در روند مبارزهی اجتماعی، نيروهای انقلابی بسته به شرايط عينی و ذهنی حاکم بر جامعه و جنبش، اشکال وشيوه های مسالمت آميز يا قهر آميز معينی را در دستور روز مبارزه قرار میدهند. شيوه مبارزه نبايد بر پايه خواست انديشی به کار گرفته شود. به کارگيری هر شکل و شيوهی نابجای مبارزه میتواند راه را برای ضربه پذيری و شکست جنبش هموار کند.
بر اين مبنا، هم گرايش ارادەگرا و ماجراجوی کە بدون توجە بە شرايط عينی حاکم بر جامعە و بدون در نظر داشتن سطح آگاهی و آمادگی و روحيه مردم دست به عمل می زند تا با از خودگذشتگی توده ها را بيدار و آتش قيام را روشن کند و هم گرايش تسليم طلبانە و انفعالی کە با بی عملی در انتظار خيزش خودجوش تودەها و يا سر عقل آمدن ديکتاتورها می نشينند، در عمل آب به يک آسياب می ريزند و کمکی بە رشد آگاهی سياسی مردم و اعتلای جنبش انقلابی و دگرسازی در جامعە نمیکنند. گرايش اراده گرا و ماجراجو موجب هدر رفتن نيروهای انسانی و آسيب های جبران ناپذير سياسی- نظامی و گرايش تسليم طلب و انفعالی با در پيش گرفتن پاسيفيسم سياسی موجب انفعال هرچە بيشتر مردم و ادامە حيات ديکتاتورها می شوند.
روند مبارزە، راهی بدون فراز و نشيب و بدور از شکستها و پيروزيهای مقطعی نيست. هيچ حزب و جنبشی يک شبه بە اهداف خود نخواهد رسيد. يک حزب سياسی و متعهد در دوران شکست و عقب نشينی، بايد بدور از هرگونە حرکت ارادەگرايانە سعی کند که نيروها و کادرهای خود را حفظ کند، به تجديد سازماندهی بپردازد و با حوصله و دقت برای تضعيف هر چە بيشتر نيروهای دشمن از يک سو و حرکات اجتماعی – سياسی تازه از سوی ديگر بستر سازی کند.
برنامه ريزی سياسی، ساماندهی خط مشی و گزينش شيوه مبارزه مناسب و بری از اشتباه بدون شک کار آسانی نيست. اما يک حزب با تجربە سياسی، بايد بکوشد با در نظر گرفتن شرايط عينی و ذهنی جامعە، از جمله سطح نفوذ و ارتباط خود با تودەهای مردم و توانايی واقعی خود در امر بسيج و سازماندهی و داشتن يک ارزيابی واقع بينانه از وضعيت سياسی و نظامی رژيم، اشکال و شيوه های مناسب مبارزه را در دستور پيکار خود قرار دهد. در اين راستا، هيچ شکل و شيوه ای از مبارزه را مطلق نکند. البته امری کە بايست بە آن بهای بيشتری دادە شود، همانا مبارزە برای افزايش آگاهی سياسی و فرهنگی مردم و بسيج و سازمانيابی آنها برای شرکت در مبارزە ی اجتماعی است. در عين حال يک حزب انقلابی بايستی با توجە بە رشد جنبش سياسی، شرکت تودەها در مبارزە و بوجود آمدن شرايط انقلابی، توانايی به موقع به کارگيری اشکال و شيوه های تازه مبارزه داشته باشد. به ديگر سخن، در برهه ی معينی بتواند با سرعت متناسب اشکال قهر آميز را جايگزين اشکال مسالمت آميز کند.
به گواه تاريخ تحولات اجتماعی در کشور ما، خلق های ايران در مراحل مختلفي از جنبش اعتراضي، برای مقابله با نيروهای سرکوبگر با تشکيل گروهاي مسلح دست به اسلحه برده اند. شرکت نيروهای مسلح آذربايجان در جنبش مشروطيت (١٢٨٧-١٢٨٥)، وجود نيروهاي مسلح ملل مختلف ايران در نهضت جنگل (١٣٠٠-١٢٩٣)، جنبش استقلال طلبانە به رهبری اسماعيل آغای سمکو (١٣٠٩- ١٢٩٩)، وجود نيروهای مسلح فدايی و پيشمرگ در جنبش آذربايجان و کردستان (٢٥- ١٣٢٤)، قيام افسران خراسان (در مرداد ماە سال ١٣٢٤)، جنبش ٤٦ – ٤٧ کردستان، به رهبری کميتە انقلابی حزب دمکرات کردستان، جنبش چريکی (فدايی و مجاهد) در دهە ٥٠ – ٤٠ شمسی، قيام مسلحانە افسران آزاديخواە نيروی هوايی و مردم در قيام بهمن ٥٧ و جنبش مقاومت کرد، به رهبری حزب دمکرات کردستان ايران و کوملە، در سالهای پس از انقلاب بهمن در مصاف با نيروهای سرکوبگر حکومت اسلامی ايران، نمونەهايی از مبارزات قهرآميز و مسلحانه ی مردم ايران است.
در کردستان ايران در برشهای معين تاريخی، برای مقابله با رژيمهای سرکوبگر تهران، مبارزه نظامی توام با مبارزه ی سياسی پيش برده شده است. مبارزە مسلحانە احزاب کردستانی در سالهای پس از انقلاب بهمن ٥٧ تا اوايل دهە ٧٠ شمسی نمونە بارز يک جنبش مسلحانە با پشتيبانی وسيع مردم است. ولی در همين فاصلەی زمانی، حرکات محدود مسلحانە يا عمليات ترور از سوی برخی از احزاب سرتاسری فاقد چنين خصلتی بودە است. جنبشهاي اعتراضي خلق عرب در خوزستان (خردادماە ٥٨)، جنبش خلق مسلمان در تبريز (اسفند ماە ١٣٥٨)، اتحاديە کمونيستهای ايران در آمل (بهمن ماە ١٣٦٠) و حرکات ايذائي فرقان (١٣٥٨) و مجاهدين بعد از خرداد ماە ١٣٦٠، کە بيشتر متمرکز بە ترور شخصيتهاي سياسي دولتي بود، همچنين عمليات مرصاد يا فروغ جاودان از سوی مجاهدين خلق ايران در مرداد ماە ٦٧ همه و همه بە خاطر فراهم نبودن شرايط لازم و عدم پشتيبانی مردم از آنها، در خون غرق و با شکست روبرو شدە، نتوانستند زمينه ساز يک دگرگونی کيفی در جامعه شوند.
در کردستان ايران، بخصوص بعد از بهمن ١٣٥٧، نە تنها احزاب کردستانی، بلکە تمام احزاب و گروەهای سرتاسري معترض بە حکومت اسلامی ايران [بغير از حزب تودە ايران و ديرتر فدائيان اکثريت کە در جبهە مخالفان حکومت ايران قرار نداشتند] مسلح بودند. اين وضع تا زماني کە احزاب کردستاني ناگزير بە عقبنشيني بە روستا و کوەهاي سر بە فلک کشيدە کردستان ايران و سرانجام بە کردستان عراق نشده بودند، ادامە داشت. قابل توجە اين کە، پس از مقاومت بهار ٥٨ در شهر سنندج، هيچگاە احزاب کردستانی، شهرهاي کردستان را بە سنگر مقاومت مسلحانە تبديل نکردند و در هنگام حملە نيروهاي زميني و هوايي حکومت تهران بە کردستان، شهرها را بخاطر جلوگيري از آسيب رسانی به مردم عادي و غير مسلح، ترک ميکردند.
پيشروی نظامی نيروهای سرکوبگر حکومت اسلامی در کردستان، که با سرکوب نيروهاي آزاديخواە و دگرانديش در کل ايران و عقب نشينی تدريجی احزاب کردستانی همپا بود، در اوايل نتوانست در امر ارتباط اين احزاب با مردم و حضور نظامیشان در کردستان خلل جدی وارد سازد. احزاب کردستاني، عليرغم پراکندگی، بحرانها و انشعابات چند دهە گذشتە و ميليتاريزە شدن اين منطقە توسط رژيم، توانستند در مقاطع معينی، تاثيری چشمگير بر رويدادهاي سياسي کردستان ايران داشتە باشند. از جمله به موارد زير می توان اشاره کرد: اعتراض مردم کردستان در تيرماە ١٣٨٤ بە کشتە شدن شوانە قادری در زير شکنجە در مهاباد، اعتصاب سرتاسري مردم کردستان در ارديبهشت ١٣٨٩ در پاسخ بە فراخوان احزاب کردستاني در اعتراض بە اعدام فرزاد کمانگر و يارانش، اعتصاب بازاريها و بستن مغازەها در کردستان در ٢٢ تيرماە در اعتراض بە ترور دکتر قاسملو.
وجود و حضور اين احزاب در کردستان ايران و تاثيرگذاري آنها بر رويدادهاي اين منطقە کە بيشتر مرهون حفظ نيروهاي سياسي – نظامي آنها در مناطق مرزي ايران است، برای رژيم قابل تحمل نيست. از اين رو، با ترور گستردە رهبری، کادرها و پيشمرگهای اين احزاب در خارج از مرزهای جغرافيايی ايران، دستگيری و اعدام اعضای آنها در زندانهای ايران، به راه اندازی جنگهاي رواني- تبليغاتی با اشکال گوناگون از جمله ايجاد سايتهاي مختلف اينترنتی و حملات سايبری، تلاش در تحريف وقايع تاريخی و تخريب شخصيتهاي سياسي کردستان ايران در رسانهها، میکوشد با اين نيروهای مردمی مقابله کند.
رد پاي تاثير سياستهاي احزاب کردستانی را حتا با توجە بە برخی نوشتەهای تحقيقی منتشرە در ايران نيز ميتوان مشاهدە کرد. برای نمونە در مقالەای مربوط بە سياست جمهوري اسلامي در دوران رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی در ارتباط با کردستان و نقش احزاب کردستاني در روان سياسی مردم کرد ميخوانيم:
“… با پايان يافتن جنگ تحميلي، حزب دموكرات كردستان ايران با ميانجيگري اتحاد ميهني كردستان عراق، پيشنهادهايي را به جمهوري اسلامي ايران براي رسيدن به يك راه حل مسالمت آميز دربارة كردستان ارائه داد، اما در 22 تير ماه 1368 و در جريان دومين دوره اين مذاكرات در شهر وين عبدالرحمان قاسملو و پنج تن ديگر از مذاكره كنندگان كرد ترور شدند و در سال 1370 صادق شرفكندي، جانشين قاسملو در برلين مورد سوء قصد قرار گرفت و ترور شد. عوامل مذكور همانطور كه گفته شد در ذهنيت و تلقي مردم از دولت هاشمي اثرات منفي برجاي گذاشت كه مردم استان اعتراض خود را نسبت به وضعيت موجود و سياستهاي دولت در منطقه را در انتخابات با مشاركت منفي خود اعلام داشتند.”
مردم کردستان و احزاب کردستانی در تمام سالهای پس از انقلاب با درک درست خود از مفهوم اسلامی بودن اين رژيم، از همان زمانی کە اولين نطفەهای ضدانقلابی و ارتجاعی رژيم برای بە بيراە کشاندن انقلاب مردمی و اهداف اصلی آن شکل گرفت، در سنگر اول مبارزە با آن قرار گرفتند و تا زمانی کە امکان مقاومت مسلحانە در مقابل نيروهای سرکوبگر تهران امکان پذير بود، کردستان پشتيبان و پناهگاە تمام نيروها و شخصيتهای مبارز و آزاديخواە ايران با هرگونە گرايش و جهان بينی بود.
با اين حال، از اوايل سالهای دهە ٧٠ شمسی، احزاب کردستانی با توجە بە سرکوب اکثر نيروهای آزاديخواە و دگرانديش چپ و دمکرات ايرانی، پيشروی نيروهای نظامی ايران و عقب نشينی احزاب کردستانی بە کردستان عراق، با حفظ نيروی مسلح خود، بيشتر بە فعاليتهای سياسی رو آوردند. تا آنجايی کە برخی از پژوهشگران ايرانی نيز برآن صحە گذاشتە، در رابطە با يکی از احزاب کردستانی چنين مينويسند:
“… حزب دموكرات كردستان ايران، مشي درگيري و ترور پراكنده را به كلي متوقف كرده و تنها فعاليتهاي فرهنگي و سياسي خود را از راه برنامههاي راديويي و اعزام بعضي از هواداران به مناطق كردستان ايران دنبال كرد و عملاً از سال 75 به بعد، خطر درگيري مسلحانه و ترور به نقطه صفر رسيده … “.
اکنون پس از درگيريهايی کە در پي يورش نيروهای نظامی ايران بە واحدهايی از پيشمرگان حزب دمکرات کردستان ايران در منطقە اشنويە بوجود آمد، پرسش هايی در رابطە بە حضور نيروهای پيشمرگ کرد در کردستان ايران بوجود آمدە است، کە خود نياز بە واکاوی درست و خارج از هرگونە بغض و غرض شخصی و گروهی دارد، چرا کە اين رويداد، نە تنها بهانەای برای يورش و حملە فيزيکی نيروهای سرکوبگر رژيم بە احزاب کردستانی و تهديد بە بمباران اردوگاههای آنان در کردستان عراق شدە، بلکە از جانب برخی از نيروهای مخالف رژيم تهران نيز از زوايای مختلف فکری مورد انتقاد قرار گرفتە است. برخی آن را فرصتی مناسب برای تسويە حساب با بە اصطلاح “ناسيوناليستهای کرد” (بخوان نمايندەهای فکری و سياسی مردم کردستان) يافتە سعی کردەاند با يک چرخش قلم تمام مبارزات احزاب کردستانی را زير سوال ببرند، آن هم در حالی کە اکثر قريب بە اتفاق نيروهای کردستانی دچار هيچ گونە شبهەای در مبارزە با حکومت اسلامی ايران نبودە، هموارە در صف اول مبارزە با رژيم رعب و وحشت تهران قرار داشتەاند.
نگاهی اجمالی بە برنامە اين احزاب بە اصطلاح “ناسيوناليست” نشانگر اين واقعيت کتمان ناپذير است کە تقريبا همهی آنها عليرغم پافشاری در مبارزە برای حق تعيين سرنوشت مردم کردستان، پايبند بە اصول جهانی حقوق بشر، دمکراسی، آزادی و پلوراليسم سياسی، برابری زن و مرد، عدالت اجتماعی و ايدەهای سوسياليستی و دمکراتيک، با خوانشهای مختلف، هستند.
از سوی ديگر، از هنگام بە حاکميت رسيدن حکومت اسلامی در ايران، احزاب کردستانی با توجە بە تناسب و توازن نيروها از شيوەهای مختلف: از جملە شرکت در انتخاباتهای اوايل انقلاب گرفتە تا مبارزە مسلحانە و مذاکرە بهرە گرفتەاند. متاسفانە با توجە بە ماهيت ارتجاعی و سرکوبگرانە نيروهای حاکم، هرگونە حرکت مسالمت آميز و مدنی احزاب کردستانی بە شکست منجر شدە است، دورنمای روشنی برای حل مسالمت آميز مسالە کرد در چارچوب حاکميت اسلامی ايران ديدە نمیشود. در واقع سردمداران جمهوری اسلامی با کتمان وجود مسالە ملی، رد هرگونە تمايز ملی و وجود ملل مختلف در ايران و با اعتقاد بە وجود يک امت اسلامی، عملا اين امر مهم را ناديدە گرفتەاند، با توجە بە ماهيت مذهبی – عقيدتی و سيستم متمرکز سياسی – اداری حاکم بر جامعە، توانايی و استعداد حل چنين معضلی را ندارند. به اين دليل، در تمام سالهای موجوديت تئوکراتهای اسلامی ايران، ما بگونه ای انکار ناپذيرشاهد تنشهايی در کردستان ايران بودەايم و تا زمانی کە “صورت مسالە” از سوی حاکمان ايرانی کتمان شود، اين تنش ها ادامه خواهد داشت. نفی کثيرالمللە بودن سرزمين ايران از سوی دو رژيم شاە و خمينی نە تنها بە حل اين تنشهای داخلی ياری نرساندە، بلکە بە حدت آن نيز افزودە است.
در تمام سالهای پس از انقلاب بهمن ٥٧، اکثر رهبران سياسی کرد تاکيد بر اين امر مهم داشتەاند کە مسالە ملی کردها در ايران يک مسالە سياسی است و راە حل نظامی ندارد. با اين وجود، با توجە بە يورش نيروهای نظامی ايران درمردادماە ٥٨ بە کردستان، بعد از جهاد خمينی و اعدام و کشتارهای جمعی در کردستان – بخصوص در قارنا و قلاتان و ايندرقاش، ميليتاريزە کردن کردستان و سرکوب مدوام نيروهای آزاديخواە کردستان، احزاب کردستانی تا اواسط دهە ٧٠ وادار بە دفاع و مقاومت مسلحانە شدند. با عقب نشينی اين احزاب بە کردستان عراق و ايجاد اردوگاە برای هواداران و اعضای اين احزاب در اين منطقە، فرستادن پيکهای حزبی بە داخل کردستان برای انجام کارهای تشکيلاتی – تبليغی و جمع آوری کمکهای مالی، همچنين تهديدهای مکرر نظامی و ترور رهبران و اعضای اين احزاب در خارج و بخصوص در کردستان عراق توسط نيروهای ترور جمهوری اسلامی، اين احزاب عليرغم حفظ نيروهای محدود نظامی، در دو دهە گذشتە عملا از انجام حرکات مسلحانە خود داری کردەاند. در اين اواخر برخلاف تبليغات و جنجالهای رسانەای مشکل بتوان درگيريهای محدودی را کە در کردستان ايران روی دادە است چون آغاز مجدد جنگ مسلحانە در کردستان ايران قلمداد کرد، چرا کە نە شرايط عينی و ذهنی لازم برای چنين عملی مهيا است و نە اکثر احزاب کردستانی کە دفاتر و پايگاەهای آنان در کردستان عراق مستقر شدە است، چنين ادعای کردەاند. از سوی ديگر، برخلاف آنهايی کە حضور پيشمرگان را زمينه ساز برای ميليتاريزە کردن جديد کردستان قلمداد می کنند، در تمام سالهای پس از انقلاب ٥٧، و حتا در ٢ دهە گذشتە کە احزاب کردستانی عملا مبارزە مسلحانە را کنار نهادە بودند، حاکمان اسلامی ايران يک لحظە از نظامیکردن اين منطقە غفلت نورزيدند، سرتاسر کردستان را بە پايگاەهای نظامی تبديل کردە و هر گونە بانگ اعتراضی را با گلولە و چوبەهای دار پاسخ گفتەاند.
عليرغم تمامی اينها، سوالی کە در برابر نيروهای کرد قرار مي گيرد “چە بايد کرد؟” آنها در شرايط موجود است، آن هم در شرايطی کە عملا کل جنبش اعتراضی در ايران تقريبا در حالت رکود و سکون نسبی قرار دارد.
بە نظر نگارندە، با توجە بە ضعف جنش سياسی و سکون نسبی جنبش اعتراضی در کل کشور، نبود يک بديل سياسی قدرتمند و تاثير گذار در داخل و خارج از ايران، عدم همکاری اپوزيسيون سياسی ايرانی در چارچوب يک برنامە مشترک کە منافع خلقها و ملل مختلف ايران را در برگيرد و در مجموع در نبود شرايط لازم برای انجام تحولات راديکال در ايران، نە تنها زمينه برای جنگ مسلحانە مهيا نيست، بلکە فرستادن پيکهای مسلح از سوی اين احزاب نيز بدون مخاطره و تلفات نبوده و نيست. نبايد فرزندان آگاه کرد دم تيغ دشمن قرار گرفتە، قربانی شوند.
از سوی ديگر بايد بە اين پرسش اساسی پاسخ داد: آيا برای احزاب کردستانی حرکات يا جنگ مسلحانە “هم استراتژی و هم تاکتيک” است يا اينکه در شرايط معين اوج گيری جنبش مدنی و سياسی مي تواند بگونەای تاکتيکی به کار گرفته شود؟ حرکت مسلحانە اگر در پيوند با جنبش تودەای نباشد، نمی تواند بە خواستهای کوتاە مدت يا درازمدت خود دست يابد و بە اهرم فشار برای بە چالش کشيدن رژيم تبديل گردد. حرکات ارادەگرايانە نيروهای پيشاهنگ جامعە، در نبود شرايط لازم، نە تنها بە شکست نظامی آنها منجر خواهد شد، بلکە تاثير منفی در روان اجتماع و روحيە مردم خواهد گذاشت. مردم از خود خواهند پرسيد، کە اين چە حرکت مسلحانەای است کە مجريان آن پشت سر هم به دام دشمن می افتند و قربانی ميدهند؟ چنين امری خواستە يا ناخواستە بسود دولت سرکوبگر و قدرتنمايی آن در مقابل مردم و ايجاد جو رعب و وحشت تمام خواهد شد. انجام هرگونە حرکت مسلحانە در کردستان بغير از پشتيبانی تودەهای مردم، بە پشت جبهە مطمئن، امکانات وسيع لجستکی و مالی، راەهای مناسب برای تامين و رساندن سلاح و آذوقە، پشتيبانی نيروهای آزاديخواە و دمکرات ايرانی و جهانی و… نياز دارد؛ امری کە فعلا اکثر احزاب کردستانی فاقد آن هستند.
نبايد فراموش کرد که احزاب کردستانی با حضور در حساس ترين نوار مرزی ايران و عراق و رفت و آمد آزادانە مردم کردستان ايران بە اقليم کردستان از امکان بسيار خوبی برای ارتباط گيری با داخل کردستان ايران برخوردارند. اين امکان می توان برای تاثيرگذاری بر افکار عمومی مردم کرد، بالا بردن آگاهی اجتماعی و سياسی و سمت دهی به مبارزه ی روزمره آنها بهره گرفت. هم چنين از طريق گسترش شبکەهای حزبی در داخل، امکانات گستردە رسانەای چون راديو – تلويزيون، سايت ها و وبلاگهای اينترنتی، فيس بوک و تويتر و اينستاگرام…. کمبود حضور علنی کادرها و اعضای اين احزاب را در داخل کردستان ايران جبران نمود. حفظ و تربيت کادرهای حزبی، آموزش سياسی پيشمرگەها، بها دادن بيشتر بە کارهای فکری- عقيدتی، گسترش شبکەهای حزبی در داخل و خارج از کشور، تلاش مستمر برای سازماندهی و بسيج مردم، همچنين شرکت در فعاليتهای مدنی و فرهنگی محدود در جامعە، ايجاد جبهە متحد کردستانی و همکاری با نيروهای ترقيخواە سرتاسری و منطقەای ايرانی کە خواهان حل مسالە ملی و حق تعيين سرنوشت آنها هستند مي تواند بە روند بە انزوا کشيدن هرچە بيشتر حکومت ترور و اختناق و بالا بردن آگاهی سياسی و ملی مردم ياری رساند. در اين راستا، نزديک شدن هر چە بيشتر احزاب کردستانی به يک ديگر، ايجاد جبهە متحد کرد و بهرەگيری از تمام امکانات ديپلماتيک برای افشا و رسوا کردن هر چە بيشتر حکومت اسلامی در خارج از مرزهای ايران بە اعتلای هر چە بيشتر جنبش اعتراضی در کردستان ايران ياری خواهد رساند. چە بسا جبهە متحد و نيرومند احزاب کردستانی بتواند بستری مناسب برای ايجاد جبهە فراگيرتری از نيروهای اپوزيسيون سرتاسری و احزاب ملی در مبارزە با رژيم تهران گردد.