بیست و پنجم نوامبر روز جهانی مبارزه برای رفع خشونت بر علیه زنان، یادآور یاد و خاطره بیشمار زنان مبارز و آزاده ای است که در راه آزادی و برابری جان باخته اند و همچنین زنانی که در پستوی خانه و یا از سوی جامعه سرکوب و شکنجه شده اند، بیشمار زنانی که تن به آتش سپردند یا به آتش خشم نامردمان سوختند و فریادشان در هیاهوی زمانه گم شد و بی نام و نشان در گور شدند، یادآور خشونتی است که هر آن بر تن زن تازیانه میزند و اینگونه نامگذاریها تنها یادآوری است و نه مرهمی بر درد. حتی نوشدارو پس از مرگ هم نیست. تصویب و نامگذاری این روز از سوی سازمان ملل یادآور ستم و خشونتی است که به شیوه ای سیستماتیک بر زنان روا میدارند و تا در بر روی این پاشنه بچرخد پایانی بر آن متصور نیست.
سیستماتیک یعنی اینکه از سوی سیستم باز تولید میشود و اگر جسته گریخته، اینجا و آنجا از سوی حکام و دولت مردان صدایی در نکوهش زن ستیزی و خشونت بر علیه زنان شنیده میشود، نباید به آدرس اشتباه برویم و گمان کنیم که سیستم حاکم کنونی میل به برابری زن و مرد و رفع خشونت بر علیه زنان دارد. اگر بخواهیم کالبد این پدیده ناهنجار را در دنیای امروز و دوران انکشاف سرمایه داری و کاپیتالیزم بشکافیم، برای نمونه کافیست نگاهی به سرنوشت خواهران “میرابال” و هزاران زن و مرد دیگری بیفکنیم که در طول سه دهه حاکمیت خشن، خونریز و ضد انسانی “رافائل تروخیو” به وحشیانه ترین شیوه جان باختند، رژیمی که از همان ابتدای بر سر کار آمدن پشتیبانی کاخ سفید و سازمان سیا را تا زمان ترور دیکتاتور دومینیکن در سال 1961 با خود داشت. برای آشنایی بیشتر خواننده با اوضاع دوره حاکمیت تروخیو مطالعه کتاب “سور بز” نوشته “ماریو بارگاس یوسا” و یا رمان “در زمان پروانه ها” اثر “خولیا آلوارز” پر بیهوده نیست. اصولا تاریخ معاصر و سرنوشت مردم امریکای جنوبی تاکنون، به عنوان همسایگان امریکای شمالی یعنی قدرت یکه تاز در قاره امریکا و به دیگر سخن قدرتمندترین دولت جهان لااقل پس از جنگ جهانی دوم، آینه تمام نمای وضعیت اندوه بار انسان و زن به طور اخص است، انسان از آنروی که انسانیت به قهقرا رانده شده و زن در درازای این دوران پر ادبار همیشه رنجی دوچندان را به دوش کشیده است.
رفتار و کنش دولتهای اروپایی، امریکا و در کل سردمداران دنیای سرمایه در تقابل و دشمنی با حکومت های مردمی و آندسته از حکومتها و یا احزاب و گروههایی که خواهان دسترسی به قدرت و به تبع آن پایان دادن به خشونت بر علیه زنان هستند در جای جای جهان و در تمام طول دوران معاصر، خود گواه دیگری است بر سیستماتیک بودن این خشونت و باز تولید آن از سوی سیستم حاکم. و اگر جز این است چگونه و با چه ابزاری میتوان همراهی و پشتیبانی، مراودات دوستانه، اتحاد و دوستی ضد انسان ترین و ضد “زن”ترین رژیم ها و گروههای مذهبی را در جهان با حاکمان کنونی جهان غرب توجیه کرد؟ و تازگی ها چشممان به دیدن ترامپ روشن که دیگر در برابر چشم جهانیان عریان به صحنه آمده و آنچه در چنته دارد بی مهابا به معرض دید میگذارد و الحق دست خوش هم دارد که در لفافه سخن گفتن بلد نیست وآشکارا زن را میکوبد و جز اشیا ظریفه میپندارد.
به هر گوشه زمین که بنگریم اوضاع بر همین منوال است و تعریفی ندارد، زنان خاورمیانه در آتش انواع خشونتها میسوزند. خشونتی که از سوی دولت های منطقه بر زنان روا داشته میشود و در سیاهچاله ها، در زنجیر و زندان با درد مینالند و بر روی جهان بی آزرم و بی شرم تف میاندازند که شعارهای گوش خراشتان بیش از شکنجه دژخیمان تن و روح را آزرده میدارد. خشونتی که زن را به پستوی خانه ها رانده و مجال هر حرکتی را از زن گرفته و راه اعتلا و رشد مقام انسانی زن را بر او سد کرده است. نمونه فراوان است، زنان افغان را دیگر رخست روی نمایاندن نمانده در زیر نقاب اسلامی یادگار مردان طالبان، و اگر صدایش در آید سرنوشت فرخنده در انتظار آنهاست، یعنی خشونت درنده و سوزنده ی مردان قرون وسطایی. داعش پیش چشم جهانیان زنان را به بردگی جنسی وامیدارد و این دیگر نقطه پایانی است بر انسانیت، که البته در محتوا چندان تفاوتی با نوع غربی آن ندارد. فراموش نکرده ایم موسس مجله پلی بوی را که گفته بود با بیش از هزار زن همخواب شده و همیشه در عکسهایش عده زیادی زنان باربی و مانکنهای اسیر دستان سرمایه در کنارش بودند، مولتی میدیای جهانی نیز مرگش را همچون یک انقلابی در بوق و کرنا کردند و به خورد ما دادند.
رژیم اسلامی ایران در طول چهار دهه دوران سیاه و پرنکبت حاکمیتش، خود عامل اصلی و باز تولید کننده انواع خشونت بر زنان بوده است و بی راه نیست اگر بگوییم جمهوری اسلامی به تنهایی یکی از خشن ترین و زن ستیزترین کاراکترهای منطقه خاورمیانه است که در حاکم کردن و تثبیت فضای خشن و ضد زن در این گوشه از جهان تاثیری بس مخرب داشته و دارد. از همان فردای بر سر کار آمدن خمینی که البته با چراغ سبز کنفرانس گوادالوپ بود و برای به حاشیه راندن چپ، بساط آزادیهای فردی و مدنی پیچیده شد و زنان ایران نیز حجاب اسلامی و اجباری را با توسری پذیرفتند. زندان ها پر شدند از زنان مبارز و معترض، فضای عمومی هم تبدیل شد به زندانی بزرگتر برای زنان. با نگاهی گذرا به قوانین اسلامی میتوان به عمق و ریشه دار بودن زن ستیزی در اسلام و فرهنگ اسلامی پی برد و آیا غیر از این است که همین قوانین خود عاملی اساسی در بازتولید خشونت اجتماعی و خانگی بر علیه زن هستند؟ و آیا صدور انقلاب اسلامی به معنای واقعی خود، صدور خشم و خشونت بر علیه زنان در بخش بزرگی از جهان نیست؟ چرا بیگمان که هست.
کمابیش در تمامی کشورهای اسلامی، از عراق و عربستان و لیبی و مصر گرفته تا ایران و افغانستان و پاکستان و اندونزی و … زنان در بدترین شرایط و بسته ترین جوامع از لحاظ آزادی های فردی و اجتماعی، تحت حاکمیت رژیمهای مردسالار و مسلمان، هر لحظه و هر آن به شیوه های گوناگون با خشونت، تجاوز و تحقیر روزمره دست به گریبانند و آنی نیست که طعم تلخ و گزنده این زهر کشنده و ویرانگر کامشان را زهرآگین نکند. تازیانه خشونت هر لحظه بر بدن زن فرود میآید و تن و جانش را میآزارد. و این ستم سیستماتیک است و از آنروی بر این نکته تاکید چندباره میکنم که، تا آنزمان که نظمی نو و سیستمی دیگر بر جهان حاکم نگردد که به باور نگارنده سوسیالیسم است، خشونت بر علیه زنان از ریشه برکنده نخواهد شد. به زعم وجود جنبشی جهانی از زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب که خواهان رفع هرگونه خشونتی بر علیه زنان هستند، در قالب این ساختار و سیستم کنونی برابری مرد و زن ممکن نیست، سیستمی که اساس آن بر پایه سودآوری هرچه بیشتر برای صاحبان سرمایه است و نه حقوق انسانی و به تبع آن حق برابری زن با مرد. مگر همین چندماه پیش نبود که زنان کابینه سوسیال دمکرات کشور سوئد، یکی از پیشروترین کشورهای جهان با انسانی ترین قوانین بر طبق استانداردهای امروزین، برای کسب سود و معاملات تجاری با جمهوری اسلامی، با حجاب اسلامی به تهران رفتند و مهر تاییدی بر سیاستهای ضد زن این حکومت زدند؟
نمونه های از این دست فراوانند و پرداختن به تمام جوانب این بحث از حوصله این یادداشت خارج است اما در پایان یادآور میگردم که درگیر شدن با روبنا و ذهنیت پدیده ها جنگ با سایه هاست. دست بردن به ریشه ها وظیفه ماست که تا پی و ریشه را برنکنیم درخت نحس ستم بر زن و خشونت بر علیه زن پابرجا میماند.
این نوشته به پاسداشت یاد و نام هزاران زنی است که در راه آزادی با تمام رنجها و شکنجه ها، پای امید پس نکشیدند و با جانبازی خود درس آزادگی و انسانیت به آیندگان دادند. تقدیم به یاد و خاطره گرامی خواهران کعبی”شهلا و نسرین” و دکتر شهین باوفا