خالدبایزیدی(دلیر)
1-
دردلم !
تنهاجای تو
خالی ست
همچون کویری
ازکمبود باران
2-
هرشب
دررویاهایم ستاره ای را
بخواب می بینم
وسپیده دم نیز…
ستاره ام را
برگلوبندخورشید می آویزم
3-
«کورد»
کردان بگمانم هرگز
به جهنم نمی روند
چراکه آنقدر!
درآتش حکومت هاسوخته اند
که خداونددیگر
ازآتش جهنم
معافشان کرده است؟!
4-
درآن جهان نیز…
به خدا
اعتراض خواهم کرد
وبه اوخواهم گفت:
حکومتهای ددمنش اینهمه مارا
قتل وعام کردند
زن وبچه هایمان راکشتند
درآتش جهل وجنون شان سوزاندند
اماتوهمچنان زل زده بودی
وهیچ نمی گفتی؟!
الان نیز…
به آتش جهنم بشارتم می دهی؟!
5-
«تندر»
اینجا!
زندگی است…
که مرگ را
بدوش می کشد
مرگی که زندگی را
به بازی گرفته
وهرکسی
که چرخش دوران رادرک کرد
زندگی راترک گفت
اینجاهردم
فوج فوج کبوتران
بی بال وپر
به سوی آسمان رنگین کمان کردستان
عروج می کنند
وحامیان به اصطلاح حقوق بشر
دراوج بی پناهی مان
چون تندیس خاموش اند؟!
6-
گلها!
ازپی هم
پژمرده می شوند
وپائیزبی اعتنا…
توهنوزبه رازشقایق ها
پی نبرده ای
شقایق ها
دربرابرهیچ بادوتوفانی
سرخم نمی کنند
وپژمرده نمی شوند
آنان جاودانه ی تمام فصول اند