ایران سرزمین و جغرافیای بزرگیست کە تاریخ ان سرزمین وجود ملتهای متفاوتفارس، کورد، لر، ترک آزربایجا، -ترکمن، بلۆچ و عرب ال اهواز، با داشتن زبان، فرهنگ و تاريخ مجزا، هر کدام در بخشی از این جغرافیا کە ایرانش می نامند، بە حیات خود و زندگی مورد نیاز خود دل بستە و در آرزوی برخوردار بودن امنیت، آزادی، برابری، از حقوق برابري سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، بدور از تبعیض در حال مبارزە و تلاش رهایی بخش می باشند و برای رسیدن به این مهم بە حق تعیین سرنوشت خویش تاکید می ورزند.
علارغم اینکه یکی از بی رحم ترین و جنایت کارترین نوع ساختار دولتمداری در نزدیک بە یک قرن اخیر یعنی از فردای کودتای رضاخان میر پنج و تحمیل ساختار نژادپرست تک فرهنگی و ادامەی این ساختار و تفکر ایدولوژیک نژادپرستانه تا بە امروز بر ايران حاكم است اما همواره مبارزه برای رهایی از ستم حکومت مرکزی کم و بیش و با فراز و نشیب های مختلف ادامه داشته است.
رضا خان میر پنج و سید ضیاالدین با حمایت بریتانیا بر این عقیدە و خواست ایدولوژیک پایبند بودند کە برای داشتن یک کشور قدرتمند و بل اجبار باید یک فرهنگ مشخص، یعنی فرهنگ ملت فارس بە عنوان فرهنگ رسمی و تحمیلی زبان رسمی ایدولوژی حاکمیت گردد و برای استحکام این پروژی نژادپرستانه باید تدریجا زبان، تاریخ و فرهنگ مليتهای غیر خودی یا بە عبارت دیگر غیر فارس نابود گردد.
cultural assimilation یا حذف فرهنگی نیاز ایدولوژیک دولت تک فرهنگی ملی پایە و اساس نگرش و عقلانیت دولتمردان ایران را تشکیل می دهد. دوران اول این اندیشە توانست دین رسمی شیعە را دین رسمی كشور اعلام كنى و در نزدیک بە ١٠٠اخیر تحمیل نظام تک محورى، مکمل مذهب رسمی گردید.
بحث بر تاریخ نگاری نیست و خلاصەی موضوع پدیدەای بە نام ساختار ملی گرا، کە در تضاد بنیادی با پذیرش برابر يخواهی و پذیرش تفاوتهای ملی است. در حاکمیت تک فرهنگی، ایدولوژی مرگ و خوشونت و نژادپرستی امری بنیادی و در تضاد با دوستی و ویژەگیهای سالم و بشردوستانه است. مدام در تلاش برای اثبات خود از طریق قوەی قهر آمیز و نشر فرهنگ خوشونت، جنون وار در رویای انهدام تفاوتهاست. بە همین دلیل در ساختار موجود ایران، چە بە سبک پادشاهی مطلق یا اسلامی امروز، فرهنگ خوشونت و تعرض به تمدن بشری و تلاش در راستای GENOCIDE نابودی ملتهای غیر فارس از طریق نابودی فرهنگ و هویت تاریخی این ملتها اساس و هدف نهایی ایدولوژی رسمی ایران است و در صورت نیاز بە قتل عام فیزیکی کە نمونهای آن ازنوع قتل عام در روستاهای قارنا یا قتالان، قتل عام لرستان، قتل عام مردوم بلۆچ در زمان شاە، قتل عام مردم اعراب اهواز در زمان رهبر عرب شیخ خزعل بە دست رضا خان و ژنرال فاشیست مدنی، قتل مردم ترکمن، دستور جهاد بر علیە ملت کورد بە دستور خمینی و کشتار بیش از ٤٠٠٠ مردم شهر سنندج بدست اشغالگران نظامی رژیم، کشتار مردم ترک آزربایجان در زمانهای مختلف و … اینها نمونهایی از تلاش و سیاست ساختار سرکوبگر در ایران برای ممانعت ملتهای منع گردیدە از حق تعیین سرنوشت تاکنون می باشد.
جریانات اپوزیسیون فرهنگ حاکم فارس، از چپ و راست، مذهبی و ملی گرا و تمامیت خواە، اکثرا آگاهانە خواهان نقد و شناخت ماهیت ویرانگر و در تضاد با معیارهای سالم بشری حاکمیت مرکزی نژادپرست خود نبودە و تاکنون در این زمینە همسو با ایدولوژی آپارتاید نژادپرست، شرمگینانە و بدون هیچ عذاب وجدانی و اخلای، همراهند.
در نتیجە این ملتهای در اسارت استعمار و آپارتاید داخلی ایران هستند که باید با درک سالم و آگاهانه بودن اتکا بە انواع نیرنگها و سیاستهای فارغ از پرنسیپ دوشمن مشترک خود را مورد هدف قرار دهند و توان و خلاقیت خود را حول اتحاد عمل برای پایان دادن بە اسارت و گسستن زنجیر بردەگی در حاکمیت آپارتاید که بر تمامی مردمان این دیار تحمیل گردیدە را مورد هدف قرار دهند و از میان بردارند.