هه‌ینی 22 تشرینی دووه‌م 2024

احساسات و عقل در انسان/ ژیلا احمدی

ایا احساسات و عقل در هر انسانی دو چیز جدا هستند و رودروی هم قرار دارند یا در کنار هم ؟ چرا می گوییم فلانی احساساتی تصمیم میگیرد و فلان شخص از روی عقل تصمیم میگیرد ایا عقل و احساسات از همان بدو تولد با انسان هست و ذاتی می باشد و سوالهای بیشمار بیشتری ، من با توجه به بررسی های که داشته ام به این نتیجه رسیده ام که پایه وجودی هر انسانی از بدو تولد احساسات می باشد و فرد فاقد عقل و منطق است و این احساسات خام در طول دوران خردسالی ،کودکی و نوجوانی اگر بستر مناسب برای رشد داشته باشد و با توجه به محیط و شرایط و خانواده و سیستمی که در ان بزرگ می شود می تواند تکامل بیابد و در دوران بزرگسالی و جوانی از درون ان عقل به وجود بیاید و عقل فرد کامل می شود مثل یک درخت که ابتدا دانه بعد ریشه و سپس ساقه ، برگ و در نهایت میوه ان به ثمر می نشیند احساسات هر انسانی در طول دوران ابتدایی رشد کم کم پرورش داده می شود و اگر جو و محیط و خانواده و سیستمی درست مهیا باشد فرد دارای عقل سالمی خواهد بود و در بزرگسالی در کنار احساسات سالم دارای عقل کامل و تکامل یافته ای خواهد شد که بر اساس ان می تواند تصمیمات درست و به جا داشته باشد و هر جا لازم باشد ازروی احساسات تصمیم بگیرد و به موقع هم از عقلش استفاده کند ،اما اگر به دلایلی فرد در شرایط نابهنجار و بحرانی رشد کند و اسیب های روحی و روانی ببیند در بزرگسالی احساساتش به رشد کامل نرسیده در نتیجه قوای عقلیش هم ناقص خواهد بود و این باعث می شود که یک فرد بزرگسال که به ظاهر فرد سالمی می باشد اما از درون ناقص است وتصمیمات اشتباه بگیرد و نااگاهانه به خودش و اطرافیان اسیب بزند و هرچه قدر بیشتر تحت شرایط سخت قرار بگیرد قدرت تصمیم گیری درست را از دست بدهد و تفاوت بین خوب و بد ، مفیدو غیرمفید را نداند و همواره بر تصمیمهای اشتباهش اصرار داشته باشد و شاید کار او را حماقت ، نادانی و…بدانیم اما چنین شخصی از لحاظ ذهنی بیمار هست و هنوز از لحاظ احساسات تکمیل نشده و به مرحله عقلی نرسیده و احساساتش به حدی تخریب شده و به قول عام احساساتی است در حالی که هر انسانی هم به احساسات نیاز دارد هم به عقل چون سیستم بدنش این دو نیاز را می طلبد اما در این افراد که جامعه و محیط و شرایط در دوران رشد باعث اسیب زدن به انها شده اند هنوز انها در مرحله احساسات ناقص باقی مانده و عقل نارس و ضعیفی در دوران بزرگسالی دارند که نمی تواند انها را هدایت کند و راه درست را به انها نشان دهد و این فرد هنوز از لحاظ احساسی مثل یک کودک و نو جوان می باشد و احساسات بیمارش او را هدایت می کند البته تا دوران پیری فرصتی برای ترمیم این احساسات هست تا فرد را به طرف مرحله تکامل عقلی رساند اما این روند در دوران بزرگسالی کند می باشد و بخصوص اگر جامعه نااگاه باشد و باعث شود از فرد انتظارات بیشتری داشته باشد و شرایط بحرانی و نابهنجار شود فرد را دچار اعتیاد ، فساد ، فحشا و … خواهد کرد.

اگر در دوران کودکی و نوجوانی فرد از لحاظ جامعه در نظر بگیریم این مسایل به مسایل اقتصادی و رفاهی و فکری جامعه بر می گرددچون خانوادها بیشتر مشکلاتشان به خاطر مسایل مالی می باشد و از درون اشفته و ویران هستند پدر ومادر به خاطر مسایل پولی همیشه در کشمکش می باشند و بستر مناسبی از لحاظ رفاهی و اموزشی برای فرزند و خانواده ها وجود ندارد و در جامعه هم جنگ بر سر پول و رقابت مالی باعث شده که انسانها در گیر باشند و فرصتی برای رشد و پرورش بعضی انسانها نباشد و در این میان و در دنیای سرمایه داری قشری از انسانها از دوران کودکی تا بزرگسالی دچار این مشکلات شوند و اسیب های روحی و روانی ببینند و ما شاهد اعتیاد فسا ،دزدی و … باشیم و یک عده خاص بتوانند زندگی سالمی داشته باشند .

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …