واژه هایم
برده نیستندکه دربازار بردگان
خرید و فروش شوند
دست برسینه نهند
وز برای «آقا و ارباب»
بله قربان بگویند
تلخ ای و آزار فراوانی چشیدهاند
فرزند کاوهی آهنگرند
و دشمن ضحاک خونخوارند
بازند
و عقاب بلند پروازند
واژههایم!
از خود راضی نیستند
خاک زیرپای بیچارگانند
درعشق و محبت
به افسانه مانند
واژههایم!
چوپان دروغگو نیستند
که با فریاد:
گرگ آمد
گرگ آمد
مردم را به تمسخر بنشینند
و گرگها را
برگله بشورانند
واژههایم!
باور مردم هستند
و شادی بخش دلهای مردماند
واژههایم!
اسیر نیستند
هر چند در زندان
در بند شدهاند
اما هیچگاه
واژهی سخنان دیکتاتوران نخواهد گشت
تا واژهها را بردهی خود کنند
واژههایم در زندان
کبوتر صلح وآشتی و دوستی را میپرورانند
و آن را درآسمان عشق و محبت میهنم
به پرواز در میآورند
هیچگاه اجازه ندادهام
واژههایم!
در گورستان مردگان
مدفون شوند
واژههایم جاودانهاند
حتی اگرجانشان را بستانید
زبانشان را قطع کنید
باز فریاد حقطلبانه سر میدهند
حتی اگر آنان را سوزانده
و خاکسترشان کنند
و آنان را دربرابر تندباد بیفکنند
در سرزمین بیچارگان
تبدیل به ابر میشوند
و برسر ستمگران
همچون تندر میغرند
هر واژهی من
مبدل به گلوله تفنگ آزادیخواهی میشود
هر واژهام
واژهی همرزماش را
از زندان نجات خواهد داد
واژههایم!
ترسو نیستند
هماننددرخت پایدار و استوارند
حتی اگرآنان را
به رگبار مسلسل ببندند
استوار و پابرجا خواهد ماند
واژههایم!
هیچگاه سکوت را خوش نمیدارند
و با شیر…زن بابا
بزرگ شدهاند
به جای شیر
زهرنوشیدهاند
و من همان واژههای فرهنگ شعرم هستم
که مادرم…
زن بابا بود
زن بابایی که مادر خود را کشته بود
من همان واژهای هستم
که از برای انتقام
و احقاق حقوق واژههای زندانی و شهیدم
به پاخواستهام
واژههایم!
خودفروش نیستند
خدمتگذار تهیدستانند
انتقام گیر شهیدانند
با مبارزان فلسطین و افغانستان وکوبانی و شنگال و عراق همآوایند
واژههایم!
شهر به شهر
روستا به روستا
و سراسرکشورهای ستمدیده را درنوردیدهاند
و سرود پیروزی را برای ستمدیدگان
و کبوتران دربند
با شادی و لبخند
به بلندای سوت کارخانه ها سردادهاند