سێ شه‌ممه‌ 26 تشرینی دووه‌م 2024

یک توضیح ضروری در باره انتشار علنی صورتجلسات کنگره اول کومەله / ايرج فرزاد

یک توضیح ضروری در باره انتشار علنی صورتجلسات کنگره اول کومەله

خواننده گرامی!

 

متنی را که میخوانید، کتابی است که از روی نسخه دست نویس صورت جلسات نشست وسیع     کومه له، موسوم به “کنگره اول”، توسط ساعد وطندوست و ملکه مصطفی سلطانی، خواهر فواد مصطفی سلطانی، گردآوری، ادیت و تایپ شده و من کتاب چاپی منتشر شده را به فرمت پی دی اف تبدیل کرده ام.  پس از دریافت یک یادداشت ارسالی از طرف ساعد وطندوست از طریق ای میل، در تاریخ ۱۷ مارس ۲۰۱۶ در جریان انتشار آن کتاب در نسخه های فعلا “معدود” اطلاع یافتم و متعاقبا در تاریخ ۲۳ مارس ۲۰۱۶ یک نسخه از کتاب از طریق پست برای من ارسال گردید. چند نکته در این مورد دارم:

 

۱. مقدمه و توضیحات هر دو ویراستار کتاب مذکور را نیز میخوانید. این توضیحات را از این نظر ضروری میدانم، تا نشان بدهم، بر خلاف ادعاهای ویراستاران کتاب، در دوره تلاطمهای اجتماعی سالهای انقلاب ۵۷، فواد، “کمونیست محبوب” و رهبر “چپ” مبارزات توده ای در تقابل و صف آراٸی با قطب جریان اسلامی ها و مکتب قرآن و “قیاده موقت” بر سر “هژمونی” بر جنبش اعتراض مردم در ساقط کردن رژیم سلطنت است. انصافا و وجدانا، اگر جامعه آن تصویر اجتماعی فواد را در کنار “دیدگاه” او در نشست های ماراتونی “کنگره اول” قرار میداد، او کوچک و کوچکتر نمی شد؟ و سوال من این است که آیا واقعا انتشار دهندگان صورت جلسات در نیت خود برای برجسته کردن شخصیت فواد و بی بدیل معرفی کردن “راه فواد”، صادق و صمیمی اند؟ هیچ آگاهند بر اینکه برای تحریک احساسات دوست و دشمن در جهت تحقیر و تمسخُر فواد پس از گذشت بیش از ۳۲ سال از جان باختن او، خوراک و ماتریال “اوریجینال”؛ و نقل از گفته های “مستند” خود او را چاپ و منتشر کرده اند؟

 

۲. من بخشهای زیادی از کپی دست نویس آن صورت جلسات را در اختیار داشتم و به مناسبتهای مختلف در باره مهمترین جهت گیری های فکری و سیاسی و “تٸوریک” آن نشست نوشته ام. اما همزمان همواره هم نوشته ام که انتشار کل آن دست نوشته ها را بطور علنی نادرست، غیر اصولی و به بازیچه گرفتن تصویر و جایگاه حرمت سیاسی و شخصی شرکت کنندگان در آن جلسه، بویژه در باره فواد، محمد حسین کریمی و طیب روح الهی میدانم. آنها عملا حضور ندارند تا “امروز”، قضاوت خودشان را در باره کمبود و نقصان آن قدمهای نارسا به اطلاع جامعه برسانند. لحن و ادبیات بکار رفته در مبارزه ایدٸولوژیک، بویژه مبحث “انتقاد و انتقاد از خود”، که شاید بیش از نود در صد حجم صورت جلسات را تشکیل میدهد، بشدت ضد انسانی و مُخّرّب است که فقط پرده تکراری و البته مینیاتوری از “انقلاب فرهنگی” چین دوره ماٸو و “کلاه بوقی” گذاشتن بر سر”متزلزلین” و گرداندن “مُرتدین” در ملا عام است. حتی اگر فقط یک نفر از بازماندگان آن جلسات مخالف علنی کردن آن صورت جلسات بحثهای “درونی” باشند، انتشار خودسرانه آنها آنهم یک جانبه و با تصمیم فقط یکی از آنها، بی پرنسیپی است. دخالت و “حق بجانبی” وابستگان خونی و خاندانی فواد در این خیره سری، تصویر سازی از یک سازمان سیاسی و تاریخ اُفت و خیز فکری و سیاسی آن و خود فواد، به عنوان یک عشیره؛ و متنفر و منزجر از “بیگانه” و هر “غیر خودی” است. نه فواد رٸیس عشیره و مُرشد بود و نه ما رعیت و بندگان و مریدان جان نثار او. توجیه این بی مسٸولیتی در پرده دلسوزی برای فواد، عوامفریبی است.

 

۳. انتشار دهندگان کتاب “مباحث کنگره اول کومه له”، تصمیم برای انتشار آنرا، با هیچیک از شرکت کنندگان زنده آن نشست: من، حسین مرادبیگی، ابراهیم علیزاده، عمر ایلخانی زاده، عبداله مهتدی و محسن رحیمی در میان نگذاشتند. بعلاوه حتی پس از تایپ و آماده کردن متن برای انتشار، نظر و تصمیم و یا ملاحظات هیچیک از این افراد، خواسته نشد.

 

۴. از محتوای مقدمه هر دو ویراستار چنین برداشت میشود که آنها قصد داشته اند، جوهر و ماهیت “کومه له” آن دوره را از منظر نظرات و نگاه فواد، به جامعه معرفی کنند. از نظر آنان، آن شیوه و مُتد و نگرش ویرانگر و مُخرّب و ضد انسانی، گویا در عین حال ادای دَین به فواد؛ و همزمان تلاش برای نشان دادن تفکر و سیاستها و روش و مُتد او به عنوان مُعرّف و شناسنامه کومه له “اصیل” است. خیلی ساده این فقط  دوستی از نوع “خاله خرسه” با فواد و جایگاه سیاسی اوست.

 

 

۵. دقت داشته باشید که آن کنگره کذاٸی، در اواخر آذر ماه سال ۱۳۵۷ و به مدت “۳۷” روز!! ادامه داشته است. یعنی با احتساب روزهای نشست، آن جمع ۱۰ نفره تحصیل کردەگان که اکثرا مهندس و لیسانس بودند، به فاصله قدری بیشتر از یک ماه از انقلاب ۱۳۵۷، دنیای پر تب و تاب دوره بحران انقلابی جامعه را بروی خود بسته؛ و مشغول “شلاق کاری” روحی و روانی تک تک شرکت کنندگان در آن مناسک هتک حرمت دسته جمعی، بودند. مناسک تزکیه نفس با صدور قرار تببیه و اخراج و بایکوت و رفتن “داوطلبانه” به کار شاق بدنی در محضر دهقان. دهقان با آن ذهنیت حسابگرانه و موذیانه  که در آن دوره تلاطم، در سکون و انزوای ارتجاع روستا در چُرتکه انداختن و محاسبات حقیر و عافیت طلبانه، مشغول جویدن ناخنهایش بود.

 

۶. طبق “قرار”های آن جلسات خودزنی و اقرار مکرر به “خیانت” و تزلزل  و “ناصادقی” و “ناشرافتمندی”، از آن ۱۰ نفر، شش تَن، خود را شایسته اخراج و تنبیه و باز آموزی در کار سخت بدنی میدانند. شخصیت رفیق برجسته و مبارز کمونیست و انسان نازنین و والاٸی چون محمد حسین کریمی، چنان خُرد و تخریب میشود که “اقرار” میکند: او خود را لایق عضویت نمیداند. در آن صورت جلسات، فواد به رهبر بودن خود در “اخراج” و “طرد” و “تصفیه” انسانهای محترم و شخصیتهای سیاسی و ادبی، و از جمله انسان فکور و برجسته ای چون عطا رستمی، مدال افتخار آویزان میکند. فریز کردن کل سیمای سیاسی فواد و تمام تاریخ فعالیت سیاسی او در چهارچوب آن  دوره تب و تاب احساسات انتقامجویانه و خودزنی و تواب سازی از نزدیکترین یاران سالهای سال، آنهم در شرایطی که امکان مرور انتقادی از جانب خود او به دلیل مرگ، غیر ممکن است، به نظرم نه تنها  ناسالم و از نیات غرض آلود ویراستاران محترم در اوضاع کنونی سرچشمه میگیرد، بلکه  آگاهانه لجاجت با حقیقت و لَجن مال کردن تاریخ شخصیتهای واقعی، و مَسخ و تحقیر و به ریشخند گرفتن همه، از جمله خود فواد است.

 

۷. تصویری که جامعه از “کاک فواد” دارد، با سیماٸی که در این جلسات، خود فواد از خود نشان داده است و اکنون متاسفانه به نقل مستقیم از گفته های خود او در آن نشست خّفت بار و اهانت آمیز، قرار است به عنوان دریچه ای به “تفکر و بینش” فواد، نیز معرفی شود، دو چهره تماما مُتضاد اند. فواد در آن نشست، شخصیتی عبوس، کینه جو، بی رحم و بی انصاف است که میخواهد برای پوشاندن ضعفهای خود در بازجوٸی و دوره زندان قصر در تهران، بجای یک بازبینی انتقادی و متین و صمیمانه و در عین حال منصفانه در حق خود، برعکس از رفقای خود در نشست موسوم به کنگره اول کومه له، انتقام بگیرد و آنها را یکی پس از دیگری به گریه اندازد و راهی جز “خودکشی” جلو پایشان باز نگذارد. هدف انتشار دهندگان کتاب، تحریک احساسات لطمه دیده علیه فواد و فراخوان به تکفیر تصمیم تمامی انسانهاٸی است که بر مسیر “کنگره اول کومه له” و قرارها و تصمیمات ویران کننده آن، راه زندگی و مبارزه را طی نکردند و برعکس رو به آینده، آن دوره ناروشنی ها و ابهام و التقاط سرشار و تنیده از توهم به ناسیونالیسم و پوپولیسم و خلق و سکت گراٸی دهقانی و روستا زدگی و عقب ماندگی را  با قاطعیت و روشن بینی و علم و اندیشه و تفکر، پشت سر گذاشتند. به نظر میرسد، ویراستار اصلی تنها کسی است که قوانین تکامل و تغییر شامل او نشده است. مدعیان ارث و میراث خونی و عشیره ای نیز، از قرار علاقمندند که برای جلب ترحُم و توجه به خود، به عنوان تنها عزاداران و مصیبت دیدگان انحصاری مرگ یک عضو خانواده،  او را در آن دوره سکون و خَفَقان فکری، مُنجمد و مومیاٸی کنند. این البته راهی است که برای بقاء و زندگی در گذشته سپری شده برویشان باز است و من خود را مجاز به سلب حق فردی انتخاب شیوه زندگی و سیاست آنان و زانوی غم بغل گرفتن برای از دست رفتن آن دوره اسطوره ای نمیدانم. اما، شایسته نیست این “حق انتخاب” فردی خویش را تعمیم بدهند و در پس یک دلسوزی دروغین برای فواد، به حریم زندگی شخصی و “انتخاب” های متفاوت سیاسی دیگران تعرض کنند. این الفبای زندگی در دنیای متمدن است، این دیگر خط قرمز است.

 

۸. “مباحث سیاسی” آن نشست بشدت نازل و سطحی است؛ و “سوسیالیسم” آن از حَدِ وفاداری به “تکامل نیروهای مولده” و نوعی رمانتیسیسم اقتصادی که از آه و اسف در اندوه فروپاشی اقتصاد دوره فٸودالی و خشم دهقان از مسلط شدن تولید کاپیتالیستی سرچشمه میگیرد، فراتر نمیرود. چشم انداز و دورنمای ترسیم شده در کنگره اول کومه له برای جامعه، که در آن، کارگر شرکت نفت و مراکز بزرگ صنعتی، همراه با مردم “مُرفه” شهرها، دارند با اعتصاب و تظاهراتشان رژیم شاه را به زانو در می آورد، بازگشت به گذشته و نوستالژی ایام موهوم “اقتصاد طبیعی” است. جهت گیریهای آن کنگره و “قرار”های آن، مورد انتقاد و بازبینی اکثر قریب به اتفاق اعضای زنده شرکت کننده در همان نشست اساطیری قرار گرفت. حضور ده ها و صدها مبارز جوان و کمونیست در صفوف تشکیلات شهرها و نیروی مسلح “پیشمرگ” کومه له، بویژه حضور زنان و دختران مبارز کمونیست در صفوف مختلف کومه له، امکان مُنجَمد شدن در گذشته های عَقب مانده و تفکُرات حسابگرانه دهقانی را، عملا نا ممکن کرد. حسرت ویراستاران کتاب، برای از دست رفتن آن کومه له “صادق در عقب ماندگی” در حقیقت یک دهن کجی آشکار نسبت به تصمیم عده بیشماری از کمونیستهای مبارز و برجسته، از جمله اکثریت قریب به اتفاق همان کسانی است که با بازبینی انتقادی از کنگره اول کومه له، به شیوه ای اصولی، فکر شده و در مباحثات و جدلهای بسیار و کنگره های بعدی، عبور کردند و آن را برای همیشه پشت سر گذاشتند. فراخوان ویراستاران برای مبنا گرفتن مباحثات کنگره اول به عنوان جوهر سیاست های کومه له بر اساس “راه فواد”، دعوت جامعه به زندگی در سکون و خَفَقان فکری است. فراخوانی که در محتوا با علم و قوانین تکامل سیاسی و فکری و اجتماعی بشر، در تناقض لجوجانه ای قرار میگیرد.

 

به این ترتیب انتشار دهندگان کتاب، با رویکردی که من جوانبی از آن را نشان دادم، خود را و “دیدگاه” خود را از شمول قوانین تکامل و پیشرفت علم و جامعه، کنار گذاشته اند. اما این نوحه خوانی و صحنه گردانی شام غریبان و َضجّه و شیون و واویلا، هدف موذیانه دیگری هم دارد: هدایت نظرها بسوی “نفرت” ِصرف و حس کور انتقام علیه مخالفان و یا دشمنان “راه فواد”؛ و دندان قُروچه در برابر “بیگانگان” غیر کومه له ای و غیر کُردی.

 

۹. من همواره و طی این همه سال سعی کرده ام که رابطه “کاک فواد” با جامعه را همانطور که واقعا وجود داشته است، از رابطه ای که او از منظر شخصی و از زاویه اتوریته معنوی و سیاسی با من داشته است، جدا کنم. مناسبات شخصی ما و رابطه اتوریته معنوی و سیاسی بین او و جمع محفل ما در کل دوران فعالیت مشترک سیاسی از سال ۱۳۴۸ به بعد، همواره یکسان نبوده است؛ و بر عکس با افت و خیز و نوسان زیاد  توام بوده است. من به دلیل نقش و اهمیتی که جایگاه و نقش فواد در اجتماعی کردن تصویر کمونیسم، دست کم در میان مردم کردستان ایران، داشته است، در مورد بهم خوردن رابطه اتوریته سیاسی و شخصی او با خود و دیگران، همواره دم فروبسته ام. جان باختن او در کنار اعدام چهار برادر، عامل احساسی بسیار مهمی در دنیای عاطفی جامعه است. انگشت گذاشتن بر این نُقطه عاطفی و گرو گرفتن احساسات مردم برای تحریک امثال من که برای اُفت و خیز در روابط شخصی و سیاسی با فواد، به وَرَثه و اهالی خاندان؛ و یا دوست مدعی رابطه محفلی و مُرشُد و مُریدی با او، حساب پَس بدهم، زیادی لوس و مسخره است. برای امثال من، از فواد و خاطره های تلخ و شیرین با او، که علاوه بر رفاقتهای سیاسی، دوست صمیمی در زندگی همدیگر بودیم، تصویر خوفناک یک شهید و قدیس “معصوم” که من باید با شنیدن نام او و یا دیدن تصویر قبر و سنگ قبر او، بر خود بلرزم و مرعوب شوم، نتراشید. این رفتار و سلوک و این “فرهنگ”، در عین عقب ماندگی، فوق العاده نخراشیده و زشت است.

 

۱۰. رابطه بیولوژیک و محفلی به هیچکس این صلاحیت و اختیار را نمیدهد که اطلاعات از نشست های غیر علنی که به حُرمت و کرامت سیاسی و شخصی دیگران مربوط است، را “افشا” کنند. این رفتار نه تنها از نظر اخلاقی، روشی ناسالم و نا پسند است، بلکه طبق موازین یک جامعه مدنی که از معیارهای عشیره ای و خاندانی عُبور کرده است، از نظر قانونی حتی قابل تعقیب است. بویژه اینکه در این رفتار خودسرانه، طرفهای دخیل در ماجرا حتی به شکل فرمال و تعارفی، تا انتشار علنی کتاب مورد اشاره و حتی تبلیغ آن در رسانه های مجازی، از ماجرا بی خبر مانده اند. هیچکس از افراد قدیمی و “بنیانگذاران” کومه له، صرفنظر و مستقل از انتخابهای متفاوت سیاسی تک تک آنها در مراحل بعد، کِلید مُصادره زندگی و حرمت سیاسی و تاریخ فعالیت هایش را به افراد خانواده فواد نسپرده است. بر خلاف حق وراثت اسلامی و مذهبی و سنتهای عشیره ای و ایلیاتی و مناسباتی  که در میان جریانات ناسیونالیستی و کُردی حاکم است، در سیاست دُنیای مدرن و مُتمدّن و در تفکُر و اندیشه نیز، هیچکس وارث “برحق” و انگار طبیعی فعالیتهای سیاسی و فکری وابستگان خونی و طایفه ای و سکتی خود نیست.

 

خواننده عزیز!

 

انتشار و “افشاء” صورت جلسات مذکور بطور علنی و در نهایت بی مسٸولیتی، هر چند در قالب دلسوزی برای فواد معرفی شده است، نباید  فواد را  مُنجَمد شده و مُتعّصب در ۳۷ روز جلسه درونی و َجرّ و بحثها و قرارهای غیر سیاسی آن تداعی کند. چه، فشار جامعه و اوضاع بحران انقلابی، عملا آن جلسات و بحثهایش را که در پشت دیوارهای بسته یک سکت بخود مشغول، به تخریب حُرمَت و کرامتِ و شرافت سیاسی همدیگر مشغول بودند، لایروبی و جارو کرد. این دُنیای مَتروکه را به باستان شناسان و جویندگان اشیاء عتیقه و فُسیل شناسان دورانهای سپری شده جهان متمدن واگذار کنیم. لابد این “بازار” در این اوضاع و احوال، که دوره کمونیسم را “بسر رسیده” اعلام کرده اند، مُشتری های خود را دارد. از  سالها قبل تصمیم گرفتند که تصویر فواد کمونیست را روتوش کنند تا نه افکار و دیدگاه های او را، با هر سایه روشن و التقاط و شاٸبه ای، که ضَریح و شمایل او را چنان مُنبّت کاری کنند که قابل پرستش در محضر و روزگار معاد ناسیونالیسم کرد و قدیسان و اسطوره های کردایه تی باشد. بگذارید کار و کاسبی اینها هم در این بازار مکاره کالاهای بُنجُل و تقلبی دایر باشد.

 

حال که جامعه علیرغم میل من با سوء نیّت و سوء استفاده از غیبت و مرگ فواد، محمد حسین کریمی و طیب روح الهی، با این رفتار غیر مُتمدنانه روبرو شده است و در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته است، بگذار، قضاوت و روایت من را هم بداند و بخواند.

۲۶ مارس ۲۰۱۶

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …