انسان با توجه به خصلتهای فردی و اجتماعی خود و متناسب با پیشرفت علم و تاثیر گذاری بر جهان، دومینوی ظریفی را بوجود آورده که با لغزش هر کدام از اجزای آن کل ساختار فرو می ریزد.
یکی از مهمترین مبانی جامعه شناسی و سیاست، رابطه ی فرد و اجتماع است و این ترازو پیوسته دستخوش تغییرات شگرفی شده که هیچگاه تعادل روابط فوق را مبنا قرار نمی دهد بلکه فرد و اجتماع به ابزارهایی برای تحقق اهداف ریز و درشت سیاسی – اقتصادی تبدیل شده و علم نیز در این میان تنها به توجیه کننده و زینت دهنده ی آن خواستگاه ها بدل گشته است.
تاریخ به عنوان شاخه ای از علم با توجه به فاکتورهای غیر قطعی خود، یکی از چالش برانگیزترین مبانی علوم سیاسی و اجتماعی شده و با توجه به روایت و تفاسیر گوناگون آن به عنوان پایگاه حق گویی و حق خواهی اندیشه ورزان و کنشگران قرار میگیرد.
اکثریت کنشگران سیاسی – اجتماعی تاریخ را منوط به گذشته دانسته و تنها عده ی اندکی تاریخ فردا را نیز مکمل جامعیت تاریخ قرار می دهند. تاریخ وقتی که در بازه ی زمانی گذشته قرار می گیرد و سایر علوم در خدمت پیرایش آن مشروعیت پیدا می کنند، به روشنی معمای رابطه ی فرد و اجتماع برجسته تر شده تا جایی که اصالت تاریخ سنگ محک درستی هر اندیشهای گشته است. شخصیت پرستی، طبقه پرستی، قدرت پرستی و … سکوهای پرتابی هستند که ما را به جایگاه بالاتر از فرد و اجتماع برده، تبدیل به الیت می شویم و به مردم از بالا نگاه کرده، به ظاهر خود را نماینده ی آنها میدانیم اما نمایندگانی که فولاد وجودشان آبدیده شده و می پنداریم که می توان انسان را غول کرد، ابر انسان منطق گفتارمان و حق تنها از دریچه ی دید ما تعریف می شود. آزادی و عدالت، دمکراسی و حقوق بشر چاشنی های مطبوعی هستند که ما را معطر کرده و بوی حق خواهی و حقانیتمان بسیار زیرکانه به مردمی که در رنج غوطه ورند، نوید فردایی بهتر را می دهد.
بیش از صد سال است که وارد عرصه ی نوین تفکر علمی شده ایم و همواره برای شعارهایی مبارزه می کنیم که رژیم های استبدادی نیز همان شعارها را سر می دهند. در برابر نیروی حاکم اجتماع که تنها سیستم حکومتی نیست، بلکه فقر و ضعف فرهنگی و انواع تبعیض نیز بر جامعه حکومت می کنند از ” ما ” در برابر ” آنها ” استفاده می کنیم. ” ما ” کیست و چه ویژگی هایی دارد؟
وقتی که ” ما ” همه ی مخالفان سیستم غالب خوانده می شود، ” آنها ” نیز دشمنان روشن ” ما ” هستند. اما در این ” ما ” آیا مردم نیز وجود دارند؟ آیا مخالفانی که در زندانها گرفتار شده اند بصورت واقعی نمایندگانی دارند؟ آیا ” ما ” اتحاد واقعی همه ی مخالفان برای سقوط دیکتاتوری و استبداد و توسل به اکثریت ” ما ” که همان مردم باید باشد برای انتخاب نمایندگان خود است؟ اگر این چنین است پس جنگهای زرگری و تهمتها و اتهامات به یکدیگر برای چیست؟ اگر واقعا مردم تاثیر گذارترین عامل انتخاب هستند برجسته کردن تاریخی که سراسر جهل و بی عدالتی است برای چیست؟ آیا کوروش و داریوش و … اتحاد آفرینند، آیا نوع مردم و نمایندگانشان بابک، مزدک، قاضی محمد، رئیس علی دلواری، شیر علیمردان، میرزا کوچک، ستارخان و باقرخان و … نیستند؟بسیار تاسف آور است که سیستمهای حاکم از هر عنوانی برای استثمار مردم و به حاشیه راندن فعالان سیاسی – اجتماعی استفاده می کند و در برابر غیر خودیهایشان همیشه متحدند. اصول گرا،اصلاح طلب، پیرو خط امام و … همگی در اصل تبعیت از جمهوری اسلامی اتفاق نظر دارند در حالی که بسیاری از ” ما ” چه در برابر ” آنها ” و چه در برابر خود ” ما ” دچار لغزش و بدبینی شده اند.
تمامیت ارضی و اصالت تاریخ و مذهب اگر معیار حق است، پس دیگر صحبت از دمکراسی برای چیست؟ انسان آزاد و حقوق بشر در برابر تمدن چند هزار ساله ی مبهم چه معنایی دارد؟ اگر معیار پیشرفت و حداقل شرایط مسالمت آمیز را بر بستر قوانین حقوق بشری بگذاریم، به روشنی آشکار است که در وضع قوانین حقوق بشری و ایده هایی که افق روشنی را برای امروز ترسیم می کنند، هیچ اثری از تاریخ و اصالت تاریخی نبوده و سعی شده که قوانین فوق برای انسانهای جهان در شرایط و محیطهای گوناگون به عنوان معیار قضاوت و ارزش گذاری به کار گرفته شود و به جای ساختن ابر انسان و مدینه ی فاضله سعی می کنند انسان را همان گونه که هست بصورت فردی و در اجتماع بررسی و تحلیل کرده و با همین انسان عادی که زیر بنای تمام پیشرفتها و تلاشهاست، جامعه را به سمت آینده ای که انسان در آن دچار از خود بیگانگی نشود و همچنین به توهم موجود خیالی ساکن در مدینه ی فاضله دچار نگشته، و به سمت واقعیتی که قابل محاسبه ی حقیقی است، با توجه به تعادل ترازوی رابطه ی فرد و اجتماع تعریف کنند.
ملت، ملیت، قوم و … مرزهای فکری هستند که انسان برای معرفی هویت خود از آنها استفاده میکند و اگر همین واژگان به اصل آزادی و هویت انسان صدمه بزند – چه در بحث های موافقان و چه مخالفان – باید بدانیم که راه را اشتباه رفته ایم و باید در اندیشه ی خود و مخالفانمان تجدید نظر جدی کرده و همچنین بدانیم که تمام قراردادهای اجتماعی از قبیل حکومت، ملت، ملیت، قوم و … تنها برای اتحاد و تسهیل ارتباط، ضمانت محدود نشدن آزادی و شکوفایی و بالا بردن بازده سیاسی – اجتماعی بوجود آمده اند و اگر از همین واژه ها و هر تعریف دیگری برای تباه کردن ارزش و حقوق انسان و حرکت به سوی کلی نگری و تک محوری استفاده کنیم بدون شک ” ما ” به وصله ی ناجور تبدیل شده که از صد فرسخی ناهمگونی آن پیداست.
وقتی که ” آنها ” با تمام امکانات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اطلاعاتی سعی در تداوم و تثبیت و ترویج حاکمیت خود را دارند و با قدرت رسانه بصورت شبانه روزی مردم و جهان را بمباران اطلاعاتی می کنند و تئوریسین های ” آنها ” مدام به دنبال به روز کردن ابزار حاکمیت هستند، در مقابل ” ما ” چه عکس العملی نشان می دهد و آیا در برابر انسجام عملکرد ” آنها ” می تواند برنده ی جنگ نابرابر شد؟ و شاید با توجه به عکس العمل مردم و اعتراضات پس از ریاست جمهوری 1388، وقتی که ” ما ” نتوانست نیروی سیاسی جایگزین برای براندازی و تعویض حاکمیت را معرفی کند، ” ما ” تنها شعاری سوری و لفظی تشریفاتی است که خودخواهی و جهالت و انجماد و استبداد فکری را می پوشاند.