«درد یار من»
درد یار من
گل هابی باغبان می شکفند
و درآستانه ی شکوفایی
به خزان بی هنگام می پیوندند
چون مه غلیظ
مژگان را بادودمی آمیزند
و پرندگان در نیمه ی راه
کاشانه ی خود را گم می کنند
درد یار من
جام هااز خون لبریزند
کبوتران پر و بال بسته اند
در کنج قفس به امید رهایی نشسته اند
رودازاشک کودکان یتیم جاری است
آزادیخواهان در همسایگی مرگ اند
جلادان به کمین آلاله ها نشسته اند
و بهار را در نیمه ی راه می کشند
و هر چه آلاله و نسترن و شقایق است
اسیرشان می کنند
وآئینه هارا در تالارها می شکنند
خون جوان
بر سنگفرش های تالار نقش می بندد
درد یار من
سلام آشنایی را نمی شنوی
هر سلامی
اشاره ای است برای مرگ
هر بوسه ای
طناب داری است برای اعدام
درد یار من
پرنده باآزادی بیگانه است
گل با بهار
و جویبار
با نسیم
گل در زیر برگهای زرد
آخرین فاتحه ی بهار را می خواند
جویبار
رهگذران خسته و بی بهار را
درحسرت سایه وآب زلال
به درود می فرستد
درد یار من
کودکان در استانه ی تولد می میرند
و گهواره هادر انتظار دیدار
به لاله زارها پناه می برند
…………………………..
«اعدام»
گلها طراوت خود را
به طبیعت بخشیده اند
و من صمیمانه
در برابر خلق به ستایش ایستاده ام
ثانیه هاو دقیقه هاو لحظه ها
پیام مرگ مرا به تصویر می کشند
هیچ نگاهی از حادثه ی
محبت و دوستی تر نیست
و من یکاویک آنها را عاشقانه می نگرم
زمان اعدام .دقیقه ها و ثانیه هاست
دقیقه هاو ثانیه ها چه شتابان
از جلو چشمم می گذرند
و مرگ استین بالا می زند
کودک ام درآغوش ام می خواند:
-بابا برام تفنگ خریدی؟
فردا عیداست…
نه پسرم…!
خیلی بدقولی بابا…
و گردن من آویزه ی طناب دار؟!
…………………………….
«فریاد»
چشمهایم را بستند
تا جای زخمهای بدنم را نبینم
حنجره ام را صد پاره کردند
تا پژواک عشق را سر ندهم
وحشت ایجاد کردند
تااز پیمودن راه منحرف ام کنند
طناب دار به گردن ام آویختند
تا شاید…
قلب مالامال ازعشق ام را
از طپش باز دارند
مردم ام را با فریب خواب کردند
آن گاه دژخیمان بی رحمانه
به خاک و خون شان کشیدند
گفتند: سکوت تان را
به قیمت تمامی خاک سرزمین تان خریدارم
ای دژخیمان
ما سکوت نکرده ایم
و سکوت نیز نخواهیم کرد
ماازآن دسته نیستیم
که چون سیلی مان زدند
روی دیگرمان را برگردانیم
تا سیلی دیگر بزنند
ما سیلی خورده ایم
و اگر به قیمت جان همه مان تمام شود
سیلی خود را خواهیم زد
و این را بدانید:
که هرگز نمی توانید
ماهیان را به اطاعت مرغ ماهیخوار درآورید
و قانون جنگل را به ما تحمیل کنید
هزاران سال است
که ما طعمه مرغ ماهیخواریم
و دیگر طعمه نخواهیم بود
هنوز کبوتران پروبال شکسته
در قفس ها فریاد می زنند
ماچون کوه پایدار و استوار ایستاده ایم
و باهر ضربه شلاقی
زنده باد وطن را سر می دهیم
بابەتی هاوپۆل
ماموستا ابراهیم سلیمی به سه سال حبس محکوم شد
ماموستا ابراهیم سلیمی، امام جمعه مسجد “چهار یار نبی” پیرانشهر توسط دادگاه ویژه روحانیت ارومیه …