پێنج شه‌ممه‌ 21 تشرینی دووه‌م 2024

بحران ملی آب و ناتوانی از تحلیل آن / آناهیتا اردوان

آب زندگی ست، صلح و سازه ایی مهم در برقراری رابطه طبیعی و پایدار بین انسان با جنگل، خاک، اتمسفر، زمین و..بشمار می آید. « واندانا شیوا»، نویسنده و کنشگر محیط زیست در کتاب معروف خود؛ «جنگ آب، خصوصی سازی، آلودگی و سود»، می نویسد:« مردم در محله هایی از کشور هند که از آب آشامیدنی محرومند، پیوسته برای آب در جنگند؛ خیابانهای فی مابین معمولاً خونین است». روایتی که تنها بخشی از واقعیت گفتار « اسماعیل سراج الدین» نائب رئیس بانک جهانی در سال ۱۹۹۵ پیرامون «جنگ»؛« اگر منازعات و مناقشات قرن کنونی حول و حوش نفت است، قرن بعدی، آب است»، را نمایان میسازد.

آنچه “سراج الدین”، بیست و سه سال پیش، اظهار میدارد، آیینه تمام قد واقعۀ شورش صدها نفر از کشاورزان شرق اصفهان در اعتراض به انتقال آب زاینده رود به “یزد”، است. آنان در اطراف تاسیسات انتقال آب، “روستای باقراباد” از توابع وزنه، تجمع کردند و در زمان تخریب تاسیسات انتقال آب زاینده رود به یزد در درگیری مجروح و زخمی گشتند. این نخستین بار نیست که کشاورزان اصفهان که به انتقال ۴۰۰ میلیون متر مکعب آب از حقابه استان اصفهان به یزد که زندگی آن‌ها را به خطر انداخته اعتراض میکنند. سال ۹۵ مسئولان استان اصفهان به کشاورزان قول داده بودند که ۲۰۰ میلیون متر مکعب از آب پشت سدها را به کشاورزی در شرق اصفهان اختصاص دهند. اما، به این وعده عمل نکردند. در همان سال گروهی از کشاورزان اصفهانی دقیقا نظیر روز جمعه گذشته، لوله انتقال آب به استان یزد را شکستند.

کشاورزان حق‌آبه ‌دار زاینده ‌رود شامل شهرستان‌های لنجان، مبارکه، فلاورجان، خمینی‌شهر، نجف‌آباد و شهرستان اصفهان هستند و می گویند چون حق‌آبه زاینده‌ رود را دارند، آب زاینده ‌رود «ملی» نیست و لذا نباید به یزد انتقال پیدا کند. در این اثنی، حقابۀ دیرینۀ مردم یزد از آب زاینده رود کاملاً بدست فراموشی سپرده میشود. موضوع حقابه و مالکیت بر سر تتمۀ آب کشور تنها به استان اصفهان خلاصه نمیشود که گماشتگان مجلس رژیم از اکثر استانها اکنون پیرامون حقابه شهروندان ( بخوانید نهادها و ارگانهای محلی و استانی) به مناقشه و منازعه پرداخته اند. گماشتۀ رژیم در قم نیز خواستار تخصیص حقابه تالابها و رودخانه های این استان است و حرف از اجحاف میزند. استاندار لرستان نیز در صورت عدم تخصیص آب به لرستان از حوضۀ سدهایی چون کرخه، حقآبۀ لرستان، تهدید به استعفاء میکند. گماشتۀ رژیم در مجلس شورای اسلامی نیز پیرامون اجحاف در تخصیص حقآبۀ کهگیلویه و بویراحمد عربده میکشد و الی آخر. کلیۀ نهادهای رژیم با گسترش بحران فقدان آب، خشکسالی به تکاپو افتاده اند حق بهره برداری و مالکیت خود را از منابع آبی را طلب میکنند.

و اما، اپوزیسیون نیز با صدور اطلاعیه و بیانیه و .. حقآبه طلب میکند! نظریه پردازیها پیرامون شورش کشاورزان، اطلاعیه صادر کنندگان بسیار اعجاب برانگیز؛ نکوداشت شعار ؛”آب زاینده رود مال ماست- بخوانید متعلق به کشاورزان اصفهانی” و تقدیر و تعریف از عملکرد نادرست؛ تخریب ” تاسیسات آبرسانی به مردم یزد” است. نیروی پیشرو از نظر دور نگاه میدارد؛ کشاورزان اصفهانی در طلب حقآبه زمینهای اراضی خود از دولت بی تدبیر و بوروکرات روحانی خواستار “توقف انتقال آب زاینده رود به یزد”، هستند. به بیان صریحتر، علت “وضعیت بغرنج معیشتی” منتج از فقدان آب را نه در “تخریب استانداری و مراکز دولتی”، بلکه در اعتراض به انتقال “آب به مردم یزد” می بینند و سوژه های حل بحران، تولید کنندگان مشترک را در نظرپردازی، بر ضد همدیگر می شورانند.

شهروندان یزدی در شرایطی به مراتب وحشتناکتر و اسفناکتر از کشاورزان اصفهانی زندگی سپری میکنند. هشتاد درصد آبهای استان یزد “ای. سی” بالای چهار و شدیداً شورتر از آب دریای خلیج فارس و غیر قابل شرب است. استان یزد در دو دهه اخیر در زمره کم آب ترین و کم بارش ترین استان های کشور بوده و بسیاری از روستاهای آن از کم آبی به ستوه آمده اند و با توجه به خشکسالی‌هایی اتفاق افتاده ، متأسفانه متوسط بارندگی‌ها از 60 میلی‌لیتر بعضی مواقع به 45 میلی‌لیتر رسیده که این مسئله تأمین آب را به مشکل جدی تبدیل کرده است. متوسط بارش‌ها در دنیا ۸۳۱ میلیمتر است، روند بارش‌ها در ایران از ۲۵۰ میلی متر بیشتر تجاوز نمی‌کند و در استان یزد به عنوان کم بارش ترین استان کشور میانگین بارش حدود ۶۶ میلیمتر در سال زراعی گذشته بوده و همین امر نشان‌دهنده وضعیت بحرانی و هشدار منابع آب در مناطق مختلف کشور بویژه استان یزد است. آخرین دوره خشکسالی در یزد از سال 78 شروع و تاکنون ادامه داشته بطوری که نزدیک به دو دهه میهمان یزدی ها است. اولین دوره خشکسالی شدید در یزد طی 60 سال اخیر بین سالهای 37 تا 54 و حدود 15 سال طول کشید و بعد از آن یک دوره چهار ساله خشکسالی بین سالهای 65 تا 69 و یک دوره سه ساله خشکسالی بین سال های 74 تا 77 نیز به وقوع پیوسته است. درعین حالیکه کشاورزان اصفهانی با مشکلات عدیده ای روبرویند، بیکار میشوند، پروژه های تامین آب استان یزد نیز همگی نیمه تمام باقی مانده و بر طبق گزارشهای متفاوتی مردم یزد در حال جان دادن از تشنگی هستند.

برداشت و رویکردهای نیروهای مدعی “پیشرو” نسبت به شورش کشاورزان اصفهان بر مبنای تقدیس کلیۀ حرکتهای خودجوش بدون توجه به محتوای شعارها و عملکردها بیانگر ناتوانی و تحلیل نادرست از شرایط داخل و بحرانهاست. قاعدۀ “تحلیل مشخص از شرایط مشخص” در چارچوب اتخاذ شعار و عملکرد درست در روند مبارزات روزمرۀ توده های ستمدیده معنا و مفهوم خود را از دست داده است. اکنون میتوان از هر شعار نادرست و عملکرد نادرستی در مبارزات روزمرۀ توده های ستمدیده حمایت کرد، انحرافات را بیان نکرد. ولی، در اوج خیالبافی تصور کرد از درون اینگونه مبارزات روزمره، جنبشی ضد دیکتاتوری سازمان یافته ای بیرون میزند که به حل بحران خشکسالی- اب و اکولوژیستی و هدفهای فوتی و فوری کارگری و توده های ستمدیده بذل توجه نشان دهد!

بدین ترتیب، بعوض آگاهی بخشی و ایفای نقش راهبردی؛ کانالیزه کردن اعتراضات محلی به سراسری با شعار ایجابی و استراتژیک ضد کلیت نظام، بشکل مفتضحانه ای در شکل تمجید، حمایت و آگراندیسمان شعارهای نادرست “درود بر ستمگر، مرگ بر کشاورز، زاینده رود مال ماست” و حرکت غریزی محرومان علیه محرومان – اینجا اصفهان علیه یزد- نمایان می گردد. به دیگر سخن، پیشاهنگ با حمایت بی چون و چرا از عملکرد نادرست کشاورزان عملا ضد مردمان تشنه و محروم یزدی و دیگر اقشار و گردانهای ستمدیده که از فقدان آب در رنجند، موضع می گیرد. گویا، اگر ساکنان شهرهای نفت خیز بدلیل وضعیت بد معیشتی به خیابانها بیایند و یکصدا فریاد برآورند؛ ” نفت و گاز مال ماست” و در تعارض با ساکنان مناطق دیگر و ضد بهره برداری از منابع زیرزمینی به تخریب لوله های نفت و گاز مبادرت ورزدند نیز مورد ستایش و تمجید نیروهای مدعی پیشرو و روشنفکر با ارسال پیام و صدور اطلاعیه و ..، قرار خواهند گرفت.

“خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج ”
آنزمان که تحلیل از شرایط داخل و بحرانها اشتباه باشد، نتیجه گیری نیز به بیراهه میرود و مملو از تناقض در شکل بیانیه و اطلاعیه و تجزیه و تحلیل های نادرست، صادر می گردند. اطلاعیه های پرطمطراق دوان دوان در پس حرکت خودجوش کشاورزان ضد مصالح متحد المنافع شان ” مردم یزد” صادر میشوند. در حالیکه، کشاورزان محروم به خیابان گسیل شده اند و می بایست اکثریت شهروندان گریبانگیر بحران آب و نظاره گر شورش کشاورزان اصفهانی و تشنگی مردم یزد را بر پایه منافع و هدف مشترک، به یاری یکدیگر فرا بخواند. اما، برعکس عمل میکند و با اتکاء به احساسات و هیجانات شبه عرفانی- بی حاصل جانب عملکرد نادرست کشاورزان، در تخریب تاسیسات انتقال آب به یزد را می گیرد و عملا برابر مردم یزد، صف آرایی میکند. اطلاعیه ها حتی بحران آب را بعنوان بحرانی ملی در نظر نمی گیرند. بدین ترتیب، مردمان نظاره گر تهرانی، اصفهانی، کرمانی و دیگر نقاط کشور با مشکلی مشابه را به پیوستگی و اتحاد با کشاورزان و مردمان یزد ضد قدرت حاکم، نوید و رهنمون نمیدهد.

هنگامی که بحران آب در شورش کشاورزان اصفهانی سر باز کرده است هر گونه خلاء در نظریه پردازی، برداشت و موضع گیری کج و معوج بمعنای خلاء قدرت، کنش انقلابی و نقش راهبردی نیروی پیشروست. تصدیق عملکرد مخرب نیروی بالفعل که هنوز به آن آگاهی کامل توفیق نیافته، غفلت از دعوت نیروهای بالقوه دیگر و فجیعتر،عدم استفاده از حربۀ بحران آب بعنوان بحرانی سراسری و ملی؛ چشم پوشی از انسجام و سازماندهی کلیۀ قربانیان بحران آب برابر رژیم و گردانهای سرکوبی، حقیقتا خطایی استراتژیک بشمار می آید. خطایی منتج از آموزه هایی قدیمی ناهمساز و بیگانه با روند واقعیت داخل کشور برایند تقدیس مطلق و بی چون و چرای مردم، بطور خودکار ره به تبلیغات ضد سامان و سامان دهی، تشکل و تشکل یابی می برد.
شورش کشاورزان تنها جزئی از کلیتی ست که برای ” شعار” بمثابه ی اصولی ترین و حساس ترین مولفۀ خیزش، جنبش یا قیام توده یی و .. ارزشی قائل نیست و فراموش کرده که شعار مشخص بموازت عملکرد مناسب در شرایط مشخص میتواند تودههای ستمدیده دیگر را جذب و فراگیرد.

تقدیس مطلق و محافظه کارانه و سرسپردگی بی چون و چرا به کلیۀ حرکات خودش با عملکردی نادرست محمل بی مقدار شمردن معرفت طبقاتی از سوی نیروهایی ست که خود را پیشاهنگ، بحساب می آورند.
ایران فلات بی آب و علفی ست که از دیرباز به جهت عدم مدیریت چه در دوران استبداد سطنتی و چه امروز با بحران بی آبی و خشکسالی روبرو بوده است. این در شکل گیری دسپوتیسم شرقی، خرافه و رهبری خودکامه ای چون مبتکر جزیرۀ آرمش و ولی فقیه، نقش بسزایی دارد. اما، طلب حقابه به دورانهایی بسیار قدیم برمی گردد و حربۀ گماشتگان از دیرباز برای رقابت در چپاولگری و لاپوشانی فقدان سیاست و برنامه هایی دور و نزدیک برای حل بحران آب و همچنین تفرقه و تشتت بین ستمدیدگان، است.
پرداخت غرامت به کشاورزان وظیفۀ دولت است که بجهت ماهیت بشدت چپاولگرانه و سبعیت تقسیم ثروت و قدرت به چنین کاری مبادرت نمی ورزد. اما، این امر جوازی برای نیروهای مدعی پیشرو صادر نمیکند که از عملکرد نادرست کشاورزان دفاع کنند. برعکس، وظیفۀ نیروهای پیشرو نه تنها در نظریه پردازی، اطلاعیه و …تشریح عمل خاص توده ها نه برای تداوم اعمال انقلابی- شان برای فعال ساختن هوشیارانه بسط بعدی اعمال است. زمانیکه در مرحلۀ نخستین از آگاهی بخشی و فراخوان به تمامی ستمدیدگان بخطا می روند مسلماً از فعال ساختن تمامی قربانیان بحران آب ضد قدرت حاکم، باز خواهند ماند. آگاهی طبقاتی سازمان یافته ستمدیدگان با تقدس از احساسات و بینش های پراکنده و ساده لوحانه و بی شکل؛ نخستین بیان ناپختۀ آنان، گاه نفس گیر و مخرب، متمایز است. حرکتهای ناپخته مبین عدم معرفت طبقاتی نمیتواند محرک نیروهای پیشرویی گردد که وظیفۀ هوشیارسازی- آگاهی بخشی ستمدیدگان را بر دوش گرفته و قرار است با ایجاد وسائل و اسباب ضروری و لازم با توسل به نیروی مادی همین ستمدیدگان باعث و بانی تغییر بنیادین گردد.

از اینرو، بدلیل ناتوانی از تحلیل بحران اب متوجه نیست که عنصر خود بخودی در حقیقت شکل جنینی آگاهی و بعوض غور و تامل، آنچنان برابر حرکتهای خودبخودی سر فرود می آورد و مطیع و منقاد حرکات غریزی کشاورزان میشود که آن را بیش از پیش به زیر بال و پر سیاست تفرقه اندازی رژیم و رقابتهای گماشتگان نظام در شکل طلب حقابه، میکشاند. این در حالی ست که مبرم ترین و حیاتی ترین وظیفۀ نیروی پیشرو در شرایطی که توده های ستمدیده در خیابانند افشاگری همه جانبۀ سیاسی در راستای ارتقاء شعور سیاسی ایشان در راستای سازماندهی و انسجام و مبارزه ای یکپارچه می باشد. شایان ذکر است که بر اساس گزارشی تکان دهنده میزان آب شرب میهن با جمعیتی هشتاد میلیون تنها پاسخگوی چهل میلیون نفر و در طهران، برای حداکثر دو میلیون نفر، است.

تضادهای اکولوژیستی در ثقل جامعۀ تحت ولایت خامنه ای قرار دارند و حل و تضعیف آن مهمترین نیازهای کلیۀ کارگران و زحمتکشان است که بینشی دیالکتیکی و ماتریالیستی و نه پوپولیستی و تقدس گرایی هر حرکتی میتوان به اهمیت کنه موضوع، حتی برای کمال یابی انقلابی سیاسی، پی برد. بذر چنین امکانی بیشتر از ده سال است که در شکل اعتراضات پراکنده ضد تخریب محیط زیست و ضد تقسیم سبعانۀ شهر و روستا، نهفته که اینبار در شورش کشاورزان سرباز کرد. اما، نیروی مدعی پیشرو بعوض هشیارسازی ایشان در مسیر آزاد کردن خود و دیگر ستمدیدگان تشنه لب، با رویکردی سوبژکتیویستی و بی توجهی به منافع اکثریت ستمدیدگان، به نوعی مردمی زدایی تن میدهد. بدین ترتیب، با پیروی از جنین آگاهی کشاورزان در شکل عصیان ضد مردم یزد و تضرع از ستمگران، به استغراق ایشان در وضعیت ستمگری و حربه های رژیم، دامن میزند . محتوای اطلاعیه ها، پیامها و اکثر تجزیه و تحلیل بیانگر عدم ارتباط نیروی پیشرو با ابژه ای است که برای آن مبارزه میکند .

ستمدیدگان در مرحلۀ نخستین مبارزه بجهت تبعیت از ساخت فکری طبقۀ حاکم، تمامی تنفر و انزجار خود به روی ستمدیدگان دیگر، خالی میکنند. نقش نیروی پیشرو در این فرآیند بسیار بغرنج نمایاندن واقعیت بحران اب بمثابۀ بحرانی ملی ست نه محدود ساختن آن به معضل بحران اب کشاورزان که بسط و گسترش آن برای غلبه بر تضادی که سراسر کشور را در برگرفته است. کمالیابی چنین مهمی در روشنگری و تسهیل مسیر یگانگی حقیقی تمامی شهروندان برضد مفهوم و واقعیت عینی که آنان را به موجوداتی ضد هم بدل ساخته، ممکن است. اما، چه تدابیر علمی و عملی در راستای سازماندهی خیزشی فراگیر حول محور بحران ملی اب، طی چهل سال اخیر اتخاذ شده است؟ آیا نهادهای اجتماعی شهر و روستا که تباهی محیط زیستی را به حربه یی ضد دیکتاتوری مبدل سازند تشکیل و آگاهی بخشی در راستای ارتقاء معرفت طبقاتی توده ها صورت پذیرفته است؟ پاسخ نیروهای مدعی پیشرو به چنین پرسشهایی گردن نهادن و تقدیس حرکات خودبخودی و سر دادن شعار ” زاینده رود مال ماست” میباشد!.

حال آنکه، تبیین مدیریت چنین “خیزشی” و تبدیل آن به “جنبشی” قدرتمند با ماهیتی سیاسی و انقلابی در گام نخست مستلزم درک و برداشتِ ماده باورانه از “طبیعت” و رویکردی ماتریالیستی به “تاریخ و انقلاب” از سوی پیشتازان است. تا زمانیکه مدعیان انقلاب و انقلابی بودن برداشتی ماده باورانه از طبیعت نداشته باشند و تازه از شعار “زاینده رود مال ماست و حقابه دفاع کنند” قادر به درک سرشت ماتریالیستی تاریخ و متعاقباً برداشتی دیالکتیکی از ” انقلاب” نیستند. در اندیشه اهمیت بهره جویی از بحران فراگیر آب و سازماندهی توده های فرودست را “نادیده” و به شیوۀ “اسکولاستیکی” و تقدیس شعار ” اب زاینده رود مال ماست”؛ صحه گذاری به امر “مالکیت خصوصی بر آب”، پیش میروند.
هر آنچه واقعی ست عقلانی نیست، تنها آنچه عقلانی ست، واقعی است که در بستر کردمان انقلابی برای ستمدیدگان محرز می گردد، نه جانب داری نیروی پیشاهنگ از هر گونه ذهن گرایی و آگاهی متاثر از هستی از خودبیگانه و برآیند نیروهای خارجی بر ستمدیدگان که بطور متخاصم برابرشان قد علم می کند. زیرا، زندگانی و هستی اجتماعی- اقتصادی ستمدیدگان در جوامع سرمایه داری خود شکلی ازبیگانگی ست و فراخوان و اطلاعیه های روشنگرانه از سوی نیروهای پیشرو قادر نیست محمل بازآفرینی و تجدید حیات چنین بیگانگی هایی باشد.
بحران اکولوژیستی و بویژه بحران ملی آب سهم عظیم و اساسی در گذار قهرآمیز به جامعه ای پایدار و عادلانه تر دارد. این مهم در دنباله روی کورکورانه و آگراندیسمان حرکتهای خودجوش- غریزی، درون شد به حربه های منازعات بلوک قدرت راجع به حقابه، جانبداری از سیاست تفرقه اندازی، و رویکردهایی که چنان فرزند بیسمارک، “فن استفاده از ممکنات” را در دستور کار قرار داده، ممکن نیست.

موضع گیریهایی که حل تضاد ریشه ای بحران ملی آب و بحرانهای اکولوژیستی را در پیروی از حرکات خودبخودی ستمدیدگان تا حد نقض حق بهره برداری کلیۀ ستمدیدگان از آب می پذیرد، پیام ارسال میکند، و حتی در “واکنش” و نه “کنش انقلابی” از بهره برداری از چنین حربه ای برای یکپارچگی کلیۀ توده های ستمدیده ضد کلیت نظام، ناتوان است نمیتواند وظیفه و رسالت پیشروی خود را برای ستمدیدگان ایفاء کند. جای شگفتی نیست که؛ “مشروعیت- شان” را از “ساحری” میطلبند که دیگر قادر به “مهار” نیروهای جهان مردگان که به افسون خود احضار کرده، نیست.

خامنه ای بعنوان خدا یا فرزند خدا نظیر شاه جنایتکار و خائن و کاهن بزرگ، مدیریت آب، جنگل و …را هر دم بر اساس مناقشات درونی بلوک قدرت به تیول خود واگذار میسازد. دسپوتیسم شرقی ست، جانشین خدا و نمایندۀ سرمایه داری که زمین و خاک و آب را چونان شهروند زیردستی ایرانی، زن، کارگر و …تابع و منقاد خود میخواهد. بدین ترتیب، روشنگری تئوریک و سازماندهی سهمی کلان و استراتژیک در مبارزات انقلابی کارگران و دیگر گردانهای زحمتکش دارد. تضادهای اکولوژیستی در ثقل جامعۀ تحت ولایت خامنه ای قرار دارند و حل و تضیف آن مهمترین نیاز کارگران و زحمتکشان است که تنها با بینشی دیالکتیکی و ماتریالیستی میتوان به اهمیت کنه موضوع، حتی برای کمال یابی انقلابی سیاسی، پی برد. بذر چنین امکانی بیشتر از ده سال است که در شکل اعتراضات پراکنده ضد تخریب محیط زیست و ضد تقسیم سبعانۀ شهر و روستا، نهفته است. اما، نیروی مدعی پیشرو و بدیل جمهوری اسلامی سربزنگاه عصیان غریزی کشاورزان از روشنگری و فراخوانی که منافع کلیۀ توده های ستمدیده و تشنه را در برگیرد باز می ماند و خواستار حقآبه، “حق مالکیت خصوصی بر آب” می گردد.
سخن در باب بحران اکولوژیستی و بحران آب است که دیگر نمیتوان از انتقاد به ” شیوۀ سرمایه داری” چشم پوشید. مسلماً، انقلاب و مسیر آن نیز نقش و نگار دیگری می گیرد. جایگاه “مالکیت خصوصی بر ابزار تولید”،” ” آب و زمین و خاک و طبیعت” همانا “کارگاه طبیعی انسان” بخطر می افتد. کارل مارکس راجع به کار مزدی، که امحاءِ آن حقی طبقاتی برای “پرولتاریاست” در گروندریسه اینگونه توضیح میدهند؛ ” جدایی کار آزاد از شرایط عینی تحقق آن، یعنی از ابزار کار و مواد و مصالح کار و بنابراین، و بخصوص رهانیدن کارگر از زمینی که کارگاه طبیعی اوست”. همین جا بار دیگر باید اظهار داشت که زمین بجهت بحران خشکسالی در ایران بدون آب، هیچگونه ارزشی ندارد. اما، بورژوازی همواره با حسن نیت تصنعی و تهییج قلدرمنشانه خواستار استتار تضادهای اصلی نظامهای سرمایه داری مثل رژیم است. بحران زیست محیطی و فقدان آب شرب از چنین موضع گیریهای مشمئز کننده یی جدا نیست که در “هایاهوی” ” زاینده رود مال ماست” لنگ لنگان پشت حرکات خودجوش کشاورزان، ظاهر میشود. موضع گیریها برابر عصیان کشاورزان بنام “پیشرو” بر حق مالکیت خصوصی بر آب پای می فشارند. موضوعی که خود موجب بیگانگی انسان از خود، از محصول کار، از طبیعت و زمین است؛” منبع معاش و کارگاه طبیعی شان” است. در هر جامعه و عرصه ای که چنین نگرش محافظه کارانه و خرافی حاکم باشد، حتی اگر کوس برابری با ژوپیتر زمان بزند، تمامی تولید همانطور که رفیق کارل مارکس در گروندریسه می نویسند؛ ” تصرف از جانب یک فرد و یک طبقه در درون جامعه است.”
بشارت دهندگان تغییر بنیادین در بطن جامعۀ میهن و در ارتباط با توده های زحمتکش با اتکاء به رویکردی ماتریالیستی به تاریخ و انقلاب و درهم آمیزی برداشت ماده باورانه از طبیعت با سرشت ماتریالیستی از تاریخ و انقلاب، مجبورند “ناممکن” پوپولیسم در لباس “پیشرو” را با برپایی نهادهای اجتماعی، شهر و روستا، سازماندهی رادیکال، ارتقاء معرفت گردانهای زحمتکش، به “ممکن” مبدل سازند.

بحران ملی اب تنها با یکپارچگی و حرکت سازمان یافته تمامی قربانیان سیاستهای ضد زیست محیطی دیکتاتوری و از طریق “اراده و عزم ملی” قابل حل است و نه در پیروی کورکورانه از حرکتهای پوپولیستی و تبعیت از هر شعار و عملکرد نادرستی! آنهم از سوی نیروهایی که خود را بدیل دیکتاتوری، بشمار می آورند.

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …