محمود خادمی
مردم حق دارند در هر کجای دنیا که باشند در برابر حکومتی که نمی خواهند ؛ به پا خیزند و آن را بزیر بکشند تا حاکمیتی را که خود سزاوار خویش میدانند بر پا کنند . این ” حق ” تنها نیروئی است که میتواند جهان را آزاد کند .
« ابراهام لینکلن »
بخش اول مقاله به ترفندها و توطئه های اصلاح طلبان برای به انحراف کشاندن مبارزه آزادیبخش مردم ؛ اختصاص داشت و در آن به ابزار و روش های آنان از جمله گفتمان سازیهای انحرافی و تبلیغات سوء علیه ” انقلاب ” و ” آرمان گرائی ” اشاره کردم و نوشتم برای اینکه مطالبات جنبش مردم در چارچوب نظام و قانون اساسی اش محصور بماند ؛ میگویند با انقلاب و سرنگونی رژیم ؛ ایران را قتل و خشونت فرا میگیرد و کشور به ورطه تجزیه و فروپاشی سوق داده میشود و …. . اکنون ادامه مقاله
ج ــ تعریف و ضرورت انقلاب و سرنگونی :
انقلاب تغییر بنیادی در حکومت و ساختارهای استبداد دینی حاکم بر کشور است . یعنی تبدیل حکومتی که بر بنیادهای ایدئولوژیک استوار است ــ و در آن آیت الله هائی که مشروعیت خود را از آسمان گرفته اند و به رأی و نظز مردم اهمیت نمی دهند ؛ حاکم هستند ــ ؛ بیک نظام عرفی که مشروعیت خود را از رأی و نظر مردم میگیرد . انقلاب یعنی مجموع تحولاتی که به حاکمیت ملی و حکومت مردم بر سرنوشت خود ؛ منجر شود .
راه تحقق و راهکارهای این تغییر رادیکال و ریشه ای ؛ میتواند تداوم اعتراضات مدنی همراه با دفاع فعال در مقابل سرکوب ــ در تظاهرات ؛ اعتصابات و اعتراضات ــ باشد ؛ حقی که در قوانین مربوط به حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است . و همچنین انقلاب میتواند حاصل مقاومت مدنی شامل نافرمانی مدنی و سر پیچی از قوانین ظالمانه همراه با تظاهرات ؛ اعتصابات گسترده و ….. باشد .
وقتی هیچ راهی برای ادامه یک مبارزه قانونی و مسالمت آمیز وجود نداشته باشد ؛ وقتی رژیمی با سرکوب مستمر و نقض مداوم حقوق شهروندیِ مردم ؛ راههای مبارزه مسالمت آمیز را بسته است ؛ وقتی رژیمی به خواستها و مطالبات برحق مردم و استقرار آزادی های سیاسی تن نمیدهد و وقتی که زندان و شکنجه و تیر باران و …… در مسیر هر نوع مبارزه ای ــ مسالمت آمیز و یا غیر مسالمت آمیز ــ وجود دارد . آیا برای رسیدن به زندگی آزاد و دستیابی مردم به شأن و کرامت انسانی ؛ راهی جز انقلاب و مبارزه برای سرنگونی این رژیم وجود دارد ؟ آیا مقاومت و دفاع تعرضی در اعتراضات و راهپیمایی ها و مقابله با بانیان اصلی خشونت و ضایع کنندگان حقوق مردم ؛ به وظیفه ای مبرم و حیاتی تبدیل نمی شود ؟ آیا راه دیگری برای رهائی مردم از جور و ستم آخوندها وجود دارد ؟
اما علت اینکه اسم انقلاب و سرنگونی رژیم ؛ واکنش ایجاد میکند این است که ؛ انقلاب در اثر تبلیغات مزورانه و دروغین اصلاح طلبان و میانه بازان با خشونت شدید ؛ مترادف شده است . در حالیکه واقعیت اینطور نیست و یا همیشه این طور نیست . کما اینکه در انقلاب مشروطه اساسا” خشونتی صورت نگرفت . و یا انقلاب بهمن 57 ؛ آرام ترین جابجائی قدرت در سالهای اخیر بود . بطور واقعی خشونت در انقلابها ؛ زائیده کنشهای دیکتاتوریهای حاکم بر کشور هاست که نمیخواهند باراده مردم تن بسپارند و میخواهند با زور و کشت و کشتار ؛ به حکومت خود ادامه دهند .
البته بدون آنکه تحت تأثیر تبلیغات مدد کارانِ اصلاح طلبِ رژیم قرار بگیریم و در خشونت ورزی در انقلاب ؛ اغراق کنیم . سرنگونی رژیمی که برای حفظ موجودیت ننگین خود از ارتکاب هر جنایتی دریغ نمی ورزد ؛ بها و هزینه می طلبد و باید مردم و جوانان ایران برای پرداخت این هزینه ها آمادگی کسب نمایند . یعنی مردم ایران در مبارزه برای سرنگونی این رژیم ؛ برای بکارگیری متناسب زور و دفاع از حقوق خود و دیگران ؛ باید آمادگی داشته باشند .
بنابراین برای آینده و زمانی که دو باره مردم به خیابانها می آیند باید هوشیار باشیم و فریب تبلیغات اصلاح طلبان را نخوریم که ؛ انتخاب راهکار مسالمت بخاطر ترس از سرکوبِ رژیم در مبارزه مدنی ؛ آنهم با رژیمی که اساسا” ساختار مدنی ندارد ؛ جز بر عمر این رژیم نمی افزاید و جز گستاخی قوای سرکوبگر هیچ ثمری ندارد و به بقاء و تداوم این حکومت پلید کمک میکند .
د ــ خشونت ورزی تدافعی :
همانطور که در بالا اشاره شد ؛ راهکار مسالمت به خاطر ترس از سرکوب رژیم در مبارزه مدنی ؛ به افزایش عمر این رژیم و هارتر و گستاخ تر شدن قوای سرکوبگر منجر میشود و در خدمت بقاء و تداوم رژیم میباشد . یعنی مبارزه واقعی با رژیم آدمخور و آدم کش حاکم ؛ رژیمی که راه هرگونه اصلاح و تغییر را بسته است ؛ کنشی جدی و اکتیو است و نه کنشی منفعلانه .
دفاع برای رفع و دفع خشونتِ سرکوبگران و نیروهای انتظامی و لباس شخصی هایِ شقاوت پیشهِ استبداد دینی ؛ کمترین و در عین حال اصولی ترین اقدام ممکن برای جلوگیری از سرکوب و جنایت و گستاخی بیشتر مأموران جنایت پیشه رژیم است . این حق ــ حق دفاع از خود و دفع شر ــ را اعلامیه جهانی حقوق بشر ؛ برسمیت شناخته است
واقعیت این است که مردم ایران هر روز و هر شب با انواع شکنجه های این رژیم مواجه اند . زندان ؛ شکنجه ؛ تجاوز و اعدام زنان و جوانان ایران و …. ؛ خشونتِ آشکار حکومتی است . تحمیل فقر ؛ تن فروشی ؛ گرانی و بیکاری و …… هم بنوعی خشونت در حق مردم است ــ زیرا رنج و درد مردم را شدت می بخشد ــ که از طرف دولت بر مردم تحمیل میشود .
ولی مبارزه و مقاومت برای تحصیل آزادی خشونت نیست . ایستادگی در مقابل قوای سرکوبگر دشمن خشونت نیست . حق دفاع از خود ؛ از حقوق برسمیت شناخته شده شهروندی است و خشونت نمیباشد . متوقف کردن چرخه خونریزی و کشتار رژیم ؛ خشونت نیست و اتفاقا” برای نجات از خشونت و متوقف کردن چرخه باطل آن ؛ باید ماشین سرکوب و خشونت رژیم را از کار انداخت .
در واقع این نوع خشونت ورزی ؛ مشروع است . زیرا از حق قانونی دفاع از خود سرچشمه میگیرد و با هدف خنثی سازی و فلج کردن ابزار سرکوب دشمن ؛ اعمال میشود . این راهکار ؛ ادامه تکاملی و نقطه بلوغ مبارزه مسالمت آمیز توده ای میباشد . یعنی برای فروزان نگهداشتن شعله های جنبش اعتراضی مردم و تداوم آن نیاز است و تنها راه برای وادار کردن دشمن به عقب نشینی و کسب امتیازهای بیشتر از او است .
مردم و جوانان ایران در جریان چند ماه اعتراض ــ بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1388 ــ ؛ خویشتنداری و مسالمت جوئی خود را ثابت کرده اند ؛ انها نباید در دام حافظان رژیم ــ باندهای اصلاح طلب و غیره ــ بیافتند . باید بدون ترس و هراس از بر چسب خشونت طلبی ؛ تکلیف خود را با خشونت و سرکوبِ سد کنندهِ هر گونه اعتراض مسالمت آمیز مدنی ؛ مشخص کنند . زنان و جوانان ایران تا کی میخواهند در مقابل تحقیر و سرکوب رژیم ؛ در مقابل قساوت و سنگدلی آخوندها در حق خود و زنان و مردان ایران ؛ سکوت کنند ؟
اصلاح طلبان و نیروهای سیاسی دیگری که ؛ مردم ایران را در مقابل شقاوت و بیرحمی های مزدوران رژیم تنها میگذارند و در مقابل سرکوبگری های آنان ؛ مردم معترض را به آرامش و سکوت و رفتن به خانه هایشان دعوت میکنند . چگونه مخالفین و مبارزینی هستند که حاضرند بر سر و روی مردم گلوله ببارد ؛ با شقاوت و بیرحمی زنان و دختران ایران مورد تحقیر و سرکوب قرار گیرند ؛ سینه های جوانان میهن آماج گلوله های پاسداران رژیم شود و بشکافد ولی از دماغ نیروهای انتظامی ؛ بسیج و آدمکشان لباس شخصی ؛ یک قطره خون هم نیاید ؟
اما چرا مخالفین واقعی رژیم و اپوزیسیون سرنگونی طلب نتوانسته اند بعد از گذشت سه دهه ؛ بر توطئه ها و دسیسه چینی های این خائنین به مردم و میهن ــ که در مسر مبارزه آزادیبخش مردم ایران تعبیه کرده و میکنند ــ ؛ فائق آیند و توطئه های آنان را بی اثر سازند ؟!
یکم ــ ناتوانی سرنگونی طلبان ؛ از اجتماعی کردن گفتمان شان :
اگر چه اپوزیسیون خارج کشور نقش بسیار مهمی در افشای جنایات رژیم در داخل کشور داشته و توانسته است ضمن افشای ماهیت فاسد و جنایتکارانه رژیم ؛ حمایتهای جهانی بیشماری را برای مخالفین رژیم و مبارزه و اعتراض های آنان در داخل کشور جلب نماید ؛ ولی هم بدلیل سرکوب مستمر و انواع توطئه های رژیم و هم بدلیل دوری از بطن و متن اجتماع ــ بدلیل تبعید اجباری ــ ؛ متأسفانه نتوانسته است از رشد طبیعی برخوردار شده و علیرغم پاره ای تغییرات ؛ در همان وضعیتِ دوران انقلاب باقی مانده است .
و این در حالی است که جامعه امروزی ایران با آن دوران بسیار متفاوت است و نیروهایِ سیاسیِ مخالف رژیم در داخل کشور ؛ عمدتا” جوانان بعد از انقلابند که با نگاهی تازه تر و متفاوت تر با رژیم مبارزه میکنند . بدلیل این تفاوت ــ در نگاه و عمل ــ و نبودن رابطه ؛ از میزان تأثیر گذاری اجتماعی اپوزیسیون سنتی نسبتا” کاسته شده و تا تغییر جدی در ذهن و عین هم ؛ قادر به تأثیر گذاری کیفی در تحولات جامعه ایران نخواهد بود .
واقعیت این است که هر چه زمان میگذرد ؛ خاطره ها و یادگارهای گذشته از ذهن و یاد این جوانان کمرنگ تر شده و از حساسیت ها نسبت به یادگارهای گذشته کاسته میشود و متأسفانه بجز پاره ای روابط فردی و گروهی پراکنده ؛ میان این افراد و مخالفین و اپوزیسیون سرنگونی طلب ــ تبعید شده به خارج ــ رابطه ای تنگاتنگ و سازمان یافته وجود ندارد .
گویا این عدم تفاهم و بی ارتباطی باعث شده است که ؛ مخالفین و اپوزیسیون خارج کشور خود را از ارائه یگ گفتمان فراگیر سرنگونی طلبانه به آنان و سایر مخالفین داخل کشور بی نیاز ببینند . و این در حالی است که ؛ مبارزین و مخالفین رژیم در داخل ؛ بیش از هر چیز به گفتمانی مبتنی بر مبارزه ای عملگرا و راهبردی نیاز دارند .
فقدان یک گفتمان فراگیر براندازانه و بخصوص محروم ماندن مخالفینِ داخل از گفتمان مربوط به ” بدیل و نیروی جایگزین ” باعث میشود ؛ مسیر و آینده مبارزه مردم در هاله ای از ابهام و نا روشنی باقی بماند و جنبش اجتماعی مردم در مسر اصلی خود ــ سرنگونی رژیم ــ قرار نگیرد و ابتکار عمل مبارزه مردم ؛ در دست جریانهای وابسته به نظام ــ اصلاح طلبان و اعتدال گرایان ــ به گردش بیافتد .
بعلاو بدلیل سرکوب گسترده ؛ خشن و خونین رژیم ؛ اتحادیه ها و ارگانهای مستقل رهبری کننده اعتراضات مردم شکل نگرفته و فعالیتهای مخالفینِ داخل ــ بی ارتباط با مخالفین و اپوزیسیون سازمان یافته خارج ــ ؛ کمتردر اشکال سازمانی بروز می یابد و بیشتر ؛ خصلتی جنبشی ــ غیر متمرکز ؛ پراکنده و غیر تشکیلاتی ــ دارد .
یعنی در شرایط موجود ؛ نبود یک اپوزیسیون فراگیر در خارج کشور برای رفع و رجوع مخالفین و فعالان اجتماعی ــ سیاسیِ داخل ؛ بعنوان محرکی در ذهن مردم و چشم اندازی برای تغییر و جابجائی نظام ؛ باعث شده است ؛ مبارزه مردم از ارتقاء به مدارهای بالاتر محروم بماند .
مردم در غیاب این اپوزیسیون با شناختی که از سرکوب و بی رحمی های رژیم دارند ؛ در حالیکه از ظلم و جنایات رژیم ؛ از دزدی و فساد ؛ از فقر و بیکاری به ستوه آمده اند و خواستار سرنگونی این رژیم هستند ؛ معمولا” فریب گفتمان اصلاح طلبی و از جمله گزینه ــ ” انتخاب میان بد و بدتر ” ــ را می خورند و کمتر در اندیشه راه اندازی تشکلهای مدنی مستقل و رادیکال با هدف تغییرات رادیکال و دگرگونیهای دموکراتیکِ بنیادی میباشند و بگونه ای که گویا ؛ شرایط را برای همگرائی و اتحاد عمل خود ؛ اکسیده می بینند .
دوم ــ نگرانی ضد آرمانی :
نتایج حاصله از انقلاب 22 بهمن 57 و ملاخور شدن دستاوردهای آن ؛ انقلابی که مردم ایران با عشق به آرمانهای آزادی ؛ برابری ؛ عدالت و زندگی بهتر ؛ برای پیروزی آن هزینه های سنگین پرداخت نمودند ؛ نوعی نگرانی ضدِ آرمانی ایجاد کرده است . بطوریکه قشر وسیعی از جامعه ایران تا زمان روشن شدن چشم انداز مبارزه و یقین به پیروزی و آینده بهتر ؛ حاضر نیستند هزینه ای در حد گذشته را ؛ مجددا” پرداخت نمایند .
آرمان زدگی گسترده در جامعه ایران ؛ نوعی محافظه کاری را در میان مردم دامن زده است و بر خلاف انقلاب 57 که مردم به آرمانی معتقد بودند و برای تحقق آن حاضر به انجام هر نوع فداکاری و گذشت بودند ؛ اکنون متأسفانه اینطور نیست . یخصوص ناکامی در قیام 88 و خیانت اصلاح طلبان ؛ جامعه را در موقعیتی قرار داده است که حتی با با اصلاح طلبی رادیکال هم با تردید مواجه میشوند .
این افول آرمانی ؛ محافظه کاری در میان مردم جامعه را آنقدر تشدید کرده است که خیل عظیمی از مردم و جوانان ؛ بجای استفاده از فرصت های مناسب ــ انتخابات و یا بستر مناسبی که از تشدید جنگ و دعوای باندهای نظام فراهم میشود ــ و تبدیل آن به قیامی گسترده برای سرنگونی رژیم ؛ برای بدست آوردن روزنه ای هر چند کوچک و کمی فضای آزاد برای فعالیتهای مدنی ؛ در انتخابات نا مشروع و غیر دموکراتیک رژیم ؛ شرکت میکنند .
سوم ــ عدم نقش آقرینی اپوزیسیون سنتی در صحنه :
خلاصه کنم ؛ اپوزیسیون سنتی سر رشته امور مبارزاتی جامعه را در دست ندارد و متأسفانه نتوانسته خود را بالکمال با واقعیات جامعه انطباق دهد و بدون آنکه نقشی فعال مایشاء در تحولات جامعه ایران بعهده بگیرد و با مطالبات آزادیخواهانه مردم ارتباط برقرار نماید ؛ بیشتر نظاره گر تحولات داخل و نقش آفرینی جوانان در عرصه تحولات جامعه ایران میباشد .
اما اگر چه مبارزه برای سرنگونی این رژیم جنایتکار به اپوزیسیونی قدرتمند ؛ متشکل و با برنامه نیاز دارد . اما طغیان علیه گرسنگی ؛ فقر و فلاکت روز افزون مردم ؛ نیاز چندانی به سازماندهی و انسجام و همچنین اجازه خواهی از اصلاح طلبان ندارد . مردم بی نوا و محروم کشور در بدترین موقعیت و حتی در حاکمیت شدیدترین سرکوبها ؛ وقتی هستی و زندگی خود را در شعله فقر و گرسنگی محکوم به نابودی می بینند ؛ دست به شورش و قیام برای نجات و رهائی میزنند .
در آخر اما ؛ مصالحه با جانیان و ستمگرانی که دستشان تا مرفق به خون ؛ جان ؛ مال و ناموس مردم ایران آلوده است ؛ هر گز به اصلاح واقعی امور به نفع مردم نمی انجامد و صرف نظر از اینکه دار و دسته خائنین به مصالح مردم و کشور ــ اصلاح طلبان و اعتدال گرایان و ….. ــ تا کجا به مردم خیانت کنند و در سازش و تسلیم با ولی فقیه پیش بروند ؛ عنصر تعیین کننده در شرایط شورش و طغیان ؛ مردم گرسنه و محروم ایران میباشند .
22.06.2016 ( 2 تیر ماه 1395 )