شه‌ممه‌ 23 تشرینی دووه‌م 2024

اسلام سیاسی، شیعه گری و آگاهی های کاذب؛ سوال این است “حاکمیت و منافع ملی” یا “حقوق مردم”؟ / حمید آقایی

با وجودی که طرفهای اصلی درگیر در جنگهای جاری در منطقه خاورمیانه از سوریه تا یمن، عمدتا از نیروهای نظامی و شبه نظامی سنی و شیعه مذهب یا حامیان و وابستگان به دو قدرت اصلی این منطقه، جمهوری اسلامی ایران و عربستان تشکیل می شوند، اما آیت الله خامنه ای بارها در سخنرانی های خود تاکید کرده است که این درگیریها، جنگ بین شیعه و سنی نیستند بلکه آتش آن توسط طرفداران اسلام امریکایی و دلبستگان به غرب افروخته می شود. این در حالی است که از میان سخنان برخی از مقامات نظامی و مذهبی این نظام می توان استنباط نمود که جمهوری اسلامی ایران بر خلاف ادعای رهبر آن به اشکال مختلف ایدئولوژیک، نظامی و لجستیکی در منطقه خاورمیانه حضور فعال دارد و در پی حفاظت از منافع استراتژیک و ژئوپلیتیک خویش می باشد.

برای مثال محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت در نامه سرگشاده ای به رهبر انصارالله یمن، عبدالملک حوثی، او را برادر عبدالملک حوثی و رهبر عالیقدر یمن خطاب می کند و پیروزی نیروهای تحت رهبری را به وی تبریک می گوید” (منبع: سایت خبری تحلیلی نامه نیوز). “علی اکبر ولایتی، مشاور امور بین‌الملل رهبر جمهوری اسلامی نیز در تاریخ ۲۶ مهرماه سال ۹۳ در دیدار با اعضای انصار‌الله یمن بر “حمايت جمهوری اسلامی ايران از مبارزه حکيمانه انصارالله” تاکید کرده بود و خواهان آن شد که انصارالله در یمن نقش حزب‌الله در لبنان را بر عهده بگیرند. او در ضمن پیروزی شیعیان حوثی را که در پی کسب قدرت هستند، قریب‌الوقوع خواند و بر حمایت ایران از آنها تأکید کرد. (www.dw.de)

قاسم سلیمانی در یک سخنرانی که تاریخ ۲۷ بهمن ماه سال 1392 در فارس نیوز آمده است می گوید: مرجعیت سیاسی شیعه به ایران یک قدرت مضاعف از قومیت بخشید، ضمن اینکه به شیعه کمک کرد به بازیافت قومیت شیعی [بپردازد] که این از اثرهای ماندگار است. اگر ایران نبود این اتفاقات هم نمی‌افتاد. وی در ادامه به مانور اربعین در کربلا اشاره می کند و می گوید: “این مانور ۲۰ میلیونی در اربعین امام حسین (ع) که در کنار عربستان انجام گرفت و راهپیمایی انجام دادند، قابل وصف نیست. این قدرت ما است…. این تظاهر مذهبی دینی شیعه ۲۰ میلیونی، این قدرت‌نمایی ما بیش از رژه مسلحانه‌ای است که می‌رود هواپیماها و تانک‌ها و توپ‌ها را که همه به حق هم هست، به نمایش بگذارد”…. “این قدرتی که شما می‌بینید این تلفیق، هنر امام بود؛ تلفیق مذهب به ملیت و امام آن طوری طراحی کرد که هیچ کس بر دیگری و هیچ کدام دیگری را مغلوبه نکند. نه مذهب، دموکراسی و مردم را و نه مردم، دموکراسی و مذهب را. چه کسی چنین احساسی را می‌تواند [ایجاد] کند؟……اگر کسی حس ملی‌گرایی داشته باشد، باید امروز به این راه امام سجده کند. این کار بزرگی که امام کرد برای این ملت و قومیت و برای این کشور.”

از میان اخبار و گزارشات فوق، مبنی بر حمایت فعال جمهوری اسلامی از شیعیان منطقه خاورمیانه، سخنان قاسم سلیمانی قابل توجه و تعمق است. وی در سخنرانی خود به هویت های قومی مذهبی و ملی ایرانیان و شیعیان منطقه می پردازد و به طرح جدیدی که رهبر انقلاب اسلامی، آیت الله خمینی، با تلفیق این هویت های چند گانه خلق کرد اشاره می کند؛ طرح جدیدی که به ملیت ها و قومیت های منطقه هویت “یگانه ای” بخشیده است. که البته این هویت یگانه در چهارچوب دیدگاههای آیت الله خمینی چیزی جز امت اسلامی، که منافع آن فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران است نمی توانست باشد.

اصولا مقولاتی مانند “منافع ملی” و “حق حاکمیت ملی”، مفاهیمی کاملا سیاسی و حتی ایدئولوژیک هستند، که هر دولتی در یک دوره زمانی سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی خاص، و با توجه به موازنه نیروهای موثر در قدرت، تعریف می کند و بر مبنای آن سیاست های داخلی و خارجی خود و بطور مشخص جایگاه ژئوپلیتیک نظام حاکم را تنظیم می نماید. بعبارت دیگر “منافع ملی” که امروزه مصطلح است و نیز حق حاکمیت بر خاسته از آن، حاصل سرجمع ساده منافع و حقوق آحاد یک جامعه نیستند، بلکه منعکس کننده سر فصل مشترک منافع طبقات حاکم، اهداف سیاسی و اقتصادی آنها و همچنین فرهنگ، هنجارهای اجتماعی و گفتمانهای غالب در هر دوره زمانی می باشند، به همین دلیل نیز بجای ماهیتی حقوقی بیشتر یک ماهیت ایدئولوژیک و سیاسی پیدا کرده اند.

ما در تاریخ چند صد سال اخیر کشورمان شاهد چندین تعریف متفاوت از منافع و حق حاکمیت ملی بوده ایم که بجای اینکه بازتاب دهنده واقعی حقوق و منافع آحاد جامعه ایران بوده باشند، منعکس کننده منافع سیاسی و طبقاتی نظام حاکم بر کشور بوده اند. این تعاریف خاص از منافع و حق حاکمیت ملی اما در هر دوره ای توسط ایدئولوژی سیاسی نیروهای اصلی درگیر در قدرت تغذیه و حمایت می شده اند. ایدئولوژی سیاسی مزبور اما به نوبه خود در بستر گفتمان غالب در هر مقطعی، بتدریج شکل گرفته و توسط رهبر و یا رهبران سیاسی هر دوره ای تئوریزه می شده اند.

سید محمدعلی حسینی زاده در کتاب خود “چگونگی استقرار دولت صفوی” می نویسد: “در این زمان اکثر مردم ایران سنی بودند و شیعیان به صورت پراکنده در شهرهایی چون قم، کاشان و نواحی مازندران و گیلان حضور داشتند، اما آموزه های شیعی چون حب اهل بیت در میان مردم وجود داشت.” ….در تبریز وقتی شاه اسماعیل قصد خود را برای اعلام رسمیت مذهب شیعه- آن هم در نوع افراطی آن و همراه با لعن خلفا و صحابه ی مورد احترام اهل سنت- اعلام کرد در پاسخ به مخالفت های همراهانش گفت: “مرا به این کار واداشته اند و خدای عالم و حضرات معصومین همراه هستند و من از هیچ کس باک ندارم به توفیق الله تعالی اگر رعیت حرفی بگویند شمشیر می کشم و یک کسی را زنده نمی گذارم»(عالم آرای صفوی، ص 64).” همچنین در تاریخ آمده است که در اواخر حکومت سلطان محمد خوارزمشاه، که گفته می شود گرایشات شیعی داشته است، صوفی گری نیز بشدت رشد کرده بود.

بعبارت دیگر، آشوبهای داخلی، آشفتگیهای اقتصادی و سیاسی و شکست های پی در پی خوارزمشاهیان از یکسو و تبدیل شدن مذهب شیعه و صوفی گری به نوعی از “مذهب مقاومت” در برابر مذهب رسمی حاکم که توسط خلفای سنی تحمیل شده بود، زمینه های مناسبی برای خلق هویت جدیدی برای ایرانیان، که هنوز شکوه ایران باستان را در مخیله خود داشتند، فراهم آوردند. این هویت جدید اما بر پایه گفتمانِ نوین و “پیشرو” آن زمان ( البته در مقایسه با مذهب رسمی حاکم)، که می توان آنرا گفتمان “شیعه ایرانی” نامید، توسط دولت صفویه و علمای شیعه تبدیل به یک ایدئولوژی سیاسی جدید برای باز تعریف منافع و حق حاکمیت ملی ایرانیان می گردد.

در اواخر دوران قاجار و پیش از آغاز جنبش مشروطه خواهی، بتدریج گفتمانهای جدید و مترقی مانند مدرنیته و دولت-ملت در میان ایرانیان، بویژه روشنفکران و طبقات آگاه تر جامعه شروع به رشد می کنئد. اگرچه بخشی از روحانیت شیعه از جنبش مشروطه خواهی حمایت می کرد و رگه هایی از گفتمان “شیعه ایرانی” نیز در این گفتمانهای جدید دیده می شدند، اما گفتمان ملیت و دولت مدرن، که مشروط به قوانین ساخته دست بشر است، وجه غالب و پررنگ را تشکیل می دادند.

اما باز هم همانند اوائل دوران صفویه، رشد و گسترش گفتمانهای مدرن از یکسو و آشفتگی های اقتصادی و اجتماعی و آشوبهای سیاسی از سوی دیگر بتدریج زمینه های مناسبی را برای خلق و باز تعریف هویت جدیدی برای ایرانیان فراهم می آورئد، که می توان آنرا “ناسیونالیسم ایرانی” نامید، هویت جدیدی که توسط حامیان روشنفکر حکومت پهلوی تبدیل به یک ایدئولوژی سیاسی جدید و معنا دهنده به منافع و حق حاکمیت ملی ایرانیان می گردد.

فرایند خلق و باز تعریف هویت سوم (و بر مبنای آن تفسیر جدیدی از “منافع و حق حاکمیت ملی” ) در دهه چهل و پنجاه شمسی، در دوران سلطنت محمد رضا پهلوی آغاز می شود. سرخوردگی مردم از بخشهای الیت و نخبه جامعه ایران که یا از سلطنت رضا شاه و سپس محمد رضا شاه حمایت می کردند و یا در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت دچار خطاهای بزرگ سیاسی شده بودند از یکسو، و ملاحظه دخالت مستقیم امریکا و انگلیس در جریان کوتادی بیست و هشت مرداد سال 32 از سوی دیگر، زمینه های مناسبی برای شکل گیری یک گفتمان جدید را فراهم آوردند. باز بودن فضای نسبی سیاسی برای نیروهای مذهبی، در مقایسه با نیروهای مارکسیست (بدلیل ترس از بلوک شرق)، و آسیب هایی (بویژه از لحاظ فرهنگی و سیاسی) که جامعه ایران در اثر وابستگی نظام پهلوی به غرب خورده بود، نیز زمینه های شکل گیری گفتمان جدید “بازگشت به خویشتن مذهبی” را فراهم آوردند. در این گفتمان جدید بر خلاف گفتمان مدرنیته و ملیت، عوامل مذهبی بویژه فلسفه سیاسی شیعه (فلسفه انتظار) دست بالایی  داشتند. این گفتمان جدید را می توان “شیعه فرا ملی” و یا “شیعه فرا ایرانی” نامید. بر مبنای این گفتمان جدید بود که دو فلسفه سیاسی جدید خلق گردیدند. علی شریعتی “فلسفه انتظار، مکتب اعتراض” را ارائه نمود و آیت الله خمینی نظریه ولایت فقیه را طراحی کرد. و همانطور که می دانیم این دو نیز ایدئولوژی سیاسی جدیدی را خلق کردند که پایه و اساس باز تعریف و خلق دوباره “هویت ایرانی”، “منافع و حق حاکمیت ملی” گردید و سیاست های بین المللی و فرا منطقه ای جمهوری اسلامی را رقم زد.

میشل فوکو معتقد است که ایده ها و نظریات مشترک آحاد یک جامعه (بعبارت دیگر گفتمان غالب در هر دوره زمانی) در حقیقت محصول کنش و واکنش های موجود در روابط و مناسبات قدرت هستند؛ و افراد یک جامعه (شاید بجز بخش روشنفکر و خود آگاه آن جامعه) کمتر قادرند که خود را از این مناسبات و گفتمان حاکم رها سازند. از این منظر حتی بنظر من می توان گفت هویت ملی یا تاریخی که بر مبنای گفتمان غالب در هر دوره زمانی دوباره تعریف می شوند؛ و همچنین فلسفه سیاسی و سپس ایدئولوژی سیاسی که مطابق میل خود حاکمیت و منافع ملی را تبیین می کنند، هیچکدام از اصالت ذاتی برخوردار نیستند و در حقیقت بنوعی آگاهی کاذبی را نمایندگی می کنند که در درجه اول در کادر مناسبات قدرت حاکم شکل گرفته اند.

در فرایندهای بعدی، هویت های ملی و تاریخی که در هر دوره تاریخی شکل و محتوای جدیدی می یابند و نیز ایدئولوژی های سیاسی مبتنی بر آنها با کشیدن خطوط تبعیض آمیز بین خود و دیگران شکل تثبیت شده ای می یابند. این خطوط تبعیض آمیز می توانند، نژاد، مذهب و یا حتی جئسیت باشند؛ خطوط و مرزهایی که صرفا توسط قدرت های حاکم و بر اساس نیازهای سیاسی و اقتصادی آنها، از میان فرهنگ و تاریخ یک ملت، بطورغیر طبیعی برجسته و بزرگ نمایی می گردند، که دقیقا به همین علت به آنها ماهیتی غیر واقعی و کاذب می دهد.

بر این مبنا می توان گفت که گفتمانهایی که اراده گرایانه توسط نخبگان و روشنفکران جامعه تعریف و تدوین می شوند، همواره در معرض خطر تبدیل شدن به یک فلسفه و ایدئولوژی سیاسی خاص قرار دارند، بویژه اگر این پروسه کاملا مستقل از مناسبات و روابط قدرت به انجام نرسد. سه گفتمان متفاوت “شیعه ایرانی”، “ناسیونالیسم ایرانی” و “شیعه فرا ملی” که ما در تاریخ چند سد سال اخیر ایران شاهد بوده ایم، در واقع بدلیل سیاسی و بعبارت بهتر سیاست زده بودن و بعضا وابسته بودن روشنفکران، نخبگان و بخش های الیت جامعه ما گفتمانهای تبعیض گر، یکطرفه و ایدئولوژیک و بنابراین کاذب شده اند و نتوانسته اند پشتوانه های خوبی برای حقوق ملت ما باشند.

اما با توجه به اینکه در شکل گیری مفاهیمی مانند “حق حاکمیت ملی” و بدنبال آن در تنظیم سیاست خارجی یک کشور عوامل بیشماری بویژه نیروهای اصلی درگیر در قدرت نقش موثری بازی می کنند و همواره، همانطور که تاریخ نشان داده است، حق حاکمیت و منافع ملی بطور دلبخواه و گزینشی و بر مبنای گفتمان و فلسفه سیاسی غالب تعریف شده اند، آیا پسندیده تر و منطقی تر نیست که ما اصولا خاستگاه دیگری برای تعریف منافع ملی برگزینیم؟ و آیا اصولا بهتر نیست که حتی این واژه را بدلیل آلودگی های بسیار دیگر بکار نبندیم؟!

در دنیایی که روز به روز کوچکتر می شود و مرزهای فرهنگی و سنتی در حال ضعیف شدن هستند، در دنیایی که حقوق بشر و حقوق شهروندی، مستقل از فرهنگ، نژاد، سرزمین و اعتقادات مذهبی تبدیل به یک مرام جهانی و عمومی شده اند؛ و همچنین برای اینکه تا حد امکان زمینه های تولید گفتمانها و فلسفه های سیاسی تبعیض آمیز و کاذب محدود شوند آیا معقول تر نیست که ما بجای “حاکمیت و منافع ملی” از “حقوق مردم” صحبت کنیم. حقوقی که در چهار کلمه ساده و فارغ از فلسفه و ایدئولوزی سیاسی خاصی، در رفاه، آزادی، امنیت و عدالت خلاصه می شوند.

در این کادر قطعا قابل توجیه نیست و بلکه نافی حقوق طبیعی مردم کشورمان است که فقر و تهیدستی در ایران امروز بیداد کند اما میلیاردها دلار صرف دخالت های نظام جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه شود و یا به بهانه حق حاکمیت و منافع ملی میلیاردها دلار صرف ماجراجویی هسته ای رهبر جمهوری اسلامی گردند. در حالیکه بخشهای محروم جامعه ایران و حتی بخش متوسط این کشور زیر خط فقر اقتصادی قرار داشته باشند. و البته در کادر گفتمان “شیعه فرا ملی”، ولایت فقیه و اسلام سیاسی، صحبت های قاسم سلیمانی نماینده امنیتی-نظامی علی خامنه ای در عراق، و حمایت های محسن رضایی و علی اکبر ولایتی از رهبر حوثی های در یمن کاملا قابل توجیه هستند. از کوزه شیعه فراملی، فلسفه سیاسی ولایت فقیه و اسلام سیاسی این حکومت همان تراود که در اوست.

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …

وەڵامێک بنووسە

پۆستی ئەلیکترۆنییەکەت بڵاوناکرێتەوە. خانە پێویستەکان دەستنیشانکراون بە *

ئەم ماڵپەڕە لە ئەکیسمێت بۆ کەمکردنەوەی هەرزە واڵە و سپام سوود دەگڕێ. فێربە چۆن زانیاری بۆچونەکانت ڕێکدەخرێت.