طلوع را در این قایق می بینم
بر پنجره ای که قاب آسمان گرفته است
به خورشید می نگرم
و به این دشت ویرانه که کودکان را سلاخی می کنند
و زهر مار های سمی را بر حلقوم آنان فرو می کنند
تا جوانه های آزادی را خشک کنند
آه ای آسمان آبی که سفر دور دست های انسان را در
رحم خود می پرورانی و از حجم سبز گندم زارهای
این مرغزار نفس آدمیان را به “خاوران” پیوند می دهی
در تو دریا چه شکوهمند است
و اسبهای مرغزارانت چه با هیبت و وقار چون عروس
روستاهای گیلان به پنجره ها بوسه می دهند
یک شب درون نی لبکی نجوا های عاشقانه خود را به
گوش شالیزاران می سرودم
تمام قورباقه های شالی دور نجوا های عاشقانه ام حلقه
زده بودند و شادی می کردند
آه بر کشورم چه گذشته است
که شالیزارانش خون آلودند
و کف خیابانهایش خون آلودند و زمین به پهنابهای
این جهان شکایت خود را به پلانگتنهای دریا ها می برد .
من درون قایقی کوچک که دنیایم را ایمن از کوسه ها
می کرد بر این پهناب پارو زنان سرود می خواندم
و عطر یاسمن و اطلسی های برکه های شالی را بر
گیسوان دختر مشهدی رحمان الصاق می کردم
او تنها یا ور من در این قایق بود
و عطر نسترنهای کناره های پر چین خانه اش در دستانش
غنچه زده بودند و بیرق نگاه خود را به این اقیانوس
فوران می داد
نگاه خردمندانه او بر شقایق های این پهناب می گسترد
و به دریا سلام می داد
و نگاهش در دوردست های جامعه و تاریخ نقش می
بست
و نگران پا های آبسه کرده ء زنان شالی بود
و دستان پر رنج کار در بیغوله های معدن و آبرفتهای
قناتهای خشکیده و کارتن خواب های کنار خیابانهای
بمبئی و تهران.
آه چه شکوهمند است سفر انسان از تاریکی به ستاره
های دنباله دارشبهای مهتابی! .
بابەتی هاوپۆل
امید و مقاومت همگانی با ضرورت تداوم انقلاب زن، زندگی، آزادی
بازداشت و سرکوب و اعدام های گسترده در طول یک سال گذشته تا کنون، همگی …