کشمکشها و جدال باند و جناحهای حکومتی پیرامون راه و روش تاراج و تالانِ نعمات مادی و معنوی، منابع طبیعی و ثروت ملی، انقیاد و بهره کشی از تودههای زحمتکش با اقتراب مضحکه ایی به نام انتخابات ریاست جمهوری، افزونتر گشته است.
بدین جهت، هر پدیده ایی برای تجدید قوا و سبقت جویی از جناح رقیب، مورد سوء استفاده قرار میگیرد. دستگاه دوزخی از سفسطه و بیان هیچگونه مهمل بافی و خدعه گری، دریغ نمی ورزد. در این مسیر، اعانت و حمایت جعلی و ساختگی از طبیعت نیز به جولانگاه رقابت سخیف و جلف؛ تیززبانی و گرمتازی و هیابانگ باندهای بلوک قدرت، تبدیل شده است. «هاشمی رفسنجانی» در همایش سیاست کلی محیط زیست آه و فغان راه می اندازد که؛« شرایطی فراهم شود که آب و هوایمان را حفظ کنیم. ..ما اصل ۴۴ را هم که با تفسیر درستی از سیاستهای رهبری فراهم شده بود، آماده کرده بودیم و اگر آن نیز همینطور که سیاستهای کلی محیط زیست را پیگیری میکنید، پیگیری شده بود، امروز اقتصاد ما کاملا رقابتی بود، اما متاسفانه این طور نیست و بسیاری از سیاستها فقط اسمی از آنها در نوشته هاست..». «محسن رضایی» با اشاره به گشایش مسیرِ رسیدگی به محیط زیست توسط خامنه ایی به ضرورت ایجاد پلیس تخصصی، ضابط قوه قضاییه در موضوعِ برخورد با جرائم زیست محیطی به مثابۀ «امانتی الهی”، تاکید می کند و «معصومه ابتکار» نیز با تاریخی نامیدن سخنان خامنه ای؛ به اهمیت « جرم انگاری، همکاری با قوۀ قضاییه پیرامون محیط زیست جهت تقویت اقتصاد مقاومتی»، اشاره می کند. نائب رئیس مجلس نظیر دیگر عناصر ریز و درشت جمهوری اسلامی، با اشاره به ضرورت اندازه گیری منابع طبیعی، خاک و آب و..به حفر بیش از شصت هزار چاه غیرمجاز تنها در استان آذربایجان اشاره می کند و با راه حلهای جناح رقیب، مخالفت می کند. طشت رسوایی دعوی مخربان اصلیِ محیط زیست که پرحرفی برایشان نوعی سرگرمی شده است با نگاهی اجمالی به وضعیت اسفناک محیط زیست، مستقل از خواست طبقه حاکم و بر اساس صیانت از مصالح انسان و طبیعت، از بام می افتد؛ آنگاه که درمیابیم «بختگان»، شوربختتر از «ارومیه» به پهنۀ ضخیمی از نمک مبدل و میزبان هیچ فیلامینکویی نیست. روند انقراض گونه های حیوانی، گیاهی و ویرانی زیستگاه آنان، بشتاب ادامه دارد. وضعیت شصت و یک مترِ مکعب آبهای زیرزمینی بدلیل سوءِ مدیریت و نظارت نادرست، بحرانی و به گفتۀ «مجری ستاد احیای دریاچۀ ارومیه»، سالانه نوزده میلیارد متر مکعب آب، با بازچرخانی کمتر از ۱۰ میلیارد متر مکعب در زمین فرو می رود. به دیگر سخن، ۲۹ میلیارد متر مکعب آب تزریق میشود، اما ۶۱ میلیارد متر مکعب برداشت می شود. استان خوزستان، خطه ایی از میهن که فروش طلای سیاهش صرف تحمیق، لگدکوب حقوق و سرکوب اعتراضات فرودستان می گردد، «کانون انتشار ریزگردهاست». آلودگی هوا و بارانهای اسیدی، سلامت شهروندان این استان را، بخطر انداخته است. پرسمان احیای” زاینده رود”، تنها و بزرگترین منبع آبی فلات مرکزی میهن، در راهروهای نهادهای وابسته به مافیای قدرت و ثروت پس از جار و جنجالهای بسیار بی نتیجه مانده است. اخیراً، زنگ الحاق مسالۀ محافظت از زاینده رود به بخش خصوصی در راستای اجرا و تداوم سیاستهای نولیبرالیسم، بصدا درآمده است. مضاف بر اینها، حجم مخازن ۸۷ سد کشور از جمله سدهای لار، زاینده رود، درودزن، ساوه، ۱۵ خرداد، استقلال و دوستی و .. کمتر از ۴۰ درصد آب، گزارش شده است.
به بیان صریحتر، نیمی از سدهای سراسر کشور آب ندارند. رودهای خشک و خالی از آب، بیابان زایی، ریزگردها و … .. مبین بحران بی آبی ست که روستاهای میهن را در مغاک نیستی فرومی کشد و شهرها را با اضافه جمعیت، متمرکز در حاشیه شهرها، روبرو می سازد. سهم هر ایرانی از آب سالم طی نیم قرن گذشته، هفتاد و پنج درصد کاهش پیدا کرده است. صنایع محتاج آب مانند فولاد از بین می روند و دشتها ناپدید می گردند بطوریکه از 700 دشتی که در کشور وجود داشت تنها 50 دشت باقی مانده است. تداوم روند فزایندۀ جنگل خواری، زمین خواری، گردنه خواری، کوه خواری و…پرده از رانت خواری محیط زیستی کنار می کشد. دولتهای جمهوری اسلامی یکی پس از دیگری با اجرای سیاستهای خانمانسوز ضد اکولوژیستی تحت لوای القابی مصنوعی و ساختگی؛ “سازندگی، گفتگوی تمدنها، مهروزی و …تدبیر و امید روحانی” به بند ناف ولی فقیه وصلند و منازعات و مشاجراتشان نه تنها برای حمایت از محیط زیست، نیست. بل که، انحصار هر چه بیشتر ثروت و منابع طبیعی در کف باند و جناح خودی تا مرز پاسداری از لنگرهای کشتی نظام در جریان است. طبیعت را فریبکارانه در آوندهای خیالی و اوهام “امانت الهی” معرفی می کنند و خصلتی انتزاعی برای آن قائل می شوند. بدین گونه، مسیر را برای استثمار “نیروی کار و طبیعت”،” دو منبع ارزش و ثروت”، در راستای منافع و مطامع حقیر باندی، هموارتر می سازند. منشاءِ بحران اکولوژیستی، نه تنها در وجه تولید سرمایه داری جمهوری اسلامی، بلکه در سرشت ایدئولوژیک دیکتاتوری حاکم قابل کنکاش و جستجوست که به اردوگاه ایده آلیسم، تعلق دارد و نیروی کار انسانها و طبیعت را امانتی الهی، برای بهره برداری بیرحمانۀ طبقۀ حاکم می پندارد. وانگهی، حق فرمانروایی بر آن را ازآن خود می داند. چنین رویکردی غایت گرایانه به طبیعت با اندیشه ماده باوری که انسان را با گوشت، مغز و خون ازآن طبیعت می داند و از این جنبه بر دیگر جانداران ارجحیت دارد که به شناسایی قانون طبیعت توفیق یابد و آنرا بدرستی بکار اندازد، تمایز دارد و جواز تاراج منابع طبیعی و زیرزمینی را برای گماشتگان رژیم، فرا از اینکه به چه جناح و باندی تعلق دارند، صادر می کند. این در حالی ست که “انسان خود جزئی از کل بزرگ طبیعت بشمار می آید که جامعۀ انسانی را در میانۀ طبیعت، بوجود آورده است.محیط انسان جامعه است که او در میان آن زندگی می کند و محیط جامعۀ انسانی طبیعت بیرونی اوست” (1). از همین رو، برپایی جامعۀ انسانی و همسازی آن با طبیعت بیرونی امری الزامی و ضروری ست. همین ضرورت پرسمان حفاظت از محیط زیست را در چارچوب نظامی که از همۀ آنچه “انسانی ست” بیگانه و غریبه و تمام توش و توان خود را برای استثمار آن، بکار می گیرد، ناممکن می سازد.نخستین اقدام واقعی و جدی از برای حراست و صیانت از طبیعت در نفی بهره کشی از نیروی کار و تکوین جامعه ایی انسانی تبیین می یابد. جامعه ایی که رویکردی منطقی و برداشتی ماده باورانه و علمی از طبیعت داشته باشد و نه الهی! از دیگر سو، انسجام جامعۀ انسانی با طبیعت بیرونی کلیت سازوکار اجتماعی را تشکیل می دهد و انسان بمثابۀ جزئی از طبیعت، آخرین و متکامل ترین محصول، پیوسته در جهت احراز چنین انسجامی تلاش کرده است. این انسجام، بخصوص در دوران کنونی؛ بستر تکوین جنبشهای زیست محیطی، آنقدر ارزشمند است که پالایش جامعه بشری از آلودگی و صیانت از محیط زیست به معیاری جهت تخمین میزان دموکراسی و یکی از ارکان عدالت اجتماعی، بشمار می آید. “کارل مارکس” زمین را “کارگاه عظیم تاریخی” می نامند که نه تنها زمینه و سازههای مادی را برای انسان، فراهم می سازد. بلکه، شرایط عینی کار را نیز شامل می شود. انسان و جوامع انسانی بخشی از طبیعت هستند که اگر خود را با آن هماهنگ و همدل و هماواز نسازد، همانطور که بوخارین اشاره می کند؛” آن جامعه به درد این جهان نمی خورد”. “برای درخت در جنگل، محیط بمعنای همه دیگر درختان، جویبارها، زمین، علفها، و …با تمام خواصشان است. اگر محیط انسان جامعه است، محیط جامعه انسانی، “طبیعت” است”. لذا، طبیعت را میتوان همه آنچه انسانی ست نامید و بیگانگی انسان از کارگاه عظیم تاریخی، منشاء ثروت و ابزار کار خود را، بی خویشتنی از “همۀ آنچه انسانی” ست، بحساب آورد. از همین رو، اگر خواستار صیانت از هر آنچه انسانی ست هستیم، ناگزیر از صیانت و حمایت از زمین و طبیعتیم. با توجه به نکات فوق الذکر با ساخت قدرتی روبروییم که حتی یک ریال هم برای نجات و ترمیم اکوسیستم ارزشمندی چون “خلیج گرگان”، که مکان زندگی بسیاری گونه های آبزی است، ندارد. به گزارش سلامت نیوز، مورخ هفدهم آذر ماه، 5 میلیارد تومان بودجه برای نجات این خلیج مصوب شد، اما تاکنون یک ریال هم داده نشده است و هیچ جلسهای نیز برای نجات این خلیج برگزار نشده است.
مدیر کل حفاظت محیط زیست استان گلستان می گوید: “کار علمی هم در این زمینه انجام نمیشود و همه این بیتفاوتیها برای خلیج و کل منطقه بسیار خطرناک است، هیچ کس به دنبال بهبود وضعیت آن نیست و در مجموع میتوانیم بگوییم که خلیج گرگان رها و فراموش شده است». خلیج گرگان به تلی از آلودگی تبدیل شده است و نجات آن در حد شعار باقی مانده است. کمبود آب شرایطی را فراهم ساخته است که بیش از ۲۴۰۰ هکتار از مزارع با فاضلاب تصفیه نشده آبیاری میشوند. مهمترین استانهای درگیر در این موضوع البرز، آذربایجان غربی، تهران و کرمانشاه هستند. به رغم تعهد به کاهش چهار درصدی تولید گازهای گلخانه ایی و تصویب این موضوع در مجلس، هنوز حتی برنامه ریزیهای ضروری که می بایست به قانون تبدیل شوند، از سوی کشوری که در طول یازده سال بطور متوسط مولد 8.4 درصد فقط دی اکسید کربن بوده، ارائه نشده است. در حال حاضر، بیش از هفتاد درصد از باغهای شهر طهران، بعمد و بر اساس قانون مالکیت بر زمین، از بین رفته اند. با اینکه در طول سی سال گذشته بالغ بر حداقل 150 مورد عمدی بودن تخریب درختان و باغات توسط مالکان از سوی شهروندان، گزارش شده است. هنوز هیچکدام از پرونده ها توسط قوه قضاییه مورد بررسی قرار نگرفته است. خاک بمثابۀ منبعی غیرتجدیدپذیر و تولید کنندۀ بیش از نود و هفت درصد مواد غذایی با فرسایش فزاینده ایی روبروست. بطوریکه میهنمان،”ایران”، در این موضوع جزو پیشتازان است. سالانه حدود 2 میلیارد تن خاک در کشور دچار فرسایش می شود که موجبات گل آلود شدن آب ، ایجاد ریزگرد هوا و رسوب در دریاچه و سدها و… را فراهم میآورد. سالانه 56 میلیارد دلار هزینه برای جبران خسارت خاک میهن نیاز است که 5 برابر بودجه عمرانی کل کشور است. جای شگفتی ندارد که نظام جمهوری اسلامی به مثابه بالاترین حد بیگانگی انسان از انسان و انسان از طبیعت هنوز هیچ قانونی که فرسایش خاک را محذور دارد، به تصویب نرسانده است. مضاف بر اینها، مصوبات مجلس برای کاهش فشار بر جنگل و حفظ آن، در حالی محقق نشده که درختان بلوط محور یاسوج- اصفهان بوسیلۀ دستان بی چهره مافیای قدرت و ثروت بشدت تخریب می شوند. حوزه ایی که بیش از چهل درصد جنگلهای کشور را داراست و بیست درصد جنگلهای زاگرس در این استان واقع شده اند. منطقۀ مزبور از درختان بلوط که فرا از بی شمار فواید زیست محیطی، در کنترل روان ابهای حاصل از نزولات جوی و افزایش سطح سفرههای زیرزمینی، کاهش الودگی هوا، ممانعت از فرسایش خاک و پویایی جمعیتهای میکروبی مفید خاک و .نقش بسزایی دارد. در فرجام، غازهای تالاب میقان میقان اراک، با وسعتی حدود 25 هکتار، در سکوتی تلخ جان می سپارند و علت و چگونگی این رویداد در در پرده ایی از ابهام و تردید است. بی اعتنایی تعمدی به انهدام «تن نااندام وار انسان»
در شرایطی بوقوع می پیوندد که بخش سرسام آوری از بودجه دولت صرف کنترل، انقیاد، سانسور، سرکوبی، ایجاد شرایط پلیسی می گردد. این واقعیت غیرقابل انکاری ست که بهره کشی از طبیعت و انسان هر دو منشاء واحدی دارند. شدت و حدت فجایع محیط زیستی در هر کشوری بازتاب بهره کشی انسان از انسان، حاکمیت کار مرده بر کار زنده و پسرفت منزلت نیروهای مولد تا حدّ یک شی؛ « ماده شخصیت یافته»، است. بنابراین، جمهوری اسلامی با چیرگی بر زمین، تخریب و انهدام محیط زیست غنی میهنمان بمثابۀ افزاری برای چیرگی بر نیروهای مولد و تخریب تواناییهای آنان بهره می جوید. آب، جنگلها، تالابها، کوهها، خاک، دشتها و گونه های گیاهی و جانوری گوناگون قربانی منطق سیاه غارتگری و اکولوژیستی طبقۀ انگلی حاکم، شده اند. انسان را از تن خود، از طبیعت به گونه ایی که بیرون او وجود دارد، از سرشت انسانی خود بیگانه می سازند که مسیر بهره کشی از نیروی کارگران و دیگر گردانهای زحمتکش میهنمان را بیش از پیش، هموار و تسهیل نمایند. برون شد از بحران زیست محیطی در رهایی استثمارشدگان از شر تباهی و فساد و پدیدۀ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و زمین و نظام سرمایه داری مبتنی بر استبداد فردی و مذهبی در شکل ولایت فقیه، است. هستی پذیری پیوندی نوین بین انسان و طبیعت از مسیر وحدت بی واسطۀ انسان با کار خود بدون مداخله صاحبان ابزار تولید و زمین، می گذرد. احراز این هدف غایی و الزامی، در بخاک سپاری و قطع ریشه ایی نظامی نشسته است که زمین را ابژه و عرصۀ بیکرانِ خواسته ایی پست؛” تاخت و تاز گلو پاره کن نهادهای انگلی و وابستگان طبقه حاکم”، جهت سوداگری هر چه افزونتر، بحساب می آورد.
پانویس
* طبیعت تن نااندام وار انسان است. یعنی تا آنجا طبیعت است که تن انسان نیست. انسان از طبیعت می زید یعنی که طبیعت تن اوست و اگر قرار است نمیرد می بایست گفت و شنودی مداوم را با او حفظ کند.”مارکس- سرمایه”
1. بوخارین