هزران سال است که شبهای آغاز فصل سرما، که در مباحث ستاره شناسی به “انقلاب زمستانی” (winter solstice) معروف است، توسط ملل و فرهنگهای مختلف ساکن نیمکره شمالی جشن گرفته می شوند. فستیوالهای نور که به همین مناسبت برگزار می گردند، در حقیقت گرامی داشت این انقلاب طبیعی است که با عبور خورشید و زمین از نقطه خاصی از فلک رقم می خورد و موجب آغاز پروسه کوتاه تر شدن شبهای بلند و تاریک زمستانی می گردد. اما این جشنهای نور، که تفرج و شادی ناشی از پیروزی روشنایی بر تاریکی را نشان می دهند، در طول قرنها بمانند بسیاری از سنن و آداب فرهنگی و اجتماعی دیگر رنگ و بوی مذهبی گرفته اند و زمان طبیعی وقوع آن با وقایع مذهبی پیوند داده شده اند. جشنهای نور در شبهای کریسمس (24 و 25 دسامبر) که توسط مسیحیان برگزار می گردند، و ظاهرا یادآور تولد عیسی مسیح است، در حقیقت برگرفته شده از جشنهای نور در میان رومیان باستان می باشد. واژه یلدا نیز مطابق لغت نامه دهخدا یک واژه سریانی به معنی میلاد عربی است؛ و چون شب یلدا مصادف با تولد مسیح بوده است، آن شب را به این مناسبت یلدا نامیده اند؛ یعنی شب تولد.
اگرچه در بسیاری از فرهنگهای باستان، بسیاری از وقایع طبیعی به عوامل ماورا طبیعت و خدایان نسبت داده می شدند، و بنابراین شاید این همانی واقعه طبیعی موسوم به “انقلاب زمستانی” با تولد عیسی مسیح را نیز بتوان در همین ردیف قرار داد؛ اما یک تفاوت عمده بین این تطابق با آنچه که در دوران باستان صورت می گرفته است وجود دارد. خدایان در داستانهای اسطوره ای یونان باستان نه فقط سمبل نیروهای ناشناخته طبیعی بودند بلکه احساسات گوناگون بشری از جمله خشم، عشق و حسادت را نیز منعکس می نمودند. خدایان یونان انسان نما بودند، با یکدیگر می جنگیدند، نسبت به یکدیگر حسادت می ورزیدند، در همین عوالم شناخته شده انسانی می زیستند و در یک کلام مرموز نبودند. به همین خاطر است که تا قبل از ظهور فلاسفه ای مانند ارسطو (حدود بیش از سه قرن قبل از آغاز تاریخ مسیحی)، بیشترین توجه اندیشمندان و ادیبان یونانی معطوف به احساسات تند و پر شور بشری بود؛ که از جمله می توان به اثر معروف داستان سرا و شاعر یونانی هومر (حدود هشت صد سال قبل از آغاز تاریخ مسیحی)، بنام “ایلیاد”، اشاره کرد که در آن به خشم و احساسات جنگجوی اسطوره ای “آشیل” پرداخته شده است، جنگجویی که ترس نمی شناخت.
اما این همانی که پس از آغاز و سیطره ادیان ابراهیمی بر ملت های نیمکره شمالی بین حوداث و وقایع طبیعی از یکسو و اعیاد و مناسبتهای دینی از سوی دیگر بر قرار شده، و به این ترتیب سعی گردیده است به واکنش های انسان به حوداث طبیعی رنگ و بوی مذهبی دهد، از نوع کاملا متفاوت با داستانهای اسطوره ای یونان باستان می باشد. اگر آن داستانهای اسطوره ای مبتنی بر آنچه که هست و قابل لمس می باشند، چه در شکل حوادث طبیعی و چه در شکل احساسات درونی انسانی، خلق شده بودند؛ اما پیوند و نسبیت بین وقایع طبیعی و وقایع دینی در ادیان ابراهیمی، ریشه در موجودی ناپیدا، مرموز، ناشناخته داشت. موجودی که بر خلاف خدایان اسطوره ای، نه از عالم هستی و قابل شناخت بلکه از عالم نیستی و غیر قابل درک می آمد. موجودی که پیامبرانش یا مرموزانه متولد می شدند و یا مخفیانه مبعوث می گردیدند، و تنها ابزارشان برای اثبات خویش، معجزات غیر معقول و ناشدنی بودند. موجودی که پیام خود را بیش از هر چیزی، بر خلاف اسطوره های یونان باستان که انعکاسی از همه احساسات انسان بودند، بر ترس و خشیت بنا نهاده بود، طوریکه کتب دینی را باید “خشیت نامه” تا اندرزنامه نامید (بر گرفته از یکی از گفتارهای دکتر عبدالکریم سروش).
نگاهی کوتاه به انجیل و قران می تواند اثبات کننده این مدعا باشد که این کتب بیشتر خوف و خشیت برانگیزاننده اند تا راهنمایی انسان: برای نمونه می توان اشاره کرد به “امر ونهی انسان از عدم پرستش خدایی دیگر در کنار خدای مسیحیت”، ازنهی ترسیم و نقاشی این موجود در اشکالی که برای انسان قابل درک و فهم است، موجودی که حتی فرزندان و فرزند زادگان و نسلهای بعدی را تهدید به مجازات می کند، اگر پدرانشان خدا دوست نباشند. (انجیل سفر 5 آیات (10-7). قران نیز مملو از آیات تهدید آمیز و خوف برانگیز است که برای نمونه می توان به آیات 12-14سوره انفال و یا آیه پنجم از سوره توبه مراجعه کرد.
در انسایکلوپدیا اسلامیکا آمده است: “خشیت” بيم همراه با آگاهى انسانى از عظمت و هيبت خداوند و نقصان خود و قصور بندگىاش در برابر اوست. واژه خشيت به معناى خوف و بيم است. اين واژه، هشت بار و مشتقات آن، 48 بار در قرآن بهكار رفته است. خشيت نوعى بيم و خوف توأم با معرفت و تعظيم، از كسى است كه به او خشيت ابراز مىشود و نيز آگاهى به نقصان بنده و قصور بندگى، يا گمان ترك ادب عبوديت يا اخلال در انجام دادن واجبى از واجبات. به عبارت ديگر، خشيت تألمِ قلب است بهسبب اينكه انتظار امر مكروهى را مىكشد كه در آينده رخ خواهد داد، كه گاه ناشى از كثرت گناهان بنده است و گاه ناشى از آگاهى وى به جلال و عظمت الهى. بنابراين خشيت نوعى خوف خاص است.”
پس از آغاز دوران روشنگری و بازیابی تدریجی اصالت انسان و طبیعت، و بعبارت دیگر پس از بازگشت انسان به خویشتن خویش،دیگر برای تفسیر مقوله ترس سرمنشا و عوامل بیرونی و خارج از وجود انسان (مذاهب و خدایان) جستجو نمی شوند، بلکه ترس باردیگر بعنوان یک مقوله کاملا انسانی، روانی و حتی فیزیولوژیک، در کنار سایر احساسات بشری، شناخته می گردد. ترس، دیگر ترس از وجود چیزی ناشناخته و مرموز که قدرتی خارج از حیطه انسان دارد تعریف نمی شود و فلاسفه و روانشناسان سعی می کنند که برای احساس ترس علل درونی و بشری بیابند. ترس دیگر برای فرار و مخفی شدن از خشم قدرت های ماورایی ویا برای نجات خود از عذاب پناه آوردن به آنها و قبول بندگی اشان نیست، بلکه ترس در حقیقت جایزه ای است که ما با کسب آزادی خود و آگاه شدن به توانایی های خویش بعنوان یک انسان رها، به چنگ آورده ایم. بنابراین این ترس می تواند به ما نیز بیاموزد که چگونه از امکانات و استعدادهای خود برای تکامل، پیشرفت و ایجاد تعادل در محیط زندگی خویش بهره ببریم. (در این رابطه می توان به نظریات هایدگر، کی رکیگارد و اریک فرم مراجعه کرد).
در زمینه فلسفه سیاسی توماس هوبز (1679-1588) نام شناخته شده ای است. برای وی نیز ترس – به مفهوم درونی، کاملا انسانی و روانی آن- یکی از فاکتورهای مهم در تنظیم نظریه معروفش در باب قراردادهای اجتماعی بوده است. تا قبل از آغاز تدریجی نظم های اجتماعی و سیاسی و شکل گیری دولت-ملت های جدید، جنگ و اغتشاش در سرزمینها و میان اقوام مختلف حکومت می کردند. توماس هوبز معتقد بود که انسان برای حفظ امنیت و سلامت خود و بعلت ترس از جنگ و خون ریزی می بایست به انتقال بخشی از قدرت و آزای های فردی خویش به یک نظام سیاسی، از طریق قرار دادهای اجتماعی، رضایت دهد، در غیر این صورت وی همچنان دست به گریبان جنگ و بی نظمی باقی خواهد ماند. این نظریه، بویژه با توجه به شرایطی که توماس هوبز در آن زندگی می کرد، از جمله جنگهای داخلی در انگلستان آنزمان، منطقا درست است و هر جامعه ای نیازمند یک نظم اجتماعی است و این نظم می تواند بخشی از آزادی های فردی را محدود کند. اما بنظر می رسد که بتدریج نظریه قراردادهای اجتماعی -که احساس ترس بعنوان عامل درونی و روانی انسان، یکی از پیش زمینه های اصلی تنظیم آن توسط توماس هوبز بوده است- در عصر حاضر خود تبدیل به یک عامل ترساننده خارجی، بمانند خدایان و مذاهب شده اند.
اکثر حکومت ها و نظم های سیاسی موجود در حقیقت فقط یک بخش و طبقه خاص اجتماعی را نمایندگی می کنند. طبقات حاکم اما به ازای نظم و امنیت اجتماعی و به بهانه حق حاکمیت ملی از مردم می خواهند که بخشی از آزادی های خود را به نظم موجود واگذار نمایند. در این رابطه ترس از بحرانهای سیاسی، جنگ، تروریسم، عدم امینت اقتصادی و آینده نامعلوم دیگر واقعا منشا درونی ندارند، بلکه توسط حکومت ها و نظم های سیاسی موجود دامن زده می شوند. در حقیقیت در بسیاری از جوامع باردیگر این ترس است که حکومت می کند، تفاوت با گذشته اما این واقیعت است که اینبار امپراطوری سرمایه داری جهانی جای خدای آسمانها و ادیان را گرفته است و سنجش ها و فاکتورهای جدید و مدرنی برای ترساندن مردم آفریده است. ترس از عقب افتادن از نرمهای معمول اجتماعی، ترس از بیکاری، ترس از اینده نامطمئن اقتصادی در دوران بازنشستگی، ترس از تروریسم و بنابراین پذیرش دخالت حکومت ها در امور شخصی، همه و همه در “حکومت ترس” تجلی یافته است.
در جمهوری اسلامی نیز، روزی نیست که مردم از عذابهای دنیوی و اخروی ترسانده نشوند. امر به معروف و نهی از منکر از جمله مهمترین ابزارهای ترساننده اند که جمهوری اسلامی روی آنها سرمایه گذاری فراوانی کرده و می کند. دشمنان خارجی که قصد بر هم زدن امنیت داخلی این نظام را دارند، امنیتی که بقول رئیس دولت جمهوری اسلامی لنگرگاه ثبات ایران است، از جمله عوامل دیگر در ترساندن مردم و نیروهای مخالف این حکومت می باشند. نیروهای تندرو و جناح راست افراطی با عوامل خیابانی خود –که امنیت و آرامش را از زندگی روزانه مردم گرفته اند نیز یکی دیگر از عوامل ترساننده است. این مجموعه عوامل باعث شده اند که حتی بخشی از نیروهای مخالف جمهوری اسلامی دست به عقب نشینی دائمی بزنند و در مواضع و سیاست های اصولی خود – که در حقیقت شناسنامه آنها است_ تجدید نظر کنند و سیاست های خود را در محدوده دیکته شده توسط رهبری این نظام تنظیم نمایند. برای مثال تجدید نظر در استراتژی تغییرات ساختاری در نظام جمهوری اسلامی و سرانجام عبور از آن، به فراموشی سپردن شعار تغییر قانون اساسی و یا حداقل شعار حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان که شعار محوری جنبش اصلاح طلبی بود و ترس از تمرکز حملات و انتقادات جدی به ولایت فقیه، که این نیز یکی از شعار های محوری جنبش سبز بود. بنظر می رسد که حکومت ترس دامن بخشی از نیروهای مخالف نظام جمهوری اسلامی را نیز گرفته است و این بخش دانسته و ندانسته اسیر این حکومت ترس شده است. البته اسیری که موجودیت و مواضع فعلی خود را با واقع گرایی و پراگماتیسم و حفظ منافع ملی توجیه می کند.
اما من معتقدم که باید در تعریف کلاسیک ترس که موجب فرار از خطر، بویژه خطر مرگ، جنگ و نابودی می شود، تجدید نظر کرد؛ ترسی که ظاهرا موجب حفظ امنیت و آسایش ما می تواند بشود و ما حاضریم از بخشی از خواسته های خود کوتاه بیایم وآزادی های فردی خویش را تقدیم نماییم و تن به نظم موجود بدهیم. اما اگر همین احساس درونی ترس نبود انسان نمی توانست استعداد های درونی خویش را کشف و تکامل دهد؛ استعدادهایی که سرمایه ها و ارزشهای انسانی را در خود نهفته دارند و به وجود انسان اصالت می بخشند، و از احساس ترس می توان و باید برای ردیابی و بازیابی آنها استفاده کرد و نه برای فرار، مخفی شدن و پناه آوردن به همان موجوداتی که عامل ایجاد ترسهای مصنوعی هستند.
در برابر ترس می توان دو گونه واکنش نشان داد، یا فرار و کوتاه آمدن و یا مقابله با آن. اما این تنها زمانی امکان پذیر است که بر این واقعیت آگاه شویم که ترس عامل و محرک خارجی ندارد و اگر هم در این شکل ظاهر شود غیر واقعی و مصنوعی است. ترس ریشه در درون انسان دارد و در حقیقت بیانی است از نا آگاهی انسان به استعداد و امکانات فراوانی که در اختیار دارد. کشف این استعداد ها اما با فرار و مخفی شدن حاصل نمی گردد بلکه با رو در رو شدن و مقابه با ترس تحقق می یابد.
خوشبختانه بر خلاف بخشی از نیروهای شناخته شده مخالف جمهوری اسلامی که بنظر من در سایه حکومت ترس زندگی می کنند، ما در این اواخر شاهد اعتراضات و انتقادات جدی برخی از فعالین سیاسی، دانشگاهی و فرهنگی ، که فارغ از ملاحظات سیاسی حکومت ترس هستند، می باشیم. که در این رابطه می توان به چند نمونه اشاره کرد:
1- شعارهای تند دانشجویان علیه نماینده ولی فقیه در کیهان، حسین شریعتمداری، در هنگام سخنرانی وی در دانشگاه تهران که دانشجویان سر دادند: «بازجو برو بیرون»، «مرگ بر ارتجاع»، «دروغگو حیا کن، دانشگاه رو رها کن»، « تیشه تویی، تبر تویی، خائن فتنهگر تویی»، «شریعت نداری، تو وجدان نداری؟” (سایت بی بی سی فارسی)
2- “سه استاد دانشگاه نیز در همایش درباره برنامه هستهای جمهوری اسلامی که روز چهارشنبه ۲۶ آذر در تهران برگزار شد به صراحت با برنامه اتمی ایران مخالفت و اعلام کردند که این برنامه بیش از جنگ هشت ساله ایران و عراق به کشور ضربه زده است،.این نخستین بار طی ده سال گذشته است که مخالفان برنامه هستهای ایران در داخل کشور به صورت علنی و در سطحی وسیع امکان ابراز مخالفت با این برنامه را پیدا کردهاند.” (رادیو فردا)
3- “تهمینه میلانی، کارگردان شناختهشدهی سینمای ایران در برنامهی زندهی “هفت” که از شبکهی سه تلویزیون دولتی ایران پخش شده، میگوید که اعتقادی به “فیلم سیاه” ندارد و “دشمن” و “تهاجم فرهنگی غرب” از نظر او “افسانه” هستند و وجود خارجی ندارند. خانم میلانی در بخشی از اظهارات خود که خشم رسانههای وابسته به جمهوری اسلامی را برانگیخته میگوید: «فیلم سیاه بیمعنی است. من فیلم سازم و کار خودم را دارم میکنم. فیلمسازی هست که میخواهد فیلم اجتماعی سیاه بسازد، بگذارید بسازد. چرا فکر میکنید فستیوالها از ما استفاده یا سوءاستفاده میکنند. من اصلا با این حرف کاملا مخالفم. مگر بیکارند که به ما توجه کنند. برای چی اینقدر دشمن میپرورانیم. من با این کلمه دشمن مشکل بسیار جدی دارم“. (سایت های بالاترین و یوتیوب)
4- محمد دادکان در یک برنامه تلویزیونی ضمن انتقادات از وزیر ورزش دولت حسن روحانی می گوید: “بابک زنجانی در آستين مسئولين اين مملکت بزرگ شد اما فوتباليستها هنری دارند که تخصصشان است. فوتباليستها از آستين کسی خارج نشدهاند.”
5- انتقاد صریح علی مطهری از خامنه ای در جمع دانشجویان در مشهد – این ویدیو به صورت اختصاصی از طریق روزآنلاین منتشر شده است.
6- چند سال پس از انتقادات شدید هادی غفاری از علی خامنهای در جریان اعتراضات جنبش سبز، وی بار دیگر در جریان یک سخنرانی در شیراز به خامنهای انتقادات صریحی کرده است. فرماندهان٬ نمایندگان مجلس٬ نمایندگان علی خامنهای و برخی تشکلهای سیاسی محافظهکار در شیراز به سخنان جنجالبرانگیز هادی غفاری واکنش نشان داده و خواستار برخورد با وی شدهاند. هادی غفاری روز ۱۶ آذر در دانشگاه شیراز در یک سخنرانی کمسابقه حملات تندی متوجه علی خامنهای کرد.” (سایت بالاترین)
این اعتراضات شجاعانه که نوک حمله آن متوجه رهبری جمهوری اسلامی است، بهمراه اقدامات و سخنان شجاعانه نسرین ستوده، نرگس محمدی، محمد نوری زاد، محمد ملکی، عباس امیر انتظام و مقاومت شجاعانه زنان، دختران و پسران در کف خیابانها علیه عوامل اسید پاش و آمرین به معروف و ناهیان از منکر نشان می دهند که ترس های کاذب که پشت دیوار هر بیت مقدسی پنهان شده اند، اکنون دیگر به یمن آگاهی نسل های پیشروی ایران به استعداد ها و توانائیهای خویش فروریخته اند. در این شبهای پیروزی نور بر تاریکی، فروریختن ترسها در پس دیوارهای ولایت فقیه مبارک باشد.