نشانه ی بارز و محسوس وجودِ آزادی، تولید روشنفکری است. در جامعهای که فضای رشدِ اندیشه سرکوب شود یا حتی در تنگنا قرار گیرد نمیتوان گفت که آنجا این حقِ اولیه انسانها مورد احترام بوده است.
وجود احزاب گوناگون، رسانههای آزاد، و فضای باز گفتگو افکار را متبلور میسازد. در این هنگام اندیشمندان ظهور پیدا میکنند و آزادی معنی پیدا می کند. و در غیاب این مهم یکی از ضرباتی که همواره بر پیکره جامعه ما زخم زده، انتخاب میان بد و بدتر بوده است، که این هم از دستاوردهای استبداد است. استبداد تکاپو و شکوفایی را سلب نموده و به جای نگاه به آینده تنها ما را به حسرت گذشته مجاب میکند تا همچنان اِدبار مسلولِ ستم سایهی سیاهش بر ما سنگینی کند، زیرا استبدادِ خوب یا استبدادِ بد میسر نیست، یا که «چماقِ یک استبداد کوتاهتر است، پس آن بهتر است!» مادامی که در هر کشوری عبارتِ «زندانی سیاسی» وجود داشته باشد و حتی یک نفر با این نام در بند باشد، این یعنی حضورِ استبداد، و تفاوتی هم ندارد که این چماق یک سانت باشد یا یکصد متر، زیرا اندیشه در محاق است.
از همان اوان انقلاب و چند روز پس از تسلط اسلامگرایان بر ایران، آنچه آیتالله خمینی ابراز میداشت نشان از این بود که آنچه رخ داده است به دست اهلش نخواهد افتاد، و ادباری دهشتناک مملکت را به کام سقوط خواهد فرستاد، و همین گونه هم اتفاق افتاد. اعتراض زنان در اسفند پنجاه و هفت اولین واکنش عظیمی بود نسبت به آنچه که حقوق زنان را نشانه گرفته بود. همین امر برای اشراف به اینکه آنچه که «انقلاب» نام گرفته بود نه تنها رویه پیشرفت اجتماعی ندارد بلکه روز به روز جامعه را به سوی قهقرا و سقوط و ادبار میکشاند کافی بود، و همینطور نیز شد.
حمله ی اجامر و اوباشِ آن هنگام – که اکنون در پستهای مختلف سکان امور در جمهوری اسلامی را به دست گرفتهاند – به اعتراضِ زنانی که برای حقِ آزادیِ پوشش به تجمع پرداخته بودند، از اولین حرکاتی بود که وجود سرکوب را نهادینه کرد. این امر مخرب بعد از آن هر روز وسیعتر شد و در سطوح دیگر ادامه یافت، تا کار به جایی برسد که نگاه به آینده در اذهان به اضمحلال بپیوندد، و تمام نگاهها به گذشته بازگردد، و انتخاب تنها و تنها از میان «بد و بدتر»ی ظاهری صورت گیرد که از بدترین هم بدتر باشد.
بارها و بارها پیش آمده است که مردم در صحبتهایشان به عنوان اوضاع بهتر در حالت کوتاه مدت، دوران جنگ را به دوران حال ترجیح میدهند؛ و در بلندمدت از آنچه انقلاب نام داشته ابراز ندامت میکنند، و به ملامت خویش و هر آن کس که در آن نقشی داشته پرداخته و میپردازند، اما کمتر پیش آمده است کسی نگاهش رو به جلو و برای گذار از آنچه که بر مردم و مملکت آمده است باشد. و این عوارضِ همان سرکوبگری است که هراساش بر جامعه ما سایه افکنده است. شاید به جرات بتوان گفت روزی که جای این نگاهها تغییر یابد و آینده در پیکانِ افکار قرار گیرد، بارقه امید برای گذر از این روزهای تلخِ حاکم جوانه خواهد زند.