دوو شه‌ممه‌ 25 تشرینی دووه‌م 2024

من مشارکت می کنم پس هستم / حمید آقایی

اما حق دارم که فراموش بشوم

امروزِ وقتی که با وسایل نقیله عمومی در کشورهای غربی مسافرت می کنی، می بینی که اکثر مسافرین سرشان توی تلفنهای هوشمندشان فرو رفته است، نه به اطراف نگاه می کنند و نه درِ صحبت را با کنار دستی خود باز می نمایند؛ گاه از طریق گوشی مشغول شنیدن آهنگ مورد علاقه اشان هستند و گاه نیز در حال صحبت با آنطرف خط تلفن. و جالب است که در کوپه های قطاری که من با آن سر کار می روم تابلویی به علامت رعایت سکوت نیز نصب شده، گویی اینجا بیمارستان است! بطوری که گاه حتی متوجه می شوی که دو دختر جوان که در یک کوپه نشسته اند بجای صحبت رو در رو با هم از طریق تلفنهای خود مشغول حرف زدن و مبادله عکس و نوشته هستند. هزینه های تلفن نیز امروزه آنقدر پائین آمده و یا قطارهای مدرن امکانات وصل مجانی به اینترنت را فراهم می کنند که اصولا این جوانان نگرانیی از بالا رفتن هزینه های تلفن ندارند.

در گذشته های نه چندان دور اما این تصویر کاملا جور دیگری بود، مسافرین یا کتاب و روزنامه دستشان بود و یا مشغول صحبت با کنار دستی خود و یا دوست همراشان بودند؛ ارتباطات، مبادلات و کسب اطلاعات نیز بیشتر بصورت آنالوگ صورت می گرفت. در واقع، دریک نگاه فیزیکی، یا امواج ایجاد شده در فضای اطراف صداها و گفتگوهای زبانی و دهانی را منتقل می کردند و یا امواج نوری منعکس شده از روی صفحات کتاب اطلاعات لازمه را به چشم خواننده و سپس مغز وی منتقل می نمودند.

در نگاه اول بنظر می رسد که امروزه با دسترسی همگانی به تلفنهای هوشمند و استفاده از امکانات فراوان اینترتنی، رابطه های زبانی و چشمی انسانها با یکدیگر کاهش یافته و همه با سر بردن در تلفن همراه خود از دنیای اطراف ایزوله شده و در لاک فردی خود فرورفته اند. اما اگر خوب دقت کنیم، نه تنها از حجم رابطه ها، مبادلات و مکالمات کاسته نشده بلکه با ورود وسایل ارتباط جمعی دیجیتال ده ها برابر نیز شده است. بطوریکه می توان گفت که ما انسانها بیش هر زمان دیگری در تاریخ بشریت، از طریق تکنولوژی جدید ارتباطات دیجیتال، اتفاقا در پیوند بسیار نزدکی با یکدیگر قرار گرفته ایم. پیوندی بسیار گسترده و پیچیده که می توان آنرا یک سوپر شبکه هوشمند نامید، شبکه ای بزرگ از تک تک انسانها برای مبادلات لحظه ای با یکدیگر در اقصا نقاط جهان.

اگرچه توانایی گفتاری انسان (از طریق یک زبان خاص) همچنان پایه و مبنای این ارتباطات است اما باید گفت که در عصرِ ارتباطات دیجیتال، پیامهای زبانی و گفتاری دیگر فقط در حرکت تارهای حنجره و امواج صدا، که طبیعتا برد و کاربردهای محدودی دارند، خلاصه نمی شود. در عصر انقلاب اطلاعاتی و دیجیتالی، تکنولوژی مبتنی بر قوانین امواج الکترومغناطیس، که اطلاعات را بصورت دیجیتال و در نهایت به فرم عکس، صدا و یا نوشته در اختیار انسان قرار می دهند، جهشی بسیار قابل توجه و حیرت انگیزی به حامل اطلاعات، که در گذشته به زبان محاوره ای محدود می شد، داده اند.
بعبارت دیگر می توان گفت که در دهه دوم قرن بیست و یکم و پس از چندین دهه که از آغاز عصر انقلاب اطلاعات-دیجیتالی می گذرد، سوپر شبکه ای از انسانها و کامپیوتر های هوشمند (برای مثال در شکل روبات) بوجود آمده است که میزان هوشمندی و سرعت عمل و حجم اطلاعات ذخیر شده در آن بسیار بسیار قوی تر از مغز یک انسان می باشد.

شاید این سوپر شبکه تشکیل شده از انسان و ماشین هوشمند را بتوان با شبکه های مغزی یک انسان مقایسه کرد که هوشمندی و سرعت عمل آن نه بخاطر تعداد سلولهای مغزی، بلکه بعلت میزان ارتباطات نورونی است که بین سلولها ایجاد گردیده است می باشد. همانطور که می دانیم، مبادلات بین شبکه نورونها و یا گروهی از نورونها که بخاطر یک اهداف و کارکرد مشترک دور هم جمع شده اند، به کمک محرکهای الکترونیکی (ٍelectronic impulses) صورت می گیرد؛ که شاید بتوان این محرکهای الکترونیک را با کمی تسامح به “زبان” مکالمات تشبیه کرد، که از طریق آن اطلاعات از یک نقطه به نقطه ی دیگر منتقل می گردد. اما همانطور که ما انسانها با زبانهای مختلف با هم مکالمه می کنیم، مبادلات اطلاعاتی بین سلولهای مغز نیز از طریق فرکانسهای مختلف انجام میگیرد، که در غیر این صورت این مبادلات همزمان و بسیار پیچیده در درون مغز اساسا امکان ناپذیر بودند.

اما آیا با این توصیفات می توان گفت که در عصر کنونی، سوپر شبکه ای به کمک دنیای اینترنت بین انسان و ماشین بوجود آمده است؟ سوپر شبکه ای که در درون آن، انسان و ماشین به برکت پیشرفت های جدید علمی، دیگر دو جزء کاملا جدا از یکدیگر نمی توانند باشند؛ بلکه بتدریج در حال تداخل و ذوب در یکدیگر هستند و ما در آینده نه چندان دور شاهد پدیده جدیدی بنام انسان-ماشین خواهیم بود که در اندامهای آن کامپیوترهای کوچک که هریک وظایف خاصی را بعهده دارند، جایگذاری شده اند.

حتی محققین در حال طراحی کامپیوترهای جدیدی هستند که می تواند بر مبنای فعل و انفعالات بیولوژیک کار کند، تا مدارهای الکتریکی، و نام آنرا بیوچیپس (bio-chips) گذاشته اند. از نظر کلی می توان این سوپرشبکه را با یک مغز بزرگ مقایسه کرد که از سلولها و شبکه های بیشمار تشکیل شده و هوشمندی و سرعت و حجم آن بخاطر تعداد سلولهایش نیست، بلکه بدلیل شبکه های بسیار پیچیده و حجم بسیار بالایی از ضبط و انتقال اطلاعات می باشد. شبکه ای که به مانند مغز انسان اطلاعات خود را از طریق محرک های الکترونیک و امواج الکترومغناطیس منتقل می کند. آیا نمی توان گفت که انسان مدرن و امروزی موفق شده است مغز بسیار پیچیده و بسیار بزرگی در ابعاد جهانی خلق کند که او را از یادگیری همه چیز و ضبط همه اطلاعات در محدوده فردی خویش بی نیاز کرده است؟ شاید اگر ما عینک و یا دوربین خاصی که امواج الکترومغناطیس را می توانست نشان دهد در اختیار داشتیم، می شد این امواج را که از اندام و وسایل شخصی هر فرد ساطع می شوند ببینیم و فرکانسهای مختلف آنرا تبدیل به یک رنگ خاص می کردیم و از رنگین کمان هایی که بین انسانها و وسایلشان در سرتاسر جهان ایجاد میشد لذت می بردیم.

در این دنیای جدید حتی می توان گفت که گفته معروف “من فکر می کنم پس هستم” ابعاد جدیدی بخود گرفته است. به این معنی که من جزیی از این مغز بزرگ و هوشمند هستم، پس هستم. بودن و هستی ما دیگر محدود به مرزهای شخصی و قدرت فکری ما نمی شود. هستی و موجودیت بزرگتری که هم زنده است و هم هوشمند در حال تحقق پیدا کردن است، بطوریکه فکر و اندیشه ما و اصولا بودن ما در ارتباط با این سوپر شبکه معنا پیدا کرده است؛ همانطور که یک سلول مغز به تنهایی معنا و مفهومی ندارد و این شبکه های نورونی هستند که مغز را از یک مجموعه سلولی به مرکز تعقل و تصمیم گیری در بدن انسان تبدیل نموده اند. از مهمترین ویژگیهای این شبکه بزرگ می توان از “یگانگی”، به این معنی که همتای دیگری ندارد؛ “بزرگی”، به این معنی که بزرگتر از آن وجود ندارد؛ “هوشمندی”، به این معنی که هوشمند تر از آن وجود ندارد؛ و از باز بودن، به این معنی که مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و زبانی را در هم شکسته است، نام برد.

یکی از ویژگهایی مهم مغز انسان قدرت فراموشی است، اگر این استعداد در مغز انسان نبود، معلوم نبود که چه بلایی بسر مغز ما می آمد. پس از دریافت حجم بسیار وسیعی از اطلاعات که از طریق مشاهدات، رفتار، آموزش و ارتباطات ما و از راه اندامهای حسی به مغزمان می رسند، شبکه های نورونی مغز ما بطور بسیار حیرت انگیزی اطلاعات غیرضروری را یا حذف ویا در گوشه ای ذحیره می نماید. ما شاید تنها بخش بسیار بسیار ناچیزی از اطلاعات دریافت شده در طول زندگی امان را بخاطر می آوریم و این یکی از استعداد ها و توانایی های مثبت مغز ما است.

اگر مغز ما در فرایند میلیونها سال تکامل این استعداد را در درون خود پرورش داده است و بنحو بسیار موثر و مفیدی از اطلاعات استفاده می کند و اطلاعات زائد و غیر قابل استفاده را فراموش می نماید، اما مغز بزرگ جهانی و سوپر شبکه تشکیل شده از انسان و ماشین های هوشمند هنوز در ابتدای پرورش استعداد فراموش کردن و حذف اطلاعات زائد است و باید همچنان به آن آموخت و مسیر پیشرفت آنرا تصحیح کرد.

در این رابطه خوشبختانه جامعه اروپا جدیدا قانونی را بنام حق فراموش شدن (right to be forgotten) تصویب کرده است، که می توان آنرا قدمی ابتدائی در راستای پرورش استعداد فراموش کردن و فراموش شدن در مغز بزرگ و شبکه های جهانی آن بحساب آورد. البته دهه هاست که شکلی از قانون “فراموش شدن” در برخی از کشورهای اروپای غربی به تصویب رسیده است، برای مثال کسی که مرتکب قتل شده باشد، اعدام نمی شود و می تواند پس از گذراندن دوران زندان به جامعه بازگردد. این حق بازگشت در حقیقت به معنی فراموش شدن خطایی است که موجب قتل یک انسان دیگر شده بود.

قانون جدید “حق فراموش شدن” اما حفاظت از اطلاعات خصوصی افراد و شخصیت های حقیقی را که به آسانی ممکن است در شبکه های اینترنتی پخش شوند، در نظر دارد. مطابق این قانون می توان برای مثال از شرکت گوگل در خواست کرد که عکسها و اطلاعات خصوصی را از منابع ذخیره کننده اطلاعاتی خود پاک کند. البته اینکه تا چه اندازه می توان به اجرای این درخواست توسط شرکت گوگل اطمینان داشت مهم نیست، مهم این است که ما در حال قدم نهادن به دورانی هستیم که این حق برای ما به رسمیت شناخته شده است (حداقل در جامعه اروپا) که از طریق قانونی در خواست پاک کردن اطلاعاتی که کاملا شخصی هستند را به اجرا بگذاریم. حتی اطلاعات مربوط به دورانی از زندگی که ممکن است خطاهای بسیاری از آدم سر بزند باید مشمول قانون حق فراموش شدن گردند. قرار نیست که در زندگی نامه هر فردی همه خطاهایی که از او سرزده است برای همیشه ثبت شوند و از آنها علیه او استفاده گردند.

قانون حق فراموش شدن می تواند در آینده، که انسان هر چه بیشتر جزئی از سوپر شبکه هوشمندِ جهانی می شود، به یکی از ابزارهای بسیار مهم وموثر در حفظ حریم خصوصی و نیز استقلال حقوقی و فردی بعنوان یک شخصیت حقیقی تبدیل شود. حتی این قانون را می توان تبدیل به یک معاهده جدید از مجموعه معاهدات منبعث از اعلامیه جهانی حقوق بشر نمود و سایر کشورها را نیز متعهد به اجرای آن کرد و به واسطه این قانون مانع از دخالت در امور شخصی و خصوصی افراد گردید.

بهر جهت این قانون جدید می تواند تبدیل به یکی از دست آوردهای حقوقی برای همه بشریت گردد، قانونی که دامنه آن حتی تا ادیان و مذاهب کشیده می شود و آنها را به چالش می طلبد. مطابق “حق طبیعی فراموش شدن” که در این قانون منعکس گردیده، قرار نیست که انسان همواره نامه اعمالش را در دنیا و آخرت بر دوش خود حمل کند و از ترس مجازات تبدیل به موجود دائما گناهکار گردد. بخشی از جامعه مدرن جهانی اکنون این حق را به رسمیت شناخته است و ابزارهای قانونی آنرا نیز تعیین کرده است. این بدین معنی است که با وجود اینکه انسان جزیی جدایی ناپذیر از شبکه جهانی مغز بزرگ هوشمند است و حق دارد که در آن مشارکت داشته باشد و وجود او به آن وابسته شده، اما همچنان بعنوان یک شخص حقیقی از اصالت و استقلال برخوردار است.

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …

وەڵامێک بنووسە

پۆستی ئەلیکترۆنییەکەت بڵاوناکرێتەوە. خانە پێویستەکان دەستنیشانکراون بە *

ئەم ماڵپەڕە لە ئەکیسمێت بۆ کەمکردنەوەی هەرزە واڵە و سپام سوود دەگڕێ. فێربە چۆن زانیاری بۆچونەکانت ڕێکدەخرێت.