وقتی “سایەی خدا” ـ در گورستان سیاسیای کە با “تدابیر داهیانە”ی شاهنشاهی یعنی شکنجه و زندان و اعدام برقرار شده بود ـ کورش را به خوابی آسوده اندرز میداد، هرگز تصور نمیکرد که چند سال بعد طغیان تودەها خواب خودش را آشفتە خواهد کرد و پیام انقلابشان را زمانی خواهد شنید که دیگر دیر شدە است. “ولایت عهد”ی هم که در کاخ تربیت گشته بود دیگر مصرفی نداشت و ولیعهد “برحق” ـ ولایت فقیه ـ از دستگاه انگلی دیگری خارج از کاخ که در پناه سلطان و در همکاری با سلطان برای از میانبرداشتن هر ندای پیشرو انسانی پروار گشته بود سر برآورد.
سایەی خدا با نمایندەی مستقیم “خود خدا” جایگزین شد تا انقلاب را سرکوب کند، در قتل و جنایت و چپاول هیچ حدی قائل نباشد، بهشت را در همین دنیا برای لشکریان رژیم فاشیسی ـ اسلامیش تأمین نماید و بجای آب و برق مجانی برای مردم، تمام ایران را مجانا تحت مالکیت سران ریز و درشت سپاه جهل و جنایت و اراذل و اوباش با عمامه و بی عمامه در آورد.
ستمگران و صاحبان زور و سرمایه از سقوط پیشینیان خود درس میگیرند، اما نه آنگونه که تودەها تصور میکنند یا آرزو دارند؛ آنها هر بار به امید جاودان ساختن تسلط خویش، بر وسعت و قدرت دستگاه حاکمیت خود میافزایند تا “اشتباه” رژیم پیشین را تصحیح کنند. از این رو این وظیفەی ناگزیر ستمدیدگان و استثمارشدگان است تا ثابت کنند که اصل “اشتباه” در نفس موجودیت و حیات چنین رژیمهای ضد بشری است. این حرکتهای متنوع مردمی از همان سال ٥٧ آغاز شدە و علیرغم هر قربانی و درد و رنج و هر فراز و فرودی از پای نیفتاده است. و اکنون رستاخیز نوینی، بیسابقه(از لحاظ وسعت و سرعت) در کل تاریخ ایران و بیسابقه در طول حیات این رژیم ننگین ظهور کرده که کلیت رژیم را هدف گرفتە است. جانیان دزد و غارتگر این را میدانند؛ و برای همین است که بسیار حسابشدە و محتاطانه به تدبیر سرکوب مشغولند.
هر اتفاق ناگواری بیفتد، هر عقبنشینیای که بر این خیزش مردمی تحمیل گردد تا همینجا ناقوس مرگ رژیم به صدا درآمده و پاککردن آن از تاریخ و از ذهن جامعه دیگر میسر نیست.
این جنبش نوین مانند هر جنبش ستمدیدگان کمبودهائی دارد اما چنانچه موفق شود هر روز بر انبوه جمعیت معترض بیفزاید، هم مابقی کمبودها را برطرف خواهد ساخت و هم برطرفشدن آن کمبودها متقابڵا جمعیت معترض را خواه در شکل تظاهرات خیابانی و خواه در شکل اعتصابات کارگران و کارمندان و معلمان و دانشجویان و دانشآموزان و… به نحوی تصاعدی به سیل بنیانکنی تبدیل خواهد ساخت که بدون شک حتی این رژیم فاشیستی را یارای مقاومت در برابر آن نخواهد بود. پرهیز از بکاربردن خشونت ـ پرهیز از ضرب و شتم ماموران حتی بدترین آنها، پرهیز از آتشزدن و تخریب مؤسسات و ادارات و اموال عمومی و مکانهای مذهبی و غیره ـ یکی از اصول مهمی است که تودەهای مردد را به صفوف مبارزان جلب خواهد کرد و عدم مراعات آن، آنها را دور خواهد ساخت. و بعلاوە همراه با رشد نیروی تودەها، ترس نیروهای رژیم از پیوستن به مردم را زائل خواهد کرد. باید همەی آحاد صفوف دشمن مطمئن شوند که انقلاب با آنان به انسانیترین و عادلانەترین شیوه رفتار خواهد کرد. همەی اشکال و تاکتیکها باید در خدمت دوشقەکردن نیروی دشمن باشد؛ بدون دستیابی به چنین حالتی، پیروزی غیر ممکن است. قیام مسلحانه چنانچه ضرورت یابد امری مربوط به آیندە است و یکی از شروط پیروزی آن اینست که یک مرجع رهبری سیاسی علنی و مورد قبول تودەها پدیدار گشتە باشد.
نباید از نظر دور داشت که کوردستان بدلیل وجود ستم ملی و مبارزەی دهها ساله علیه این ستمگری و سرکوبگری رژیم فاشیستی دارای شرایط ویژه ، متفاوت و گاه مستقل از جنبش سراسری در ایران بودە است. اما اقدامات مسلحانه در هر نقطەی کردستان نیز در شرایط امروز از جانب هر جریانی صورت بگیرد بنفع جنبش نخواهد بود….
اگرچە این خیزش سراسری یقینا دارای درجەای از رهبری است اما تا رسیدن به مرحلەای تثبیتشده که هم تودەهای میلیونی آنرا بشناسند و از آن حرفشنوی داشتە باشند و هم در عرصەی بینالمللی به حساب آورده شود، زمان لازم است. این امر هنگام خیزش مردم علیه رژیم شاه نسبتا آسان حاصل شد زیرا هم آن رژیم شکنندەتر از رژیم فعلی بود و هم یک توافق امپریالیستی بر سر قالبکردن بدیل قرون وسطائی ـ در جهت عقیمساختن و ازمیانبردن اهداف دموکراتیک و عدالتخواهانەی انقلاب ـ به سرعت به دست آمد. اکنون چنین نیست.اولا این رژیم مجموعەای وسیع از گرگهای درندە است که نه صرفا بنا به دستور بلکه بخاطر ثروتهای کلانی که به قیمت ریختن خون دههاهزار از پاکترین و مبارزترین انسانها اندوختەاند به جنگ حیات و ممات دست خواهند زد. ثانیا جنبش کنونی دارای محتوا و اهداف سکولار و دموکراتیک و علیه فقر و گرسنگی و مستقل از این یا آن جناح رژیم است. حکومتی که انعکاس چنین محتوائی باشد مطلوب هیچ قدرت امپریالیستی نیست و آنها ماندن رژیم ضدبشری اسلامی را بر هر رژیمی که بوی آزادی و عدالتخواهی بدهد ترجیح میدهند. فراموش نکنیم اگرچه حکومت اسلامی بنا به ضرورتهای حفظ نظام فاشیستی(و توافق طبقاتی اعلام نشدة کل سیستم سرمایەداری با آن) دردسرهائی برای غرب ایجاد کرد اما در مقابل ـ دهها برابر مزاحمتها ـ آنچنان خدمات اقتصادی و سیاسیای به آفرینندگانش نمود که نه رژیم شاه و نه هیچ رژیم مردمفروش و وطنفروش دیگری به گرد پایش نمیرسد. از اینرو آنها وقتی به پای آلترناتیوسازی خواهند رفت که احساس کنند حرکت تودەای در حال گسترش و رژیم اسلامی رفتنی است. و اینجا میدان یک کشمکش بنیادین سیاسی ـ طبقاتی است. در این رابطه افشاگری و هشدار و ترویج آلترناتیو چپ و دموکراتیک و سوسیالیستی و غیرە امری بسیار ضروری است اما بسیار ضروریتر و بسیار حیاتیتر، تا حد ممکن و طی پروسەی رشد مبارزه، اجرای عملی نکات برنامهای چپ، بویژه ایجاد نهادهای دموکراتیک مردمی است. از شوراهای محلات و شهر و ده گرفته تا ایجاد سندیکاها و اتحادیەهای آزاد کارگری و دیگر اقشار کارکن و خلاصه ایجاد هرگونه تشکل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مردمی که پایەهای حکومت دموکراتیک و سکولار و در شأن انسان امروزی بوده، همەی بدیلسازان کذائی را در مقابل عمل انجامشدە قرار دهد و قابل بازپسگرفتن نباشد. در هر حال و در رابطه با دولتها اعم از آلترناتیوسازان و غیرآن، رهبری سیاسیای که شکل میگیرد باید ایجاد روابط سیاسی و دیپلوماتیک معقول و صلحآمیز با همەی دولتها بر اساس حقوق برابر و رعایت استقلال را در پیش گیرد.
امر عملی سرنگونی صرفا با شعار سرنگون باد حاصل نمیشود؛ خواستەها و تاکتیکهای سیاسیای که تودەهای میلیونی پشتیبان آن باشند و پشتیبانی بینالمللی را نیز جلب کند بعنوان جادەصافکن این هدف لازم است. همچون : خواهان رفراندوم آزاد شدن با تضمین کامل فضای آزاد سیاسی برای فعالیت احزاب و نظارت مراجع بیطرف بینالمللی تا تشکیل مجلس مؤسسان و تعیین تکلیف قانون اساسی و نوع رژیم آینده و… شعار آزادی زندانیان سیاسی و شعارهای مبنی بر پایان دادن به صدور ارتجاع و تروریسم در منطقه و از این قبیل که تقریبا همەگیر شدەاند، هم در نفس خود بسیار مهمند و هم در جهت برانداختن رژیم عمل میکنند.
به هر حال گفتەهای بسیار مختصر فوق، ادای سهمی بود در همراهی با پویندگان و رزمندگان کنونی راه آزادی و عدالت؛ تا شاید در این پیچ و خمهائی که در چشمانداز است نکات بدرد بخوری در آن یافت شود و یا حداقل دقتنظرهائی را موجب گردد.
و اما کمی هم به نیروی چپ و سوسیالیست همنسل ما بازماندگان پس از انقلاب ٥٧ بپردازیم. متأسفانه چنین مجموعەای بعنوان یک نیروی متحد و منسجم و دارای توان تأثیرگزاری تعیینکننده در سطح ایران وجود ندارد. این چپ دهها سال است که مرتب در برابر خود مرز طبقاتی و سیاسی میکشد. در جامعه تأثیرش نا پیداست اما در لافزنی در مقیاس جهانی عمل میکند. تنها سیاست تأثیرگذارش علیه خود خویشتن، تجزیەی مدام به شاخەها یا سکتهای کوچکتر و سوق یافتن گاه بسوی راست و گاه اولترا چپ بودە است. همواره دم از مبارزەی طبقاتی و جانبداری از طبقة کارگر میزند اما ـ همچون عناصر بیطبقەای که با شعار و یا گاه با سرسپردگی به فلان “تئوریسین” خود را تخدیر میکنند ـ در عرصەی مبارزات واقعی اجتماعی، سیاست را به تمامی به بورژوازی واگذار کرده است.
در رابطە با همین خیزش اخیر، یکی به چیزی کمتر از انقلاب پرولتری راضی نمیشود؛ دیگری از موضع آنارشیستی کمونیسم اشرافی “جارو کردن اسلام” را در دستور جنبش قرار میدهد و … حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. متحد شدن چنین چپی به “سرنگونی” دیدگاههای آنارشیستی، منزه طلبانه و اپورتونیسم سیاستگریز آن بستگی دارد. امیدوارم و آرزومندم که با احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت تودەهای بحرکتدرآمدەی ایران و در پیوند با مبارزات آنان، نیروئی مؤثر و زمینی از این مجموعه زاده شود.
زنده و پاینده باد مبارزات کارگران و زحمتکشان و زنان و مردان به پا خاستەی ایران!
سرنگون باد رژیم فاشیستی اسلامی!
برقرار باد حکومت دموکراتیک مردمی!
دوم ژانویه ٢٠١٨ میلادی