش از هفتاد درصد از کارخانجات کاشی و سرامیک و بزرگترین کارخانه کاشی یزد) بعلاوه ی فقدان آزادی و دیگر مصیبتهای اجتماعی ساغر حیات اکثریت شهروندان را از شرنگ ناکامی و نامرادی، انباشته است. تمامی قرائن حاکی از آن است که جمهوری اسلامی می کوشد، معیشت کارگران و گردانهای زحمتکش میهن را آنگونه که گردیوس ارابه اش را به معبد زئوس گره زده بود به خواستهای مطمح نظر مافیای انگلی داخلی و انحصارات امپریالیستی، قفل کند.

بطورکلی، محتوای برنامۀ توسعۀ ششم نه تنها بمعنای ایستایی تمامی وعده وعیدهای انتخاباتی دولت چپاولگر روحانی در سطح شعارهای پرطمطراق و زیبنده، می باشد. بلک، یورش نولیبرالیسم بنیادگرا، تعرض و تجاوز قانونی، تحقیر و اعتزال و انزوای تمام عیار کارگران و دیگر گردانهای زحمتکش جامعه در نشئۀ ی رفع تحریمهای هسته ایی و عقد قراردادهای کلان با تشبث به واژگانی پر زرق و برق نظیر “توسعۀ اقتصادی” است.

توسعه ی اقتصادی مستلزم توسعه ی سیاسی است. این، با قد علم کردن نیروی سرکوبی رژیم مسلح به دشنه و ساطور برابر هر گونه واکنش عدالت طلبانه ی کارگران و نقض تمام عیار ابتدایی ترین حقوق شهروندان در تضاد با یکدیگر است. توسعه ی اقتصادی بدون احترام و رعایت حقوق شهروندی نمود فریبکاری و شیادی است که برآیندی بجز ژرفایش تضاد طبقاتی، تنگدستی و بیکاری فزاینده به رغم رفع تحریمها، ندارد. خصوصی سازی افزونتر فعل و انفعالات اقتصادی و مقررات زدایی از سوی رژیم ورشکسته و پادوی صندوق بین الملل پول و بانک جهانی، کارد ناداری و تنگدستی را طی دهه های اخیر، به استخوان کارگران و محرومان رسانده است. زندگانی اکثریت جامعه در چنگال گروههای دلال و رانت خوار و واسطه گر منسوب به کانونهای قدرت و ثروت بشتاب و بطور فزاینده ایی بسوی مرگ و نیستی کشانده می شود. در چنین شرایطی، غولهای تجاری بزرگ نیز بطور رسمی پا در رکاب فرجام برجام، از راه می رسند.

تدارک قهرآمیز انقلاب
روزگاری رزا لوکزامبورگ اعتصاب توده ایی، حزب سیاسی و اتحادیهها تجاری را منتشر کرد. زمانیکه به تحلیل آلمان و روسیه رسید بدلیل انشقاق میان دستههای پراکنده ی کارگران علیرغم اینکه به مبارزات خودانگیخته ی کارگری اعتقاد داشت موضوعی مهمی را عنوان کرد. لوکزامبورگ گفتند: ” هر روز، خشنترین و سبعانه ترین درگیریها در آلمان میان کارگران و کارفرمایان رخ می دهد بدون اینکه این ستیزها از حدود کارخانه به بیرون نشت کند.هیچ یک از این موارد ناگهان به کنش طبقاتی مشترک تبدیل نمی شود و زمانیکه این درگیریها در قالب اعتصابات توده ایی مجزا ظاهر شوند، بدون هیچ گونه تاثیرگذاری سیاسی، نمی توانند جریانی عمومی پدید آورند”. مبارزات کارگری زادبوم نیز در شرایطی مشابه بسر می برد. اعتراضات کارگری دچار تشتت، پراکنده گی و برای تامین منافع وخواستهای صنفی و به ندرت ماهیتی برانداز دارند. قدر مسلم، در پی هر قدرتی، مقاومتی وجود دارد. مقاومت کارگران ایرانی نیز طی سالیان متمادی با درنگریستن ساختار استبدادی- مذهبی تا دندان مسلح، بسیار قابل ستایش و تقدیر است. ولیکن، این مقاومت از سرشتی سیاسی، کنشی که خواستار دگرگونی شکل مناسبات حاکم باشد، برخوردار نیست. گذار از مقاومتی با ماهیت تدافعی به قهری رابطه ایی ضروری با گذار از خودانگیختگی به آگاهی، دارد. چنین دگرگونی محمل ذهنی حرکت به جلوست. اما، آگاهی کارگران بطور خودانگیخته بسوی ردّ نظام سرمایه داری جمهوری اسلامی، پیش نمی رود. آنان در نبرد برای احراز خواستهای بلاواسطه؛ آگاهی که مستقل از اراده ی کارگر بر محوریت تولید شکل می گیرد؛ تنها به “هویت طبقاتی” خویش پی می برند. کارگر در فرایندِ تولید آموزش می بیند، با دیگر کارگران مرتبط، همقدم و همگام میگردد. اما، این کار (مزدوری)،آگاهی لازم و کافی که به براندازی و نابودی سامانۀ سرمایه داری بیانجامد را بوجود نمی آورد. کارگران برای اجرای رسالت تاریخی خویش بایستی پروسه ی کار و تولید را پشت سر بگذارد. به دیگر سخن، آگاهی ضروری و الزامی نسخ سامانه ی سرمایه داری ولایی از بیرون از پروسه ی تولید کسب می شود. مبارزات صنفی برای بهبود شرایط زندگی نیروهای مولد موجد ارتقاء آگاهی کارگر در شناسایی دشمن است. ولی، این آگاهی کارگر منفرد یا جمعی از طریق مبارزات صنفی و سندیکایی از آگاهی کارگران معترض برابر سرمایه داری، بعید، متباین و متمایز است. کسب آگاهی طبقاتی و رسالت و انجام وظیفه ی تاریخی کارگران، خاکسپاری دستگاه حاکم و ایجاد شرایط برای انحلال کار مزدی، خارج از پروسه ی تولید و روابط کاری، حاصل می گردد. بختک لازم و ملزومی کار و سرمایه با کسب آگاهی طبقاتی در ذهن اشان زوده می شود و براندازی دیکتاتوری حاکم به مثابۀ گامی ضروری و الزامی برای الغاءِ کار مزدی همه ی هم و غمشان می گردد. آگاهی طبقاتی کارگران ماحصل تدریجی انباشتی مبارزات اقتصادی آنان نیست و نمی تواند یک آگاهی سیاسی واقعی باشد، مگر اینکه کارگران تعلیم داده شوند که تنها و تنها با کنشی انقلابی در برابر کلیه ی نمودهای زشت منظر نظام استبدادی؛ خفقان، خشونت و سوء رفتار که نسبت به هر طبقه اعمال می شود، کنشی انقلابی اتخاذ نمایند. بدین لحاظ، آگاهی طبقاتی ضد نظام غارتگر جمهوری اسلامی، با دورنمای لغو کار مزدی و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، را بایستی بین کارگران ایرانی برد و به آن مادیت بخشید. بدین سان، به پویش و کردمان تاریخی و ضروری اشان، “خاکسپاری نظام سرمایه داری ولایی”، مدد رساند تا به قول کانت بر دوگانگی “هست” و “باید” فائق آیند. آنزمان که کارگران از هستی خود بعنوان طبقه و نیروی تعیین کننده ی خود آگاه گردند طبقه نامیده می شوند و در می یابند که تناقضات نظام حاکم، بیعدالتی و نابرابری، جزء محتومی از ذات مناسبات طبقاتی حاکم، است. از این حیث، دل بستن به هر گونه اصلاحات به نفع زحمتکشان در چارچوب نظام با رفع تحریمها و آزاد شدن دلارها و ایجاد روابط حسنه با نیروهای امپریالیستی همچون امیدی کاذب در ذهنشان، متصور می گردد. امر خلاصی منافع مادی و معنوی خود و دیگر گردانهای زحمتکش از حبس تناقضات نظام، رسالت تاریخی اشان، برایشان مسجل و مشخص می شود. کارگران ایرانی به کردار و نقش راهبردی اشان که بجهت ظلم بی شمار و جایگاهشان در شیوه ی تولید از حوزه ی خود خارج است، به نیروی خویش بعنوان طبقه ایی که تنها صلاحیتدار و فراخور و یگانه قدرتی که می تواند سنگ بنای نظم اجتماعی نوین، گردد، ایمانی قاطع و خلل ناپذیر، پیدا می کنند.

مناسبات سلطه گرانه رژیم به مثابه ی روابط انقیاد که در آن کارگزاری تابع و منقاد تصمیمهای دیگری می شود فقط از طریق احیای شرایط گفتمانی دموکراتیک، دچار وقفه می گردد. اما، ایجاد شرایط گفتمانی دموکراتیک تاریخاً در جوامع تحت حاکمیت منطق سیاسی- الهی، اراده خداگون و خودکامه و دیکتاتوری، لاجرم از طریق مبارزات مخفی و قهرآمیز جهت کمالیابی انقلاب دموکراتیک، ممکن بوده است. تاریخ شاهدی بدست نمی دهد که نظامی سرمایه داری با روبنای شدیداً استبدادی و مذهبی اجازه گشایش حداقل فضای گفتمان علنی و آزادانه جهت اعتلای اعتراضات خودانگیخته ی کارگری و تبدیل آن به کنش طبقاتی و سیاسی را داده باشد. تا کنون نیز جمهوری اسلامی نه تنها همگی طلایه داران و فعالان علنی کارگری و کنشگران چپ و انقلابی را بقتل رسانده است. بلکه، افق اعطای ابتدایی ترین ازادیهای بورژوازی نیز در دوران احیای روابط با نیروهای امپریالیستی، بسیار تیره و بعید به نظر می رسد. دیکتاتوری حاکم بر ایران با بهره گیری از سازوکارهای فاشیستی پایههای روابط و مناسباتی که کارگزاران و سوژه ی انقلاب تابع و منقاد تصمیمات قدرت مطلقه شوند را تحکیم می کند. از اینرو، همراه با تشکلهای زرد می کوشد، بین کارگر و کارفرما در راستای تامین منافع خود تحت شعار” امت واحد”، صلح طبقاتی ایجاد کند. در این مسیر بایستی تمام نمودهای اعتراضات کارگری مترقی مثل سندیکا، اتحادیهها، رهبران کارگری،دستاوردهای مبارزات کارگری، شرکت در تصمیم گیریها، تشکلهای آزاد کارگری، حق اعتراض و ..را با توسل به قهر ضد انقلابی، از بین بروند. طبقه ی انگلی و غارتگر حاکم در شرایط کنونی نیز با معنا بخشیدن به بحران هسته ایی و احیای ارتباط با انحصارات سرمایه داری سعی می نماید همه چیز را تابع قوانین خرافی و مهتری خود جهت تامین منافع بالایی ها بسازد و مانع پیدایی، بسط و نضج تفکر آزادانه و کنش عقلایی و جمعی گردد. مافیای قدرت، ثروت و سرکوب، اطلاعات سپاه بهمراه نهادهای تابع کلیۀ برهمکنش، حتی خصوصی ترین موضوعات مربوط به فرد و حریم شخصی، خوردن و آشامیدن، پوشش و روابط جنسی و…را تحت کنترل خود گرفته است. بدینگونه، اندیشهها را با معیارهای سرشتی نظام حاکم،سازگار و همآهنگ و عقلها را سترون می سازد که مبادا کسی هوا و هوس سوژه گی و کنش انقلابی به مغزش خطور نماید. ارتشی از مزدوران در هر کوی و برزنی آماده و حاضرند. این نظم و فضا، مسلماً پایدار و جاودانه، نیست. امّا، گذار به جامعه ایی که برای کمال و شأن انسانها- نیروی مولد، حرمت و احترام، قائل شود “دیمی” و “خودبخودی” انجام نمی پذیرد. بلکه، نیازمند کنشگری شهروند ایرانی، کارگر ایرانی، به مثابۀ سوژه ایی آگاه و شایسته و سزاوار که دیگر منقاد نظم موجود نیست، نافرمانی می کند تا شیوه ی خاص زندگی اش را خود- تعیین کند و نه چپاولگران حاکم- است!. ارتقاء از خودانگیخته گی به آگاهی، مقاومتی تدافعی به کنشی انقلابی محتاج عامل و انگیزه ی “بیرونی” و “مخفی”- “عنصر پیشاهنگ انقلابی” است. در حقیقت، چنین تحولی محتاج آن است تا شهروند ایرانی- کارگر ایرانی، بتواند خود را سوژه ایی هدفمند تلقی کند، فعالیت کند و حضوری به گفتۀ هورکهایمر، “خودزا” داشته باشد. قدرت حاکم از هر افزار غیرانسانی، بهره می جوید تا شهروندان را از جایگاه اصلی اشان بعنوان یک فرد مستقل و آزاد بطور کامل متمایز سازد. “انسان عقل گریز و تابع نظم حاکم با توانایی های بالقوه اش- یعنی از آگاهی، از فردیت خاص اش در مقام یک انسان آگاه و محرک، جدا گردد”. ولیکن، ذهن هایی به رغم یورش همه جانبه ی نیروی سرکوبی و رذل باضافه ی خبرچینها و پااندازها، دست کم بصورت فرد تنها- هنوز در جامعه، جاندار و حاضرند. این فردیت آزاد و مستقل همان انتخاب آگاهانه ایی ست که سقراط از آن بعنوان شرط لازم برای روش خلاق زندگی که فرد را تا بلندای همه ی ایده ها، ارتقاء می دهد- می نامد، می باشد. در فرجام، عناصر آگاه جامعه تمامی نیروی بالقوه اشان را برای کمالیابی نظم جدید، رها خواهند ساخت. زیرا، ستیز برای هستی پذیری احترام به شان و حرمت واقعی انسان تاریخاً در شرایطی حادتر، گردن به غرور برافراشته که سلطه جویی، خودکامگی و ” احتکار القَرار” نیز به مراتب از مناطق دیگر- سخت و بغرنجتر بوده است. جامعه ی نوین به رغم دستگاه عریض و طویل سرکوبی و شیادی، بوسیله ی فعالیت افراد زنده، شجاع، صاحب اراده و ذی شعور رشد می کند در حالیکه آگاهی ایشان هم قادر نیست سراپای پیشرفت را کاملا درک کند. بنابراین، کنش آگاهانه ی انقلابی با توجه به شرایط غیردموکراتیک و استبداد خشن مذهبی و مناسباتی که بر جامعه حاکم است تنها در هسته های انقلابی مخفی می تواند به واقعیت بپیوندد. افراد قادرند برای تحول و تغییرات بنیادین بدون اینکه با هم تماسی داشته باشند یا حتی همدیگر را ملاقات کنند بطور جداگانه فعالیت کنند . محتوای این سطور به هیچ وجه بمعنای حمایت از فردگرایی، فردباوری و انکار امکان فعالیت جمعی، نیست. سوژه ی انقلابی هرچند مجبور است مستقل و بتنهایی عمل کند، فردی معین در رابطه ایی واقعی با دیگر افراد و گروهها و سوژههای انقلابی، در تعارض و کشمکش با طبقه ی خاص قرار دارد. از دیگر سو، هیچ نظام استبدادی قادر به جلوگیری کامل و مطلق از فعالیت جمعی نبوده و نیست. اما، پرسمان اصلی پیرامون رشد و تکامل این حرکاتهاست که نظامهای دیکتاتوری قادرند مانع آن شوند. انسانها و هر انسانی بی تردید در فرایند کنشگری و رها شدن در سرنوشت بقیه افراد جامعه و حتی جهان سهیم است. بر این اساس، ایجاد هستههای انقلابی و منضبط و کاملا مخفی متشکل از انقلابیون حرفه ایی « تاریخا بسیاری از اعضاء خود از نیروهای بالقوه و بالفعل مبارزات کارگری بوده اند» که آگاهی انقلابی را میان کارگران ببرند و مسیر را برای دگرسانی خودانگیختگی به آگاهی تسهیل و بگشایند جهت خروج از دوره ی تسلسل، ضروری و حیاتی و الزامی است. فعالیت در هسته های انقلابی مزبور با هدف مبارزۀ ضد استبدادی و استثماری و رویارویی با سرکوب و تدارک قهرآمیزِ انقلاب، نمی تواند علنی باشد و نتایج فعالیتهایش، رسانه ایی شوند. تشدید تضادهای درونی حکومت نیز به مثابه ی نیروی محرکه ایی اجتناب ناپذیری این سازماندهی از برای ایجاد توازن بین اندیشه و عمل گرایی را به تودهها و نیروهای انقلابی بویژه کمونیستها اعمال می کند. در حقیقت، تضادهای جناحها که در بهترین شکل ممکن در پی لیبرالیزه سازی بلوک قدرت و برای حل مسائل درونی و حفظ ارکان نظام “اوجب واجبات به گفته خمینی” است، هرگز بیش از یک فرصت برای سازماندهی تودهها و دخالتگری آنان- اهمیت ندارد. به بیان روشنتر، آنزمان که طبقۀ حاکم دچار بحران، ضعیف و دستخوش تفرقه باشد، شکی نیست که بخت پیروزی با انقلابیون است. ولی، این تنها کافی نیست. نیروهای انقلابی بویژه سوسیالیستها، نیز بایستی قوی عمل کنند. زیرا، انقلاب یک اعتصاب سراسری نیست، تنها سرنگونی ساختار حاکم و قبضۀ قدرت سیاسی هم، نیست. والا، کودتای جناحهای دست راستی یا طغیانی خود انگیخته را هم انقلاب می نامیدند. برپایی هستههای انقلابی و مخفی به مثابه ی آوندهای لازم و ضروری برای کنش انقلابی، آگاهی بخشی، تبدیل نیروی بالقوه به بالفعل، اعانت به عاملیت و سوژه گی کارگران در لحظه ایی که رژیم بدلیل انباشت بحرانها با اشاره ی تلنگری می افتد، جهت بنای یک بدیل پایدار و نه توحش و بربریتی دیگری، بسیار حایز اهمیت است.

برآمد
کشتار، حرمان، نومیدی، تعصب، کار و کردارهای نامانوس، ساخت و پاخت و تبانی نیروهای امپریالیستی با دیکتاتورها منظر جهان را به کشتارگاه خون آلود و نفرتباری مبدل و قلبها را از حزن و آزرده گی آکنده ساخته است. آدمیت و نوع دوستی بیش از هر زمانه ی دیگری بجهتِ سیاستهای خانمانسوز ارتجاعی و امپریالیستی به چالش کشیده می شوند. دوران ما، مصاف اندیشه ی نو، اندامهای کوچک، شکمهای خالی، پای بی پاپوش و زبان سرخ با بمب و دار و شکنجه و ترفند و سالوس و ریاکاری ملای لنگ و دار و دسته ی تبهکاران؛ روحانی، رفسنجانی و خامنه ای و بشار اسدها و اوباماها و میلیاردرهایی نظیر دونالد ترامپ و بقایای کنیبالهاست. لیکن، تامل و اراده یِ هوشمندانه یِ انسانها کماکان میل به رهایی و دادخواهی و وارستگی دارد. این، اهتمام و مساعی و مجاهدت برای کمالیابی تغییری بنیادین، را واجب تر، ناگزیرتر و بایسته تر می سازد.جامعه ی کارگری ایران نیز، دیرزمانی ست که رویای هستی پذیری ضرورتی را در سر می پروراند که تصاحب واقعی آن فقط در گرو تصاحب آگاهانه ی آن از طریق فعالیت مخفی است. زیرا که اندیشه نمی تواند بدنبال واقعیت بدود بلکه واقعیت نیز باید با اندیشه خود را وفق دهد. چنین رابطه ایی بین آگاهی و واقعیت وحدت نظریه با کردار را ممکن می سازد.

در بحبوحه ی یادمان چهل و پنجمین سالگرد رستاخیز و حماسه ی با شکوه سیاهکل و تجدید عهد و پیمان با طلایه داران و بنیانگذاران جنبش فدایی هستیم که به رغم شرایط اختناق ستم شاهی با فعالیت جدی و پیگیر و عزم و اراده ی پولادین به توده گیر کردن اندیشه ی انقلابی، توفیق یافتند. امروز نیز، کمونیستهای انقلابی حق دارند ثمره ی سالیان متمادی نبرد و پیکار بی امانشان را ببرند. اما، نیروهای محافظه کار و یا سازش طلب نیز بیکار ننشسته اند و از تمامی عوامل و تصادفات نامساعد استفاده می کنند تا جامعه را به سیر غم انگیز، پرپیچ و خم تر و دردناکتری محکوم نمایند و مانع فرگشت تاریخی شوند. بدین جهت، نیروهای انقلابی نیز مجبورند با اتخاذ تاکتیکی خردمندانه و رخنه ی روح قهرمانان انساندوست و واقع بین فدایی در نسل معاصر از شرایط بی بازگشت تاریخی، فعل و انفعالات جهانی- در مسیر واقعیت یابی مطالبات نیروهای مولد جامعه، بهره جویند. چنین حرکت اعتلایی و بالنده با تشکیل هسته های مخفی علی رغم ادعاهای غیب گویان، وادادگان نومید و کابینه نشینان که برای تامل نسبت به عمل گرایی ارجحیت بیشتری قائل هستند، از برای استیلا بر انتظار فعال و بت وارگی روبسپیری، ممکن است. چون، آنچه در تاریخ شده حرف از شدنی ها می زند.

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …