برای تو مینویسم، برای تو بزرگمردی کە در سرزمینی می زیستی کە در آن همە چیز،انسانیت انسانها،کودکی و معصومیت کودکان بە سرقت رفتە است.
کودک من ،قامت نحیف تو زیر بار سنگین فقر و تنگدستی خمیدە و فرسودە شدە بود. این بس نبود کە چشم طمع گرگ صفتان انسان نما بر قامت رنجورت دست اندازی نمودند و اینگونە وحشیانە غنچە زندگی ات را نشکفتە پرپر نمودند.
بزرگمرد کوچک من، جای تو در کوچە پس کوچە ها و خیابانها و درمیان لاشخوران بدنبال لقمە نانی نبود، بلکە در آغوش گرم مادر ودرمیان کودکان هم سن و سال خود و در رویاهای کودکانەات بود .
غنچە ی ناشکفتە، اسباب بازیهای نداشتەات چشم بەراە دستان نحیف ات هستند تا بوسە زنند بر ترکها و زخمهای آن، کە مانند دستان یک مرد زمخت و پینە بستە شدەاند.
چە زود در پانزدە سالگی با کولەباری از رنجها و سختیها و مشقات، قامت رنجورت در هوای سرد زمستان بە آغوش خاک پناە برد.
راستی ، چە کسی را مقصر بدانم؟ شکوە و گلایەام را بە نزد چە کسی ببرم ؟
بە کفتارانی کە در راس حکومت اند و درد هزاران کودک کار همچون تورا نمیدانند و نمی فهمند یا افعی هایی کە خون صدها همچون تورا در شیشە کردە و در مجالس لهوولعب خویش مستانە، بە حماقت مردمی کە در سکوتشان مهر تاییدی بر کارهای ناجوانمردانەی آنان میزنند، میخندند.
تقصیر تو نیست کە دوران کودکی ات را همچون مردان بەپایان رساندی و کودکی نکردی.
تقصیر تو نیست کە همبازیهایت بجای نوجوانان هم سن و سال خودت کسانی بودند کە برای بدست آوردن تکە نانی معصومانە التماسشان میکردی .
تقصیر تو نیست کە مادر نگرانت و پدر رنجورت سراغت را بجای اینکە در مدرسە بگیرند باید جنازە زخم خوردەات را در بیغولەای رها شدە بیابند .
خون تو بر گردن کیست؟ چە کسی جوابگوی زجەهای مادرت است ؟
سعید عزیز، تنها کاری کە از دستم برایت بر می آید اینست کە صدای تو باشم تا نالەهای ملتمسانە و کودکانەات را بە گوش انسانهای آزادیخواە برسانم تا حق تو و امثال تورا از حلقوم ناجوانمردانی کە جیبهایشان انباشتە از پول و سرمایەایست کە از هزاران هموطن همچون تو بە تاراج بردەاند و دستشان بە خون هزاران کودک بیگناە مثل تو آغشتە است بیرون بکشند .
من فریاد تو هستم، فریاد تو سعید عزیز….
تو آسودە بخواب