بیانیهی سوئیس که به تفاهم هستهای لوزان نیز معروف استچهارچوب توافقی را مشخص کرد که باید به برنامهی جامع اقدام مشترک در 10 تیرماه بیانجامد. اما حقیقت امر و خروجی نشست لوزان دو متن و دو روایت متفاوتی است که هر کدام از طرفین آن را به عنوان تفاهمنامه ارائه دادهاند و همین امر باعث شده است که قضاوت دربارهی درستی یا نادرستی هر کدام از روایتهای آمریکا یا جمهوری اسلامیبرای مردم ایران یا جامعهی جهانی بسیار دشوار شود.
اگر به واکنشهای کشورها و سازمانهای مختلف به تفاهمنامهی فوق نگاه کنیم خواهیم دید سازمان ملل متحد، آژانس بینالمللی انرژی اتمی، ایالات متحدهی آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، آلمان، چین، ترکیه، جمهوری آذربایجان، ایتالیا، عربستان صعودی، عراق، عمان، قطر، استرالیا، اتریش، کرهی جنوبی و حتی حزب الله لبنان واکنش مثبت نشان داده و بسیاری از مقامات حکومتی چون حسن روحانی رئیس جمهور، علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس تشخیص مصلحت نظام، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی، صادق آملی لاریجانی رئیس قوهی قضائیه، محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه، علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی، آیت الله امامی کاشانی خطیب نماز جمعه تهران، حسن فیروز آبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، محمد علی جعفری فرمانده سپاه پاسداران نیز با ابراز خوشحالی و حتی در پارهای از موارد با پیام تبریک از تفاهمنامهی فوق دفاع کردهاند.
سوال مهمی که به ذهن خطور میکند این است که علت این همه شادی و رضایت چیست در حالی که حتی بنا به اعتراف و اذعان طرفین مذاکره تنها تفاهمی برای مشخص شدن چهارچوب توافق به دست آمده است و این تفاهم جنبهی حقوقی ندارد از طرفی دیگر اصل تفاهمنامهی مطرح شده از جانب آمریکا با نسخهی جمهوری اسلامی یکسان نیست. بنابراین شاید فهمیدن علت شادی بسیاری کشورها و حتی مقامات جمهوری اسلامی و نگرش درست به اصل قضیه بتواند به درک صحیح موضوع کمک و یاری فراوان برساند.
اگر به شروع بهار عربی که از طرف جمهوری اسلامی بیداری اسلامی نامیده شد تا وضعیت امروز منطقه نگاه کنیم همواره شاید شاهد کشمکش و تقابل دو ایده و دو عملکرد گوناگون و حتی متضاد بودهایم و هستیم. اولین حالت، تمایل و مشارکت گستردهی مردم در جنبشی است که خواستهاند و یا میخواهند کشور خود را به سمت دمکراسی سوق داده و حکومتی ملی برقرار کنند و دومین حالت اقدامات عوامل خارجی است ( خواه حمایت جمهوری اسلامی در جهت مصادره و یا تحریف انقلاب کشورهای منطقه باشد و یا اقدامات غرب خصوصا آمریکا در جهت همسوسازی اعتراضات مردم در راستای تامین منافع خود ) که به دنبال اعمال نفوذ و یا گسترش محدودهی نفوذ خود هستند. به عبارتی دیگر مردم خاورمیانه به دنبال گذار از دیکتاتوری و برقراری صلح پایدار و پیشرفت بوده در حالی که قدرتهای غربی خصوصا آمریکا و از طرفی دیگر جمهوری اسلامی ایران به عنوان قدرتی منطقهای در جهت انحراف این خواستهها عمل میکنند. تداخل و انطباق منافع در خاورمیانه بین جمهوری اسلامی و آمریکا باعث تشدید بحرانهایی شده است که آمریکا را مجبور کرد عکسالعملی جدی نشان داده و موضعی فعال اتخاذ کند.بنابراین پروژهی غنی سازی اتمی ایران که چندین سال پیش از بهار عربی موجب اختلاف و حساسیت در سازمان ملل متحد شده بود توسط آمریکا در صدر حملات و عامل اصلی تحریمها قرار گرفت و جنگ فرسایشی بر سر محدودهی نفوذ در خاورمیانه میان آمریکا و جمهوری اسلامی نیز زیر پوشش ” خطر دستیابی ایران به سلاح اتمی ” به وقوع پیوست. جمهوری اسلامی ایران نیز با گسترده کردن دامنهی جنگ در عراق، سوریه، لبنان و کشورهای حوزهی خلیج فارس وضعیت فوق را بحرانیتر کرد و هزینهی این اختلاف را برای خود و آمریکا بسیار بالا برد به طوری که این جنگ بصورت قماری دو طرفه تبدیل شده است. به عنوان مثال جمهوری اسلامی در برخی از کشورها به حکومت مرکزی برای سرکوب اعتراضات کمک کرده و در برخی دیگر با تقویت و حمایت از گروههای مخالف در صدد پیشبرد منافع خود بوده است. البته جمهوری اسلامی ایران پس از طرح تشکیل هلال شیعی، اقدامات فراوانی برای شکلدهی، انسجامبخشی و حمایت از گروههای تروریستی متنوع در سراسر دنیا انجام داده است به طوری که بسیاری از کشورها به دلیل ترس از اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی و یا گروههای وابستهاش، سعی میکنند در برابر جمهوری اسلامی ایران اعلام موضع نکرده و حتی وارد روابط گسترده اقتصادی نشوند.
در هرصورت اعلام تفاهم مشترک میان غرب خصوصا آمریکا و جمهوری اسلامی ایران شاید به دلیل ایجاد روزنهی امیدی برای کشورهای منطقه و امنیت جهانی باشد با این امید که این تخاصم ویرانگر به تعامل سازندهتبدیل شود اما نشانهها حاکی از آن است که تا 10 تیرماه باید صبر کرد و نتیجهی نهایی را دید.
مهمترین علائمی و سیگنالهایی که شادی زودهنگام را از بین برده و خطر بحرانیتر شدن وضعیت را نشان میدهد کنگرهی آمریکا و دولت اسرائیل از طرفی و واکنش محتاطانهی علی خامنهای و سخنانش پس از تفاهمنامهی هستهای از طرفی دیگر است. البته عباس عراقچی در مصاحبهی تلویزیونی اشاره کرد تمامی مذاکرات میان دولت یازدهم و کشورهای غربی صورت گرفته است و در این مذاکرات نظر مجلس شورای اسلامی لحاظ نشده است به عبارتی دیگر یعنی جمهوری اسلامی ایران از اهرم مجلس شورای اسلامی در برابر کنگرهی آمریکا در صورت نیاز استفاده خواهد کرد.
علاوه بر سیاست یک بام و دو هوایی که طرفین مذاکره در پیش گرفتهاند – این حالت نشان دهندهی پیچیده بودن بیش از حد مذاکره و سخت بودن شرایط توافق نهایی است به طوری که حتی تا آخرین دقایق پایانی این آشفتگی و حساسیت دیده میشود – نمیتوان پیشداوری کرد و خوشبین بود و شاید این تفاهمنامه تنها آرامش قبل از طوفان باشد و اتفاقات غیرمنتظرهی ناگواری رخ دهد.
اما در نهایت یک حقیقت غیرقابل انکار و آشکار وجود دارد و آن حقیقت عقبنشینی حاکمیت جمهوری اسلامی خصوصا ولی فقیه از خط قرمزهای ابتدای انقلاب 1357 مانند شعار دشمنی با آمریکاست به طوری که شخص رهبر در سخنرانی پس از تفاهمنامهای که در جمع مداحان داشت امکان همکاری و گفتگو در سایر زمینهها با آمریکا را منتفی ندانست و آن را منوط به عملکرد صادقانهی آمریکا در پروندهی هستهای خواند یعنی همان طور که در شعار ” نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی “سیستم حاکم ایران، روسیه – شوروی سابق – که نماد شرق بود را به عنوان دوست و همپیمان پذیرفت، آمریکا که مظهر غرب است نیز در راه تابوشکنی علنی و عبور از خط قرمزهای حکومتی است.