“لحظاتی در “گورها” گشوده و نوری به درون آن می تابد، و این موجودات بینوا، در سه کنج تیره روزی خود به نظر می آیند، و سپس “گورها” بسته می شود، و دیگر کسی آنها را نمی بیند و کسی از آنها سخن نمی گوید، و در سکوت و گمنامی فرو می روند”.
ویکتور هوگو، نویسندۀ رمان بی نظیر بینوایان، نسبت به سرنوشت شوم طردشدگان جامعه که به دالانهای هولناک فاضلاب می روند و حتی آنجا هم روی آرامش و آسایش نمی بینند اینگونه ابراز نظر کردند. این، مصداق “گورخوابها و کارتن خوابها و حاشیه نشینهای” میهنمان توسط خبرگزاریهای حکومتی ست.نقش رسانه های وابسته به نظامهای دیکتاتوری مخصوصا خودکامه، بمثابۀ ابزار تولید اندیشه، کنترل، نظارت و نفوذ بر افکار گردانهایی که فاقد ابزار تولید مادی و فکری هستند، شایان توجه است. اگرچه، در مقایسه با نقش نهادهای سرکوبی؛” سپاه و اطلاعات و ..” در پیشبرد اهداف قدرت حاکم به نظر نامحسوس و ضعیف می آیند . ولیکن، در چیرگی و هدایت اذهان عمومی نقش بسزایی دارند و با توجه به ساختار قدرت در جمهوری اسلامی، محملهای اجرا و پیشبرد خشونت، گمراهی و منقاد سازی تودهها، بشمار می آیند. این وظیفه در بحبوحۀ مضحکۀ انتخاباتی برای ایمن سازی منافع نظام، مشخصاً بالاترین نهاد و قدرت سیاسی؛”ولی فقیه”؛ بسیج نیروهایی که هیچ منافع طبقاتی با هم ندارند پیوسته کاربرد چشمگیری پیدا میکند. مارکوزه اعتقاد داشت؛ “نقش اصلی رسانه ها در گام نخست برانگیختن تودهها و سپس ارضاء کردن دروغین نیازهای آنان است که نهایتا به ادغام گروههایی که هیچگونه منافع مشترک مادی ندارند، در راستای آنچه مطالبه می کنند، توفیق یابند. به بیان صریحتر، چرخۀ تهوع آور رسانه های وابسته به دیکتاتوری مبتنی بر ولایت فقیه نمیتواند اختیاری باشد. حتی اگر تصاویر و گزارشاتی از نوع “گورخوابها” و “کارتن خوابها” و ..، تصادفی به رسانه های حکومتی راه یابند، بسرعت در جهت اهداف سخیف باند و جناحی، مورد سوء استفاده قرار خواهند گرفت. انتشار تصاویر و گزارش پیرامون “گورخوابها” نظیر “زنان کارتن خواب” و راهکار بشدت غیرانسانی و متحجرانۀ “عقیم کردنِ” معاون دولت روحانی، بسرعت به ابزاری جهت مقابله با جناح رقیب در روند مناقشات و منازعات انتخاباتی، سرتیتر رسانه های حکومتی را بخود اختصاص داد. سناریوی مشمئز کننده ایی ست که قلم به مزدان، تئوری پردازان و آستان بوسان نظام در رسانه های حکومتی به منادیان و حامیان طرد و منکوب شدگان تبدیل می گردند که کارکردهای باند رقیب را به نفع باند و جناح خود، بی فایده و ناکارآمد جلوه، دهند. بدین طریق، بر گمراهی و فریب گردان و اقشار ستمدیده، دست یابند. اما بدتر از این، زمانی ست که قدرت شناخت جامعۀ مخالف سیستم حاکم تحت تاثیر سناریوی مزبور به “ساده کردن واقعیت”، گرایش پیدا می کند و سهواً به هلهله خوانان پشت سر یک جناح به رغم برخورداری از احساسات پاک هومانیستی، مبدل می گردند. حال آنکه، ساختار قدرت در جمهوری اسلامی بسیار پیچیده و بغرنج از آنچه غالباً تصور می شود، عمل می کند و همواره قصد دارد تمامی فلاکت و بیچارگی را در کاریکتاتوری از تفکیک قوا و استقلال توجیه کند که نظام جهل و تباهی را سرپا نگاه دارد و کمدی انتخابات را تکرار کند.
انعکاس واقعیتهای اسفناک ماحصل اجرای دهه ها سیاستهای خانمانسوز کلیت نظام را در ذهنها، با منافع و مطامع باندی و جناحی خود مطابق می سازند، معاضیل اجتماعی را در کاریکاتوری از “خودسری دولتی” به اذهان عمومی توجیه و تفسیر می کنند، اشک تمساح می ریزند که بعنوان مثال از لاف و گزافه های عوام فریبانه، عاطل و باطلی موسوم به “منشور حقوق شهروندی دولت بی تدبیر و امید روحانی”، پیشی بگیرند، بسیاری را به بیراهه کشانده و در سیرکی که راه انداخته اند، با خود همراه سازند. نظامهای فاشیستی پیوسته از هر حربه ایی بهره می جویند که نیازهای ساخت قدرت را با خواسته های بی چیزترینها و خصوصیات طرفداران صادق و راستین آنان، هماهنگ سازند: از یکسو تجلی گاه نارضایتی مردم از وضع موجود باشند و از دیگر سو، نارضایتی مردم را بطرف هدف حقیری که دارند، هدایت کنند که نه تنها برای نظام موجود خطری ایجاد نکند، بلکه مفید نیز، واقع گردد. در راس این ساخت قدرت، کوتولۀ مستبدی،”خامنه ایی” ، نشسته است که بمثابه مبنای وحدت و اصل بی چون و چرا در همه ارکان ……و رسانه های نظام، همچون خونی در شریانها، جاری ست. استبدادی فردی با اختیار کامل فرد بر شئونات زندگی مردم، حاکم کردن روابط شبان- رمگی بر جامعه، تحمیق افراد جامعه و امتیاز و اقتدار خداگونه برای حکومتی که نیاز دارد تا خود را تقدیس کند، به چیزی آویزان شود که در سرنوشت زمینی و جهانی این مردمان، “بی شمار گورخواب و کارتن خواب و حاشیه نشین” جایی ندارد. لیکن، با توسل به جهل و خرافه آسمانی، مژدۀ بهشتی لبالب از نعمت و امکانات می دهد؛ که”نهرهای شیر با طعم عسل مصفا”، “نخلّ و رُمَّان و ثمر” و “حوریان عذرا” از نمادهای بارز آن است. ایدئولوژی ” ولایت فقیه”، اصل بی چون و چرایی که هر چرایی و پرسمان پیرامون وجود آن- به بنیان نظام- ضربه و صدمه های جبران ناپذیری، می زند. دقیقا به همین دلیل است که هرگونه دسته بندی و یا سازمان سازی، حزب و یا گروه سیاسی و اجتماعی و رسانه های حکومتی باید در خوش خدمتی و تقویت ولایت فقیه و برای پیشبرد و تقویت اوامر او باشند. اما، دیرزمانی ست که موقعیت خامنه ای در هیرارشی قدرت با بحران روبروست. او قادر نیست سلطۀ خود را بر دیگر اعضای اتحاد در قدرت تحمیل کند یا به پیوند آنان به یکدیگر تحت رهبری خود موفق گردد. این از مشخصه های بحران هژمونی درون بلوک قدرت است که “آقا بالاسری خامنه ای” را با چالشهای ژرفی، روبرو ساخته است. دستگاه ولایت فقیه ایی به همان اندازه که منبع بی چون و چرا بودن است، منبع شکنندگی نیز است. خامنه ایی سعی می کند با نقش مجزا قائل شدن برای دولت بی تدبیر و ناامید روحانی و دراز کردن انگشت اتهام در رابطه با رشد فزایندۀ معضلات اجتماعی، بسوی او و بسیج برخی نیروها به شیوه پوپولیستی، مضحکۀ انتخاباتی را به نفع گرایش امنیتی- نظامی خاتمه دهد و بر تضادهای درون ساخت قدرت، غالب آید. این در حالی ست که دولت یک شی یا موضوعی خارج از سیستم و تنها ابزار صرف اعمال قدرت طبقۀ حاکم هم نیست. بلکه ماحصل نیاز سیستم برای سرکوب ستیزهای طبقاتی ست و بنابراین، تضادهای درون سیستم را نیز با خود حمل می کند. به دیگر سخن، بند ناف دولت رانت خوار و انگل روحانی نیز به مواهب برآمده از قدرت سیاسی و انحصاری گرایش علی خامنه ای، وصل است. به هر رو، خامنه ای میکوشد تضادهای درون قدرت را با یک پایه کردن نظام، حل و فصل کند. تضادهایی که بیانگر تاکتیکهای گوناگون باند و جناحهای حکومتی برای “استثمار و سلطۀ افزونتر” بر اکثریت جامعه است. اما، واقعیت گذشته به وضوح ثابت کردکه حتی پیروزی احمدی نژاد، ره به یکدست سازی و یکپارچگی نظام نبرد و هر گونه تجدید قوا و سازماندهی، نظام را با اختلافات تازه تر بین گرایشات در قدرت روبرو می سازد. امری که مصباح یزدی نیز اخیراً بدان اعتراف کرد و گفت ؛” این خطر وجود دارد که از عهده حفظ انقلاب “بخوانید نظام” برنیاییم؛ انقدر بیعرضه نباشیم که نتیجه زحمات … را بر باد دهیم”. بخش عمده ایی از این وظیفه منحوس، “حمایت دروغین و ساختگی از منکوب شدگان جامعه در بحبوحۀ برگزاری دوازهمین دورۀ انتخابات”، بر دوش رسانه هاست؛ گردانهای زحمتکش و عوام چشم و گوش بسته را همچنان در ضلال نگاه دارند، زیر بیرق زرد منافع باندی و جناحی بسیج کنند که نظامشان را حراست و حمایت نمایند. وضعیت بغرج گورخوابها و کارتن خوابها و حاشیه نشینها و این نیروی عظیم بالقوه، ماحصل اجرای سیاستهای مخرب و ویرانگر سیستمی ست که تضادهای درونی اش نهایتاً مبین تشدید مبارزه طبقاتی، ژرفایش تضاد بین توده های زحمتکش و دیکتاتوری ولایی، عدم مشروعیت علی خامنه ایی، دولتها و تمام نهادها و رسانه های منفور وابسته به آن، است.
افشاء گری پیرامون ستمی که بر بی چیزترین اقشار جامعه روا شده نه در همآوازی با رسانههای حکومتی در کشمکش و ستیزهای باندی و جناحی، در راستای اهداف علی خامنه ایی و نه پروژۀ تبهکارانه اپوزیسیون سازی جناح دیگر است. بلکه، در بهره جویی هوشیارانه از آن و صف آرایی برابر کلیت نظام است. واقعیت یابی رهایی و ساماندهی وضعیت بی شمار گورخوابها و کارتن خوابها و حاشیه نشین با صدقه و احسان، ممکن نیست. احراز این مهم، از چرخ دنده های ماشین دولتی می گذرد که علی خامنه ای در راس آن قرار دارد. مبارزه علیه کلیت نظام دهه هاست که عاشقانه بر توسن پایداری و ایستادگی می تازد، چست و چالاک پیش می رود و در گذار از سنگلاخها و نشیب و فرازها، فاصله خود را با جنگهای درون قدرت و عناصر بیرون افتاده از آن که خواستار مشارکت مجدد در قدرت هستند، افزونتر می کند. رسانه های وابسته و حکومتی پرطنطنه در جنگ قدرت به نفع آن جناح و این باند به پیش می روند و زندگی دردناک بی چیزترینها، برآیند سیاستهای تبهکارانه کلیت نظام را، بر سر یکدیگر می کوبند. اما، وضعیت آتی دستگاه دوزخی حاکم و تبهکار و فرومایه اصلی تاریخ؛”علی خامنه ای”؛ از گسست و از هم پاشیدگی حالایی در قدرت، مشخص و مسجل است.