ساعد وطن دوست
در ادامهی بحث در بارهی انتشار اسناد «کنگره اول کومهله» ميخواهم تنها به گوشههايي از اظهار نظر آن پنج نفر از شرکت کنندگان در آن جلسه بپردازم که خوشبختانه در قيد حياتاند و اگر ميخواستند میتوانستيم در يک فضای آرام و بدور از احساسات و جوّ سازی هيستريک که هدف آن انتقامجويي سياسی در خدمت توجيه مواضع امروزیشان است، پلميکِ متينی داشته باشيم!نه بر سر اين اسناد که اختلاف ما بر سر مسايل اساسی ديگری است که به سرنوشت جريان چپ و کومهله مربوط میشود. برای صحت اين مدعا به بازماندگان «کنگره اول کومهله» و چهرههای سرشناس جريان ما بنگريد! آدرس سياسی و تشکيلاتی آنها به خوبی نشان مي دهد که در کجا ايستادهايم!
چنانکه ديدهايد شمار قابل توجهی از خوانندگان سند نامبرده به شيوههای مختلف در باره ی آن نظر دادهاند و به دفاع از و يا مخالفت با انتشار آن پرداختهاند و اينجا و آنجا گوشههايي از خط فکری، جايگاه و عملکرد و گاه سياستهای کومهله در گذشتهای دور را مورد بررسی و انتقاد قرار داده و بعضاً افرادی (ازجمله من) را به باد ناسزا گرفتهاند.
در اين رابطه اما بازهم لازم ميدانم يادآوری کنم که تنها کاری که ما کردهايم انتشار اين اسناد به صورت کتاب و بدون دخل و تصرف در محتوای دستنويسهای باقی مانده از «کنگره اول کومهله» است. اينکه تعدادی از خوانندگان فرصت را غنيمت شمردهاند تا از ديدگاه امروزشان جريانی را که چهار دهه¬ی پيش چنين جلسهای را برگزار کرده و همهی شرکت کنندگان در آن به اتفاق آرا تصميماتی بگيرند (که بسياری از آنها هيچگاه اتخاذ نشدند زيرا نه انقلاب مجال آن را داد و نه با شرايط تازه می توانست منطبق باشد) و مواضعی را اعلام کنند، مورد نقد قرار دهند، مسأله¬ای است که به خودشان مربوط است.
بياييد برای يک لحظه به حدود چهار دهه پيش ايران و کردستان برگرديم و شرايط آن دوران پر طلاطم را پيش خود مجسم کنيم؛ جريان کومه¬له و چپ سوسياليست آن دوران را در نظر بياوريم، در حالی¬ که جوششي اجتماعی و جدی و آماده برای سرنگونی بساط استبدادی لجام گسيخته در جريان بود؛ در حالی که دار و دسته¬ای مرتجع مذهبی برای به بيراهه بردن انقلاب توطئه¬ی بزرگی را در دستور داشتند؛ جمعی جوان کم تجربه اما پر از شور آزادی¬خواهی و کمونيستی که شماری از آنان سال¬هايي از زندگيشان را در زندان¬های پر از مشقت رژيم شاه گذرانده و هم پيمانان آنها در خارج از زندان دچار تفرقه و ترديد نسبت به همه چيز و همه کس و حتی به خود؛ آن جلسه وسيع (بخوان «کنگره اول کومه¬له») را برگزار می¬کنند و به همت و با ابتکارفواد و هم¬کاری و هم¬ياریسايرين (گيرم سخت¬گيرانه و خود آزارانه) به ارزيابی يک دوره¬ی چند ساله از کار و فعاليت کسانی که فاصله¬ای فکری، سياسی و عملی (و حتی شخصی) در ميان آن¬ها ايجاد شده بود می¬پردازند؛ همه¬¬ی ما شاهد آن بوديم چه تلاشی از جانب شخص فواد برای متحد کردن آن جمع به عمل آمد، تلاشی که پيش از آن هيچکدام از ما باوجود ضرورت انکار ناپذيرش نه اتوريته¬ی آن¬را دارا بوديم و نه توانايي لازم برای متحد کردن ديگران.
«کنگره اول کومه¬له» با هر عيب و ايرادی که داشت حداقل مارا از پراکندگی به سوی وحدت رهنمود بود و مارا به هم نزديک کرد و شناخت روشن¬تری از شخصيت همديگر به ما داد و پس از آن با سری بلند در ميان سران و با اراده¬ای استوار و اميد به آينده پا به صحنه¬ی انقلاب نهاديم! شاهد اين مدعا را در ادامه¬ی شرکت در و رهبری جنبش کردستان بايد جستجو کرد. آيا شنيدن و بازخوانی اين تحولات از زبان شرکت کنندگان در آن جلسه و در همان زمان و انتقال آن به نسل جوان برای درس گرفتن از جنبه¬های پيش¬برنده و شناخت جنبه¬های منفی آن جرم است؟! باز بينی دوره¬ای از فعاليت¬ کسانی که به خواست خود کمر به ايجاد تحولات اساسی در جامعه¬ آن¬هم در راستای منافع محرومان آن بسته بودند امری بود در خدمت تجديد پيمان و ايجاد اتحاد و همبستگی برای روبرو شدن با تعهد و احساس وظيفه انسانی و اجتماعی پيشارو. خودرا در برابر ديد همگان قرار دادن آن¬طور که هستند برای آنان که ادعای پيشرَو بودن دارند، شهامت اخلاقی و شجاعت بالايي را می¬طلبد! درست برعکس اظهارات مکتوب آن پنج نفر که به اتفاق می¬پندارند انتشار اين سند گويا به شخصيت آن¬ها خدشه وارد ميکند.
جملگی آن¬ها در يک کلامِ مشترک تمام فداکاری¬ها و اقدامات و تأثيرات عميقی را که شرکت کنندگان در «کنگره اول کومه¬له»، هرکدام به نوبه¬ی خود و به نسبت درک و توان¬شان در روزها و ماه¬ها و سال¬های پس از آن در ميدان مبارزه عليه ستم و استثمار بعمل آوردند و سبب ايجاد اعتماد و احترام به آنان شد، به کناری مي¬گذارند و تنها با معيارجنبه¬هايي از برخورد آنان به خود در جلسات نام¬برده مي¬چسپند و اين را به مخاطبين¬شان القا ميکنند که بايد حقيقت را آن¬طور که آن¬ها ديکته ميکنند ببينند.
صورت¬جلسات «کنگره اول کومه¬له» تنها سند باقی¬مانده و در دسترس آن جلسه است که برای پژوهشگران تاريخ ما در کردستان مي¬تواند مورد استفاده قرار گيرد. چرا آن¬ها و علاقمندان به «جنبش کومه¬له» را بايد از دسترسی به آن محروم کرد؟ اگر کنگره¬ای برگزار شده¬است (که شده¬ است) بنابراين بايد مستنداتی از آن وجود داشته باشد که ادعای مارا به اثبات برساند (دوران نقل سينه به سينه و از پدر به پسر!! و قال! و قيل! قرن¬ها است که به پايان رسيده است). دسترسی ساکنان کره¬ی خاکی در جهان امروز به يُمنِ پيشرفت فن¬آوری ديری است پرده¬ها را کنار زده است.
٭٭٭
در اظهار نظرهای مکتوب (ابراهيم عليزاده، ايرج فرزاد،حسين مرادبيگی، عبدالله مهتدی و عمر ايلخانی¬زاده) نکات مشترکی وجود دارد از جمله هرکدام به شيوه¬ای و بنا بر ديدگاهی که دارند، انتشار علنی همه و يا قسمتی از اين اسناد را نادرست رقم ميزنند. (من از به¬کار بردن پيشوند و پسوند کاک، رفيق و غيره در ذکر نام شرکت کنندگان در آن جلسه خودداری ميکنم، اين نه از روی بی¬احترامی بلکه دوری از تکرار و در عين حال درجه بندی آن¬هاست زيرا هرکدام بيانگر بار سياسی خاص خود است).
ابراهيم عليزاده آن¬را «ناروا » و «سنديت ندارد» قلمداد می¬کند و استنادش به اين است که «یادداشتها قبل از آنکه منعکس کننده دقیق نظرات گویندگان آن. باشد، برداشت های شخصی منشی جلسات بودند.» (به نقل مستقيم از نوشته ايشان). اگر بر اين اساس اسناد کنگره¬ها، کنفرانس¬ها و نشست¬های وسيع و پلنوم¬های کميته مرکزی¬های کومه¬له و حزب کمونيست ايران (و شايد احزاب ديگر هم) مورد قضاوت قرار گيرند تکليف چيست؟ لابد آن¬ها را نيز از اعتبار ساقط ميکند! ايشان اگر اسناد ديگری در اختيار دارد که سنديت آن محرز باشد بهتر است آن¬را نيز به¬صورت علنی در دسترس عموم قرار دهد و به¬جای صدور “حُکم” و القای آن به مخاطبين¬اش و بسيج طرفدارانش برای بی¬اعتبار نشان دادن اسناد منتشر شده، به آن¬ها کمک کند تا خود در صدد دستيابی به حقيقت برآيند! و از اين رهگذر آگاهی و شخصيت آنان را نيز دست کم نگيرد.
ايشان مينويسد: «من به عنوان کسی که یکی از منشی های این جلسات بوده ام ، به خاطر می آورم که یادداشتها قبل از آنکه منعکس کننده دقیق نظرات گویندگان آن باشد، برداشت های شخصی منشی جلسات بودند».اين خاطرهی نا دقيق و نادرست ممکن است درمورد ايشان صدق کند اما تعميم دادن آن به همه و بخصوص به رفقايي که جان باخته¬اند را چگونه توضيح می¬دهد؟! اين خواسته يا ناخواسته قضاوت ناروايي درمورد همهی منشی-های آن جلسه است. من هم ممکن است(زيرا آن را به خاطر نمیآورم )به سان آنهای ديگر در مواردی منشی¬آن جلسات بوده باشم، سعی کرده¬ام (و مطمئن هستم که سايرين بهتر از من ) با امانت داری رفيقانه آنچه را شنيده ام تند نويسی کنم.اگر منشی ها فقط برداشت های شخصی شان را مینوشتند ديگر مشکل چه بود؟ آنها میتوانستند هرآنچه میخواستند مینوشتند. بضاعت ادبی کافی هم برای انجام اين کار را داشتند زيرا همهی آنها تحصيلکردگان دانشگاهی بودند!! استدلال سطحی ايشان در اين مورد تنها به منظور تخطئهی کاری است که انجام شده و نه در جهت کمک به کشف حقيقت!
و در آخر اينکه ابراهيم عليزاده نه تنها اسناد «کنگره اول کومهله» و در نهايت همهی آن را نفی میکند(که به گفتهی خود ايشان هرگز آنرا نخوانده بود اما آن را در اختيار بعضیهای ديگر از جمله رهبری «اتحاد مبارزان کمونيست» در سال¬های اول دههی 1360 قرار داده بود!) بلکه راه را برای ايجاد شک و ترديد در اسناد کنگره-های بعدی ونيز کنفرانسها هموار ميکند زيرا در اوايل، در کنگرهها و کنفرانسها همهی بحث ها به وسيلهی منشیهای”غيرحرفه-ای”حتی خلاصه نويسی هم شدهاند. بنابراين روش ايشان تنها در نفی اين اسناد در خدمت”تحريف” تاريخ و ايجاد مانع برای دسترسی همگان به اسناد است! که در دنيای پيشرفتهی امروز غير قابل قبول است.
ايرج فرزاد نيز نگران است و نگرانیاش را در نامههايي کوتاه که در آستانهی انتشار اسناد «کنگره اول کومهله» از طريق پُست الکترونيکی به آدرس من فرستاده است بيان مي¬کند . اما خود با سرعتی تعجبآور صفحات کتاب را اِسکان و منتشر کرد! اين کار را وقتی انجام داد که ما فقط چاپ شدن (و نه انتشار) آن¬را اعلام کرده بوديم. در واقع به ما هشدار میداد اما خود به آن پايبند نبود.
بگذريم و ببينيم ايرج فرزاد از چه نگران است ؟
ايرج فرزاد در هتاکی و توهين به ديگران و به ويژه به رفقای سابقاش و وارونه جلوه دادن رويدادها دست بالايي دارد و به هيچ مرزی پايبند نبوده است. در سايت اينترنتیای که به نام خود اوست به وفور فاکتهای اين شيوه از روش اورا میتوان يافت.
به عنوان نمونه:
در صفحە 166 بيوگرافی خود در سايت شخصیاش در مطلبی تحت عنوان:
تصحيح يک فاکت: توضيحی بر يک واقعه و نقطهای از يک تاريخ در زندگی سياسی فواد مصطفی سلطانی
در پاراگرف ٤ سطر ٦ چنين نوشته است :
“… نفس اين مساله که شرکت در مراسم ٢٨ مرداد توسط تصميم جمعی ما انجام شدە باشد کلاً غير واقعی و غيرعملی و غير ممکن و بی اساس است“. ( خط
در حالی که در صفحه¬ی ٢٧ از صورت جلسات کنگرە اول، اظهارات خود ايرج چنين آمدە است:
(لرزوک اسم مستعار کاک فواد است و سبيل دکتر سعيد يزديان). متن فوق به صورت تايپ شده:
«در مورد شرکت کردن يا نکردن در 28 مرداد ترديد داشتم و نمیدانستم چه کار بکنم ولی من را نخواستند و مسأله منتفی شد. شنيدم که فواد در 28 مرداد شرکت کردهاندو در بحثی که با سعيد يزديان داشتيم من گفتم اشتباه بوده نرفتن ما و سعيد از اين تغيير موضع من که قبلاً مخالف بودهام چيست، با توجه به اين که میدانستيم رفتن فواد تصميم جمعی بوده است. در برخورد با رفقا متوجه…» (در اين نقل نوشتهها همهی خطوط تأکيد از من است).
انتشار اسناد«کنگره اول کومهله» اگر حداقل چنين خاصيتهايي داشته باشد و گوشههايي از حقيقت “تحريف شده” را رونمايي کند آن¬هم بدون «اديت در محتوا» (بخوان سانسور) گامی به پيش خواهد بود!
يک وجه از نوشتهی ايرج فرزاد برخورد او به يکی از ويراستاران اسناد مورد بحث، ملکه مصطفی سلطانی است. نه به او بلکه به خانوادهی مصطفی سلطانی؟! برخوردی نابخردانه، کينه توزانه و در نهايت بیرحمانه. اين کار را در حالی انجام میدهد که خودرا در پشت نام کاک فواد پنهان ميکند!
فرض را بر اين بگذاريد که شخص ويراستار نام ديگری داشت. چه اتفاقی روی میداد؟ مگر ملکه چه کرده است که ايرج فرزاد او را بباد حمله میگيرد و اورا تحقير میکند و خانوادهاش را با کلماتو صفاتی که تنها از قلم او ممکن است تراوش کند توصيف میکند؟
از ملکه نه بهعنوان يکی از فعالين کومه¬له که شناخته شده و مورد احترام کسانی که اورا میشناسند میباشد و همهی زندگیاش را در راه آرمانهای انسانی کومهله گذاشته است، بلکه هويت اورا به عنوان «خواهر کاک فواد» معرفی میکند و به او میتازد!
جان کلام در اينجاست که ايرج به خود حق میدهد که به خاطر دوستی و رفاقت با فواد او را از آن خود بداند و رياکارانه به عرش اعلايش برساند اما در پس آن ملکه و خانوادهاش و سپس خود فواد را به باد حمله بگيرد! اما ملکه و ديگر اعضای خانواده¬اش -که هرکدام به نوبهی خود و در دورانی مشخص هم-رزم و هم¬فکر آن رفيق گرامی بوده¬اند، اگر در مورد کسی که راه نمای فکری و سياسی و الگوی زندگی و در عين حال برادر آنها بوده است و روابط عميق عاطفی با او داشتهاند- حق نداشته باشند از او ياد کنند و خاطرهاش را گرامی بدارند!آيا اين «کمونيست دو آتشه»ی ما معنای عاطفه را می-فهمد؟!
محض اطلاع خواننده بايد اضافه کنم که نه ملکه و نه نويسنده¬ی اين سطور در مقدمههايي که هرکدام جداگانه در ابتدای کتاب «مباحث کنگره اول کومهله» نوشتهايم نخواستهايم کاک فواد و جايگاه او در کومهله را مورد بحث و ارزيابی قرار دهيم.
اما ايرج فرزاد انتشار اين کتاب را فرصتی دانست تا با اعلام مخالفت با انتشار آن (تحت عنوان «دوستی خاله خرسه» با فواد) در واقع با حملات آن¬چنانی به ارزيابی فواد بپردازد و کمونيزم ادعايي خودش را که در واقع هيچ ربطی به کمونيسم ندارد به «اثبات» برساند! اگر انتشار «مباحث کنگره اول کومهله» به زعم ايشان «دوستی خاله خرسه» با فواد باشد اما آيا برخورد او در نوشتههايش به فواد، کينهورزی تمام و کمال به فواد نيست؟ قضاوت با خواننده!
در جای ديگری ايرج فرزاد (و همصدا با او حسين مرادبيگی و عمر ايلخانیزاده) به ذکرنام رفقای جانباخته و به ويژه رفيق عطا رستمی میپردازد که گويا اعتبار سياسی و انقلابی آنان «خدشه»دار شده است!
اولاً ما در مورد اين عزيزان چيزی نگفتهايم. آنچه انتشار يافته گفتههای خود آنان است که در جلسه حضور داشتند وبس! و البته برخورد و قضاوت ديگران از جمله همين سه نفر نامبرده در جلسه خود به اندازهی کافی گوياست.
ثانياً در مورد رفيق عطا رستمی نام او تنها يک بار و آن هم در صفحهی 98 سطر سوم کتاب مورد بحث آمده است و ديگر هيچ! آن هم در انتقاد به کار «تشکيلات» در دورهای پيش از برگزاری جلسهی وسيع.
ببينيم عمر ايلخانیزاده چه میگويد؟
ايشان مینويسد:«مارکس و انگلس کە نويسندگان مانيفست کمونيست هستند، در مقدمههايی که بر مانيفست نوشتهاند، مدام از تغيير نظر خود در مورد بندهايی از نوشتهشان ميگويند و مينويسند، اما مارکسيست نماها ، بدون توجه به آن مقدمهها، دگم و خشک به همان متون اوليه رجعتت ميدهند و از حفظ برايت ميخوانند».اين ميتواند يک نوع برداشت از مقدمههايي باشد که مارکس و انگلس بر مانيفست نوشتهاند اما ناقص ! معلوم نيست اين برداشت ايشان چه ربطی به موضوع دارد! بنابراين ناچار بايد بامراجعه به گفتهی مارکس و انگلس قضاوت را به خواننده سپرد.
«گو اينکه رئوس مسائل آن حتى امروزه نيز به صحت خود باقىاست، ولى باز برخى از جزئيات آن کهنه شده زيرا وضع سياسى کاملا تغيير کرده و تکاملتاريخى، اغلب احزابى را که از آنها نام برده شده از صفحه روزگار زدوده است.
با اين وجود”مانيفست”سندى است تاريخى ما ديگر خود را محق نميدانيم که در آن تغييرى وارد سازيم. ممکن است ميسر شود که در چاپ بعدى مقدمهاى ترتيب دهيم که فاصله زمانى بين 1847 تا امروز را در برگيرد؛ اقدام به چاپ کنونى”مانيفست”براى ما چنانغير منتظره بود که وقت انجام اين کار را نداشتيم».
کارل مارکس، فريدريشانگلس
لندن- ٢4 ژوئن سال 1872
و انگلس در مقدمهاي که در سال 1888 ( پس از مرگ مارکس) يعنی 40 سال پس از انتشار مانيفست بر «مانيفست حزب کمونيست» دوباره همان جمله را تکرار ميکند:
«گو اينکه رئوس مسائلآن حتى امروزه نيز به صحت خود باقى است، ولى بازبرخى از جزئيات آن کهنه شده زيرا وضع سياسىکاملا تغيير کرده و تکامل تاريخى، اغلب احزابى را که از آنها نام برده شده از صفحه روزگار زدوده است.
با اين وجود مانيفست سندى است تاريخى و ما ديگر خود را محق نميدانيم که در آنتغييرى وارد سازيم».
( اين نقل قولها از ترجمه فارسی مانيفست حزب کمونيست – حزب کمونيست ايران، اقتباس شده است. خط تأکيد از من است).
قصد من به¬هيچ وجه اين نيست که اسناد«کنگره اول کومه¬له» را بخواهم با «مانيفست…» مقايسه کنم، بلکه ميخواهم به ايشان يادآوری کنم که نه ما و نه هيچکس ديگری محق نيست سندی را که جنبهی تاريخی دارد تغيير دهد! همين جا لازم ميدانم به اين هم اشاره کنم که همهی نوشته آن بزرگان هم ابتدا دستنويس بودهاند. زيرا ايشان می نويسد:
«باید پرسید با این همە ایراد آیا بە زعم ایشان میتوان بە راحتی چنین دستنویسهایی را بخشی از تاریخ کومەلە نامید»!
در مورد نظرات و ارزيابی عمر ايلخانیزاده از «کنگره اول کومهله» و تنها سند باقیمانده از آن خواننده را به سوأل خبرنگار تلويزيون «روداو» از ايشان در مورد کتاب«مباحث کنگره اول کومهله» جلب ميکنم که چگونه همهی تلاشهای شرکت کنندگان در آن جلسه را بيان ميکند؛ بدون شرح!
آدرس لينک اين برنامه اين است:
http://rudaw.net/sorani/onair/tv/episodes/episode/rojhalat_16042016
از همين جا از ايشان و همهی رهبران کومهلهها درخواست می-کنم همهی اسنادی را که حداقل 25 سال از انتشار آنها گذشته است (و هرکدام میبايست تمام يا قسمتی از آن را در اختيار داشته باشند) در دسترس همگان قرار دهند! ازجمله :
اعلاميهای که در سال 1350 و هنگام برگزاری «جشنهای 2500 سالهی شاهنشاهی» در شهر سنندج توسط فعالين آن دوره از «کومهله» پخش شد؛
«توطئهای ديگر عليه خلق کرد!» که توسط کاک فواد (احتمالاً در سال 1352) و قبل از دستگيری اش نوشته شد؛
اعلاميهی «خلق کُرد در بوته آزمايش» که فراخوان کومهله برای مقاومت در برابر يورش رژيم فاشيستی اسلامی را در بر داشت؛
نوشتهی «چرا پراکندهايم و چگونه متحد شويم» که رفقای کومهله در تدوين آن دست داشتند.
و در آخر مدارک و اسنادی که گوشههايي از تاريخ جريان مارا منعکس کنند، تا سيه روی شود هر که در او غش باشد!
٭٭٭
گرچه در اين قسمت به نظرات و ارزيابی تعدادی از شرکت کنندگان در«کنگره اول کومهله» اشاراتی شد اما اين قصه سر دراز دارد! و اميد آن که در فرصت ديگری به آن بپردازم.
ساعد وطندوست
25/4/2016
برابربا 6/2/1395