هر چند که مردم اسکاتلند به استقلال رأی منفی دادند، ولی دست کم به پای صندوق رأی رفتند.
«قانونگذاران منطقه استقلالطلب کاتالونیا در اسپانیا روز جمعه با آرای بسیار بالا به رهبر خود اجازه دادند که رفراندومی برای جدایی از اسپانیا برگزار کند. «آرتور ماس» فرماندار منطقه کاتالونیای اسپانیا از نخستوزیران کشورهای عضو اتحادیه اروپا خواسته است تا از درخواست استقلال این منطقه از دولت مرکزی اسپانیا پشتیبانی کنند. حزب حاکم کاتالونیا و گروههای مدافع حقوق شهروندان چشم دارند که در نهایت، درخواستشان احتمالاً در یک دادگاه بینالمللی مطرح شود.
رهبران حزب چپگرای جمهوریخواه میگویند: اگر لازم شود درخواست همهپرسی را به یک دادگاه بینالمللی ارجاع خواهند داد. دولت منطقهای کاتالونیا در ماه دسامبر سوای ارسال نامه به رهبران اتحادیه اروپا، در یادداشتهای غیر رسمی به سران ۴۵ کشور، فهرستی از جاذبههای کاتالونیا را، به عنوان یک کشور صادرکننده در قلب اتحادیه اروپا که قصد دارد یکی از اعضای آن باقی بماند، فرستاد. البته دولت مادرید چنین همهپرسی را غیر قانونی خوانده و آن را محکوم کرده است.
چشمانداز استقلال اسکاتلند، برای جداییطلبان نقاط مختلف اروپا بسیار جذاب بود. علاوه بر کاتالونیا، باسکهای ساکن شمال اسپانیا، مردم جزیره کورس فرانسه و ساکنان مناطق مختلف شمال ایتالیا میخواهند، مستقل شوند. هلندیزبانهای ساکن منطقه فلاندر بلژیک هم خواستار خودمختاری بیشتر، استقلال از بلژیک یا پیوستن به هلند هستند.»
میتوان مردم کُردستان عراق و سوریه با مجموع جمعیت تقریبی 8 میلیون را هم به این مجموعه اضافه کرد که خواهان اختیارات محلی بیشتر و یا مشارکت بیشتر در قدرت عمومی و یا استقلال و جدائی از عراق و سوریه دستساز انگلیس و فرانسه هستند.
«کاتالونیا منطقهای ثروتمند در شمال شرقی اسپانیاست که ۷.۵ میلیون نفر جمعیت دارد. فرهنگ کاتالونیا با دیگر نقاط اسپانیا مشترک است، اما بسیاری از «کاتالان»ها به لحاظ تفاوتی که ـ عمدتاً از لحاظ زبان ـ با بقیه کشور دارند، به خود میبالند. این منطقه که از لحاظ مالی نقطه قدرت اسپانیاست، کلید کمک به رهایی از بحران اقتصادی اسپانیا است، اما ساکنان فکر میکنند برای کمک به بقیه کشور مالیات زیادی میپردازند.
کاتالونیا دههها با دولت مرکزی اسپانیا درگیریهای تلخی داشته و خواستار استقلال از آن کشور شده است.
آرتور ماس، فرماندار منطقه کاتالونیا گفت: «آنچه که در اسکاتلند و بریتانیا رخ داد ما را به عقبنشینی وا نمیدارد، چون چیزی که ما میخواهیم فرصتی برای رأی دادن است؛ همان امکانی که اسکاتلندیها از آن برخوردار شدند.
پارلمان کاتالونیا روز جمعه با رأی ۱۰۶ به ۲۸، به آقای «ماس» اختیار داد که فراخوانی برای رفراندوم بگذارد.
در همهپرسی کاتالونیا قرار است، فقط از رأیدهندگان پرسیده شود که با جدایی از اسپانیا موافقند یا نه.
یکی از ناظران ایتالیایی میگوید، هر چند که مردم اسکاتلند به استقلال رأی منفی دادند، ولی دست کم به پای صندوق رأی رفتند.» (مطالب داخل گیومه به نقل از پایگاه اطلاعرسانی جبهه متحد کُرد است)
ملت بزرگ و قدیمی کُرد مطابق اسناد و شواهد متعدد و مورد پذیرش و تأیید همه دانشمندان جهان و حتی ایران، بنیانگذار ایران و تمدن ایرانی و آریائی بوده و چند کشوری که امروز به نامهای ترکیه، عراق، سوریه نامیده میشوند در حقیقت بخشی از کشور بزرگ کُردستان یا ایران کُردها بودهاند. این ملت بزرگ با حدود 40 تا 50 میلیون جمعیتی که از ژنوسایدها، تغییر فرهنگها، انکارها و تبعید، کوچاندنها و پارچه پارچه شدن میهن و سرزمینشان، تنها در این محدوده جغرافیائی باقی مانده است، حق ندارند در مورد سرنوشت خود تصمیم بگیرند؟
اساساً چرا باید این حق مسلم را دیگرانی تأیید و یا نفی کنند که خود هیچ حقی در این مورد ندارند و حتی برای مردم خود نیز قایل به کمترین حقوق انسانی هستند؟ چه کسی این حق را به آنها داده است؟
ملت بزرگ کُرد راههای زیادی برای دست یافتن به حقوق ملی و انسانی خود دارند. تأمین این حقوق به غیر از فراهم شدن شرایط بینالمللی که آن هم خود امری ثانویه و تابع اراده اصلی صاحبان آن حق است، پیش و بیش از هر چیز به وحدت سیاسی مردم کُرد و اراده قاطع آنها برای ابراز این خواست و تلاش برای عملی کردن آن نیاز دارد.
هدف از زندگی ملتها و فرهنگهای متنوع در یک واحد جغرافیائی و تشکیل یک کشور واحد، چند موضوع طبیعی و مسلم است که به برخی از آنها میتوان اینچنین اشاره کرد:
الف ـ تلاش برای حفظ نام و شکل یک منطقه جغرافیائی با نام کشوری که سابقه تاریخی دارد و نمایانگر هویت ملی و سابقه تاریخی مجموعه¬ای از انسانهای دارای نقاط مشترک سیاسی ـ اقتصادی و فرهنگی هستند.
ب ـ مشارکت مجموعه تنوعات فرهنگی برای ساختن، تولید و فراهم آوردن شرایطی پیشرفته و شاداب برای انسانها به عنوان یک مجموعه ملی واحد.
ج ـ تلاش یک مجموعه ملی و فرهنگی برای مشارکت در رقابتی سازنده و شاداب داخلی، منطقهای و جهانی، برای تولید محصولات و نیازمندیهای مادی و روانی که ابناء بشر در هر گوشه جهان بتوانند از آنها بهره گیرند.
موارد فوق، به ملل ساکن در یک چهارچوب معین جغرافیائی امکان میدهند، خود را در تولید و مشارکت ملی سهیم ببینند و از این بابت به خود ببالند و شادمان و راضی باشند.
ولی زمانی که همکاری و همیاری یک مجموعه از فرهنگها و ملیتهای انسانی برای نیل به اهداف فوق ممکن نباشد و یا دچار وقفه و تأخیر گردد، در آن صورت واریانتهای دیگری برای زندگی مطرح میگردند.
از جمله راههای ممکن برای تأمین حقوق ملی و سیاسی و انسانی ملل موجود در یک واحد جغرافیائی، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ تأمین شرایطی دموکراتیک در کشوری که در آن قرار دارند و ایجاد سیستم و نظام سیاسی غیر متمرکز برای اداره آن کشور. این امر میتواند از طریق تلاش برای استقرار دموکراسی در کشور، برقراری حکومتهای منتخب و غیر توتالیتر و ایجاد و تقویت شوراهای محلی مردمی برای اداره خودگردان مناطق دارای اکثریت جمعیتی همسان صورت گیرد. بدیهی است که این شرط، منوط است به تمایل اکثریت مردم و یا توانائی اکثریت مردم آن کشور به تحمیل شرایط و ضوابط دموکراتیک، به انحصارطلبان و حاکمیتهای توتالیتر.
2 ـ استقرار نظام فدرالی و تقسیم اداری مناطق دارای فرهنگ اکثریتی همسان. این شق از اداره کشور در شرایطی لازم میگردد که مجموعه فرهنگهای ساکن در کشوری نتوانند فارغ از انحصارگرائی و تحت نظامی غیر متمرکز و شورائی با هم زندگی کنند.
3 ـ تقسیم جغرافیائی کشور مربوطه به واحدهای مستقل از یکدیگر و آزادسازی پتانسیلهای مردمان دارای فرهنگهای واحد، برای اداره امور خود، مطابق سلیقه و فرهنگ آنها. طبیعی است که این شق از اداره سیاسی نیز حاصل شرایطی است که اصلاً و اساساً، همزیستی مشترک و مسالمتآمیز ملیتها و فرهنگهای جداگانه در کنار هم و در یک واحد جغرافیائی مقدور نباشد.
دولتها و ملتهایی که علاقهمنداند وحدت جغرافیائی و ملی آنها برای نیل به اهداف عمومی همه آحاد موجود در آن کشور حفظ گردیده و تجمع ملی و فرهنگی به نیروئی عظیم برای پیشرانی به سوی تولید، رفاه و شادمانی تبدیل گردد، باید در ایجاد زمینههای لازم برای بقای این وحدت بکوشند و گرنه به ویژه در عصر حاضر، نمیتوان تضاد منافع و ضد ملی و ضد انسانی را برای مدتی طولانی به مردمانی آزادیخواه و توسعهطلب تحمیل نمود و مانع پیشرفت و آزادی شد.
در طول 500 سال گذشته کُردها به گونهای تراژیک به دست استعمار و در نتیجه بیلیاقتی و یا قصد عمدی دولتهای بیگانه حاکم بر ایران، تقسیم شده و هر پارچهای به دولتی دستساز و تازه تأسیس واگذار شده است.
در مورد کُردها که در طول 500 سال گذشته به گونهای تراژیک به دست استعمار و در نتیجه بیلیاقتی و یا قصد عمدی دولتهای بیگانه حاکم بر ایران، تقسیم شده و هر پارچهای به دولتی دستساز و تازه تأسیس واگذار شده است و در طول این مدت و به ویژه در یکصد سال اخیر متحمل قتل عام و کشتارها، کوچاندن اجباری، انفال و بمبهای شیمیائی و ناپالم و انکار هویتی و فرهنگی، ویرانی شهرها و روستاها و بسیاری ظلمهای ناروا شده است، مسئله تعیین سرنوشت و راهیابی به آزادی و حق مشارکت در اداره امور و سرنوشت خود و باز شدن راههای مشارکت در تولید و سازندگی و پیشرفت به یکی از معضلات قرن اخیر تبدیل شده است.
میتوان گفت که تقریباً همه راههای مسالمتآمیز حل این همه تناقضات و کشمکشها و نافهمیها بر روی این ملت صلحدوست و حقطلب بسته شده و راهی جز پناه بردن ناگزیر به اسلحه برای آنها باقی نگذاشته است. راهی که البته به زیان همه طرفها و به ویژه خود مردم کُرد تمام شده است.
در این که کُردها ایران را ساخته و تحویل نسلهای کنونی دادهاند، هیچ کس تردیدی ندارد. کُردها در مقاطع مختلف تاریخی به صراحت اعلام داشتهاند که ایرانیاند و به هیچ کس اجازه نمیدهند، خود را از آنان ایرانیتر بداند. تمایل کُردها به وحدت ملی با ایرانیان هیچ گاه پوشانیده نشده است. لیکن به ویژه دولتهای ایران، نه تنها توجهی به این احساسات و تمایل کُردها نکردهاند، بلکه همیشه و به گونهای فعال با آن مخالفت و ضدیت ورزیده و برای خفه کردن این تمایل با تمام قوا برای سرکوب مردم ایرانیالاصل کُرد به دولتهای غاصب این بخش از ایران کمک کرده و خود نیز در سرکوب و نابودی و محرومتر کردن آنها مشارکت فعال نمودهاند.
حال با این تفاصیل راه حل پیش پای مردم کُرد، چیست؟
– جدائی از این کشورها و تشکیل دولتی مستقل؟
– تلاش برای استقرار نظام فدرالی و ایجاد امکان بیشتر و فراختر برای اداره امور خود؟
– تلاش برای ایجاد دموکراسی در این کشورها و نظامی متمرکز ولی دمکراتیک؟
دولتهای حاکم بر کُردستان، شرایط را برای تحمیل کدام یک از موارد فوق ایجاد و هموار میکنند؟
پارچههای مختلف خاک کُردستان و در حقیقت ایران، بر طبق معاهدات استعماری و ظالمانه از ایران جدا و اشغال شدهاند.
آیا الغای این قراردادهای ظالمانه و بازگشت دوباره همه بخشهای جداشده از ایران میتواند یکی از راههای حل مسئله کُرد باشد؟ امکان این واریانت تا چه حد است؟ منافع و مضار این ایده کدامها هستند؟
– آیا ایران با این عمل قدرتمندتر خواهد شد؟
– آیا کُردها با اجرای این پروژه قدرتمندتر خواهند شد؟ا
– آیا این پروژه از تشکیل کشوری محصور که به آبهای آزاد دسترسی ندارد مطلوبتر است؟
آیا کُردها با این اقدام و با توجه به این که به اکثریت ایرانیان اصیل وصل میشوند و به جمعیت غالب ایرانی تبار تبدیل میشوند، میتوانند ایران را به قدرت و عظمت عهد ساسانی برگردانند و کشور بزرگ ایران را به سوی پیشرفت، عدالت اجتماعی و دموکراسی فراگیر هدایت کنند؟
* دبیر کل جبهه متحد کورد
آبان 1393