پێنج شه‌ممه‌ 28 ئازار 2024

پرده آخر استیصال سیاسی در مورد انتشار دست نویسهای کنگره اول کومه له توسط ساعد وطندوست

حسین مرادبیگی (حمه سور)

مدتهاست که وضعیت جسمی من و پروسه معالجه ای که در آن قرار دارم امکان نوشتن و دخالت موثر در مسائل سیاسی روز را از من سلب کرده است. اکنون و در این وضعیت که ناچار دست به قلم میبرم، به جای دخالت در اینهمه مسائل و اتفاقات مهم دنیای امروز و مشکلات و مصائبی که طبقه کارگر و کل بشریت محروم روزانه و در اشکال مختلفی با آن روبر هستند، مجبورم از کار ناروای انتشار صورتجلسات جلسه ای محرمانه آنهم با مسائل بسیار قدیمی و پیش پا افتاده که سی و هفت سال از آن میگذرد که بخش زیادی از آن نیز یکی دو سال بعد از برگزاری آن نشست (یعنی در مقطع بعد از کنگره دوم کومه له در فروردین ۱۳۶۰ خورشیدی) منتشر شده است، شروع کرده و اظهار نظر کنم. به انتشار این دست نویسها در این روزها از هر زاویه ای که نگاه میکنی می بینی که جز ضرر سیاسی هیچ نفعی ندارد و بیش از هرکس لطمه سیاسی جدی ای به خود ناشر آن زده است. بگذریم از اینکه تجربه هم نشان داده است که متنهای تندنویسی و خلاصه نویسی شده با همه اصرار بر (امانت داری) هیچ وقت نتوانسته حق مطلب را ادا کند و جا برای انواع سوء تعبیر باز گذاشته است. اگر جای عقده و کینه شخصی ناشی از استیصال سیاسی کمی عقل سلیم حاکم بود، این اتفاق روی نمیداد و من نیز لابد کار دیگری میکردم. بعد از این رویداد بعنوان یکی از شرکت کنندگان در آن نشست، نمی توانستم از کنار آن رد شوم.

چاپ و انتشار صورتجلسات این کنگره ممکن است عده معدودی را خوشحال کرده باشد، اما شک ندارم بخش زیادی از کسانی که در کومه له بوده اند و یا چند روز بطور جدی سیاست کرده اند، را متاسف و متاثر کرده است. برداشت اولیه من این بود که ساعد وطندوست صورتجلسات کنگره اول کومه له در سال ۵۷ را که در اختیار داشته است به تعداد انسانهای زنده ای که در آن جلسه حضور داشتند تکثیر کرده و برای آنان فرستاده و یا خواهد فرستاد. بعدا برایم معلوم شد که نه این، بلکه بحث چاپ آن در قالب یک کتاب بعنوان پروژه سیاسی و شخصی او و به هدف سیاسی معینی انجام گرفته است که پائینتر به آن اشاره میکنم اما قبل از آن لازم میدانم که به دو نکته مهم در همین رابطه اشاره کنم:

۱- کسانی که در آنجلسه در سال ۵۷ که کنگره اول کومه له نام گرفت حضور داشتند جزو الیت سیاسی چپ جامعه کردستان ایران بودند. این عده همراه دهها انسان کمونیست و انقلابی دیگر در صف اعتراضات دوره انقلاب ۵۷ قرار داشتند و در روزها و ماههای بعد از قیام بهمن نیز حرکات اعتراضی سیاسی وسیعی را در شهرهای کردستان علیه خمینی و جریان اسلامی به قدرت رسیده، هدایت و رهبری کردند. کسانی بودند که مردم شهرهای کردستان ایران را به مقاومت در مقابل فرمان یورش خمینی به مردم کردستان فراخواندند و بخش مسلحانه آن را سازمان دادند. بدون اینها و همراهی دهها انسان کمونیست و چپ مشابه آنان، اثری از این مقاومت در کردستان آنهم در آن مقیاس وسیعی که صورت گرفت، وجود نمی داشت. بدون وجود آنان تاریخی از مقاومت مردم کردستان هم نمی بود که در مورد آن نوشت و صحبت کرد. این انسانها کومه له آن دوره را ارتقاء دادند و از آن اولین سازمان سیاسی چپ توده ای را ساختند، به آن اعتبار و موقعیت اجتماعی معینی دادند و خود و سازمان سیاسی خود را طرف مقابل جمهوری اسلامی قرار دادند. جامعه و مردم چه در کردستان و چه در دیگر نقاط ایران نیز آنزمان به همین اعتبار در مورد آنان قضاوت کردند. ساعد وطندوست با انتشار صورتجلسه های کنگره اول کومه له در ظاهر مراجعه به “تاریخ واقعی” کومه له، تصمیم گرفته است که تصویر کاملا متفاوتی از این آدمها به خواننده مورد نظر خود بدهد که درک پوچی و بیهوده بودن آن، عقل سیاسی چندان عمیقی نمیخواهد.

۲- در کنار این اما باید به واقعیت دیگری یعنی عقب ماندگی فکری و سیاسی موجود در کومه له آنزمان نیز اشاره کرد که کمابیش کل چپ سنتی موجود آن دوره، هریک به نوعی در آن شریک بود. محدودیت فکری و سیاسی و نگرش پوپولیستی حاکم بر چپ سنتی آن دوره که اساسا از درد عقب ماندگی اقتصادی در کشورش رنج می برد محدود به بحث های تضاد خلق و امپریالیسم و سرمایه داری خوب (سرمایه داری “خودی و ملی”) و سرمایه داری بد (“سرمایه داری وابسته”) و یا بورژوازی “ملی و مترقی” و غیره نبود، بلکه همراه خود شیوه ها و روشهای بغایت عقب مانده ای را بر مناسبات درون تشکیلاتی گروهها و جریانات چپ سنتی آنزمان از جمله در تشکیلات کومه له با غلظت بیشتری حاکم کرده بود. این شیوه ها و روشهای پوسیده و ارتجاعی بازتاب خود را در روانکاوی و انگیزه شناسی شخصی و اخلاقی تحت نام “انتقاد و انتقاد از خود” و در ترویج ریاضت کشی فردی به جای تامین رهبری سیاسی بر توده کارگر و مردم زحمتکش و غیره، پیدا میکرد. در این سیستم فکری نه تنها برخورداری از رفاه و سعادت انسانی در زندگی، حتی خیال کردن در مورد آن نیز “انحراف و راحت طلبی” محسوب میشد و می بایست به “شلاق انتقاد”! گرفته میشد. فرد مجبور بود در هر جلسه تشکیلاتی در مورد آن به دیگران گزارش دهد و از بابت آن از خود “انتقاد” کند. میتوان به موارد متعددی اشاره کرد که لزومی ندارد بویژه نسل انقلاب ۵۷ مفصل از آن خبر دارد. شرکت کنندگان در کنگره اول کومه له زیر فشار این عقب ماندگی فکری و سیاسی و شیوه و روشهای پوسیده آن وارد این کنگره شدند که در عریانترین شکل آن در آن کنگره تجسم یافت. درست در شرایطی که تحولات سیاسی در ایران در ماههای آخر سال ۵۷ شدت گرفته بود، معلوم بود شاه رفتنی است و خمینی و جریان اسلامی سرکار میایند، به جای اینکه آن کنگره بیاید و اقدامات فوری معینی را در دستور کار خود قرار دهد، بخش عمده ای از سی و هفت روز مهم آن زمان را صرف طرح مسائل پیش پا افتاده ای تحت نام “انتقاد و انتقاد از خود” و یا شرایط عضویت و غیره کرد. آنچه که امروز و بعد از سی و هفت سال ساعد وطندوست هنوز با “افتخار” و تقدیر از آن یاد میکند.

انقلاب ۵۷ و سرعت گرفتن تحولات آن از طرفی و ناخوانی و عدم تناسب مباحث عقب مانده این کنگره با ظرفیت و توانائی های انقلابی فردی و جمعی افراد شرکت کننده در آن از طرفی دیگر، به یاری این جمع آمد. همانطور که با عیان شدن بن بست و اضمحلال تئوری پوپولیستی در انقلاب ۵۷ بویژه در ماههای بعد از آن، کنگره دوم کومه له و پیوستن رهبری کومه له به جریان مارکسیسم انقلابی نیز به کمک کومه له در آن زمان شتافت.

بعد از کنگره اول شرکت کنندگان در آن هرجا که حضور یافتند در راس اعتراضات مردم و بسیج آنان قرار گرفتند و همانطور که پیشتر اشاره کردم کومه له آن زمان را به سرعت در موقعیت دیگری قرار دادند. چند روز بعد از این کنگره، روز کومه له را به نام محمد حسین کریمی نام گذاری کردند که در جریان دخالت فعال در اوج انقلاب در ۲۶ بهمن ۵۷ جان باخت. قرارگرفتن این جمع در موقعیت اجتماعی و سیاسی بالائی در جامعه و در رهبری کومه له عملا مباحث این کنگره و روشهای عقب مانده آن را حاشیه ای کرد و راه را برای تحولات بعدی در کنگره دوم کومه له هموار کرد. در واقع باید دوباره بر این حرف درست تاکید گذاشت که خوشبختانه دیدگاههای پوپولیستی و عقب مانده کنگره اول تاثیر تعیین کننده ای در پراتیک اجتماعی و انقلابی آن افراد و کومه له آن دوره نداشت، بلکه مبتکر تحرک انقلابی بالایی در جامعه کردستان شدند.

کنگره دوم کومه له اساسا در نقد کنگره اول و روشهای عقب مانده آن در فعالیت حزبی و در نقد خط فکری – سیاسی پوپولیستی ناظر برآن، تشکیل شد. مقالات “از کنگره اول تا کنگره دوم کومه له” در تقابل با این سنت و سبک کار مضمحل شده، نوشته شد. نویسنده آن هم آن زمان بیشتر به این خاطر اعتبار پیدا کرد. اینکه بعدا نظر خود را عوض کرده، تغییری در این واقعیت تاریخی نمی دهد.

اما چند کلمه در مورد هدف ساعد وطندوست از پروژه انتشار دستنویسهای کنگره اول کومه له را تاکید کنم. آنچه که ساعد وطندوست را بعد از گذشت سی و هفت سال به صرافت انتشار دستنویسهای کنگره اول کومه له انداخته است، برخلاف ادعای ظاهری او که گویا قصد بازگویی “تاریخ کومه له” را دارد و یا به این سوال دارد جواب میدهد که چرا این وضعیت بر سر کومه له آمد، هدف او اولا بیان ماندن خود او در همان فضای فکری سیاسی عقب مانده کنگره اول و ثانیا و اساسا شکستن حرمت سیاسی افراد شرکت کننده در این کنگره و بیرون آن اما در شکل ظاهری نقل “امانت دارانه” دستنویسهای آن کنگره است. دلیل این کار را جز نفرت و استیصال و ورشکستگی فکری و سیاسی هیچ چیز دیگری توضیح نمیدهد. آنچه که ناشر با چاپ و پخش تقدیر آمیز و پر سوز و گداز این صورتجلسات عملا میخواهد به خواننده مورد نظر خود القاء کند جز این نیست که دارد میگوید، ببینید، آن صدیق کمانگری که رئیس شورای انقلابی شهر سنندج بود و بعدا به عنوان یک چهره سیاسی در چپ ایران مشهور شد و در دانشگاه رازی سنندج در مقابل طالقانی و رفسنجانی و بنی صدر، فرستادگان وقت خمینی به شهر سنندج در بهار سال ۵۸، آنچنان قاطع ظاهر شد، در کنگره اول کومه له هرچند خودش حضور نداشت اما این آدم بود و در مورد او اینگونه قضاوت میشد. یا محمد حسین کریمی که در جریان تصرف شهربانی شهر سقز جان باخت و چند روز بعد از آن کنگره روز کومه له را به نام او نام گذاری کردند، در آن کنگره هم قضاوت او در مورد خودش و هم قضاوت چند نفر دیگر در مورد او این بود که میخوانید. و بقیه نیز که زنده اند و جزو رهبران سیاسی و نظامی کومه له آن زمان شدند، سی و هفت سال پیش در آن کنگره این حال و وضعشان بود!؟

همانطور که پیشتر یادآور شدم، تمام دستورهای آن کنگره از مضمون و شیوه “انتقاد و انتقاد از خود” آن گرفته تا شرایط عضویت و غیره مفصلا در دو مقاله از “کنگره اول تا کنگره دوم کومه له” دو سال بعد از این کنگره بطور مفصل آمده و مورد بحث و نقد قرار گرفته است. بحث مربوط به دیدگاه نظری – سیاسی آن هم در سال ۵۹، قبل از برگزاری کنگره دوم کومه له در بهار سال ۶۰، تقریبا در همان فرمت و حتی مفصل تر منتشر شد. در مقابل آن دیگاه نظری سیاسی پوپولیستی و عقب مانده کنگره اول که مثل اینکه ساعد وطندوست هنوز هم در حال و هوای آن بسر میبرد، دیدگاه سیاسی رادیکال و سوسیالیستی با امضای اکثریت همان افراد شرکت کننده در کنگره اول شکل گرفت و در کنگره دوم کومه له به خط مشی مصوب کومه له تبدیل شد. در مورد تاریخ کومه له و اینکه کومه له در چه سالی و چگونه تشکیل شد به مناسبتهای مختلفی هم صحبت شده و هم چند جا نیز مکتوب و منتشر شده است. تا آنجا که اطلاع دارم خود ساعد وطندوست هم در این مورد در رسانه های کومه له قبل تر مفصل صحبت کرده است که میشد همان را چاپ و منتشر کند. آنچه که بدرست آن زمان منتشر نشد جزئیات بحث این کنگره حول دستور “انتقاد و انتقاد از خود” بود. در واقع بخش مورد نظر ساعد وطندوست که او اکنون تصمیم گرفته است که تحت عنوان “بازگویی تاریخ کومه له” خواننده مورد نظر خود را گمراه کند. برای درک این هدف نازل لازم نیست کسی عضو کومه له بوده و یا باشد و یا قبلا از این تاریخ و از سابقه این بحث ها مطلع بوده باشد. کافی است کسی چند روزی بطور جدی سیاست کرده باشد تا فورا متوجه آن شود. همه میدانند که این یا آن دستور آن کنگره در مورد شرایط عضویت و یا دیدگاه پوپولیستی آن چیزی نیست که برای کسی “جذابیت” و یا تازگی داشته باشد و یا کسی وقت خود را صرف خواندن آن کند. هدف او پخش بخش مربوط به قضاوتهای شخصی در مورد انسانهای شرکت کننده در آن کنگره است. خود را به نفهمی زدن در این مورد، زیادی زمخت است. این تلاش از سر استیصال تنها باقیمانده اعتبار سیاسی خود ناشر آن را زیر سوال می برد.

ناشر خواسته است تا فواد مصطفی سلطانی را مهم نشان دهد اما برخلاف انتظار او، فواد را نیز تماما کوچک کرده است. فواد مصطفی سلطانی که بعدا موقعیت سیاسی و اجتماعی مهمی در کردستان ایران پیدا کرد و به شخصیت شناخته شده ای تبدیل شد، در کنگره “تاریخ ساز” مورد نظر ساعد وطندوست، فردی است به قول ایرج فرزاد عبوس و سنگدل و بخشا متزلزل که به خود حق داده است به راحتی رفقای هم طراز خود را هرطور که لازم دیده است تحقیر کند. پشت سر کس یا کسان دیگری بدون حضور آنان در این کنگره صحبت کرده و به آنان اهانت کند.

از نظر من فواد مصطفی سلطانی هم مثل هر عضو دیگر حاضر در آن کنگره مشمول ضایعات سیستم فکری پوسیده چپ پوپولیستی و روشهای عقب مانده آن زمان بود. بحث بر سر نیت خوب و یا بد این یا آن فرد در آن زمان نبود. بحث بر سر سیستم فکری پوسیده ای بود که اعضاء گروهها و سازمانهای سیاسی چپ سنتی در آن دوره را ناچار در این وضعیت و اینچنین در مقابل هم قرار میداد. فواد هم بعدا فضای این کنگره را پشت سر گذاشت، همچنین موقعیتی که این جمع و دیگران پیدا کردند، نیز عملا دیگر اجازه چنین جلسه ای با چنان محتوایی را نداد.

ساعد وطندوست بعد از گذشت سی و هفت سال دارد به خواننده مورد نظر خود میگوید که هنوز در آن مقطع و در نوستالژی سی و هفت سال قبل بسر می برد و از آن بیرون نیامده است. مضمون و محتوای این کنگره و این سی و هفت روز را “دست مایه” سیاسی خود میداند و آن را تقدیر میکند. پیشکش و مبارک باد!

این از جنبه سیاسی، اما از جنبه حقوقی چاپ و انتشار این صورتجلسات، اگر کسی حقوق مدنی و فردی دیگران را برسمیت شناخته باشد. سوال من این است که به چه حقی مطالبی را که سی و هفت سال پیش من و افراد شرکت کننده در نشست غیر علنی و محرمانه خود در مورد خود و یا دیگران گفته ایم چاپ و منتشر میکنید؟ به چه حقی و بدون اجازه عکس من و رفقای دیگری را در کتاب مورد نظر خودتان میگذارید؟ من که هنوز زنده ام، کسانی که جان باخته اند متاسفانه نیستند حتی دفاعی از خود بکنند. چرا من و بقیه را در جریان نگذاشتید؟ دلبخواهی و به اراده خودتان که نمی توانید کنگره ای را که بعدا من و رفقای دیگری از همین جمع جزو منتقدین خط فکری – سیاسی عقب مانده آن بوده ایم با زدن عکس ما زیر دست نویسهای آن، به سینه مان آویزان کنید. شاید دلیل تان این است که صورتجلسات آن کنگره جزو تاریخ کومه له است؟ اگر این است و اگر قرار بود منتشر شود این کومه له بود که می بایست در مورد انتشار آن تصمیم میگرفت. که در آن صورت هم از نظر سیاسی اشتباه و زیانبار بود. آیا صرف در اختیار بودن آن دستنویسها در دست شما کافی بوده است تا در مورد انتشار آن تصمیم بگیرید؟ بدون اینکه افراد زنده شرکت کننده در آن را از آن مطلع کرده و نظر آنان را جویا شوید؟

در آن جلسه به کمونیست های از نظر من برجسته ای نه تنها بی احترامی شده است بلکه حتی اتهام زده شده است. شما چرا آن را بازتکثیر و منتشر کرده اید؟ چون جزو صورتجلسات آن کنگره است؟ آیا بازتکثیر و انتشار آن توسط شما غیر از این است که هنوز و بعد از گذشت سی و هفت سال دارید به آن سمپاتی نشان میدهید و اشاعه اش میدهید؟ تمام جلسات حزبی غیر علنی، حریم سیاسی انسانهای شرکت کننده در آن است و بدون اجازه آنها نمی توان آن را منتشر کرد. این را که میدانستید چرا آن را منتشر کردید؟ آخر اینها که جزو ابتدائی ترین اصول و پرنسیپ در رعایت حرمت سیاسی و شخصی انسانها و جزو سنت جوامع متمدن است.

استیصال و ورشکستگی سیاسی و نوستالژی نسبت به عقب ماندگی پوپولیستی دوران کنگره اول و قبل از آن ضربدر نفرت شخصی از افراد و از رویدادهای سیاسی به جای قضاوت و تحلیل سیاسی واقعی از اوضاع و سیر رویدادها، نهایتا به حرمت شکنی سیاسی انسانها، سرمایه گذاری روی عقب ماندگی فکری و زیر پا نهادن ابتدائی ترین اصول و پرنسیپ می انجامد. آنچه که تمام قد در این پروژه ساعد وطندوست خود را نشان داده است.

خلاصه کنم، ساعد وطندوست از سر استیصال سیاسی و کینه و نفرت شخصی قدیم و جدید نسبت به طیفی از کمونیستها و فعالین چپ برجسته تاریخ معاصر جامعه کردستان دست به این کار ناروا زده است. کاری که هم از نظر تاثیر سیاسی آشکارا بسیار زیانبار است و هم از زاویه اینکه به هیچوجه و با هیچ معیار معتبری حق نداشته که اظهارات شرکت کنندگان در یک نشست غیرعلنی و محرمانه ۳۷ سال قبل را بی اجازه آنان منتشر کند. از آن هم بسیار نارواتر و قابل سرزنش تر انتشار اظهارات شرکت کنندگان جانباخته آن نشست است که علاوه بر سابقه مبارزاتی شان علیه رژیم مرتجع و جنایتکار شاه، بلافاصله پس از آن نشست – با هر بالانس فکری و سیاسی که آن روز داشته اند – در جریان پراتیک دخالتگرانه و جانبازانه فعال در روند آن انقلاب توده ای و بعدا در مبارزه علیه یک رژیم اسلامی به مراتب مرتجعتر و جنایتکارتر از رژیم قبلی تا پای جان ایستاده اند و جان باخته اند و به همین دلیل به چهره های کمونیستی محبوب تاریخ معاصر جامعه کردستان و ایران تبدیل شده اند. در آن صورتجلسات از انسانهای کمونیست دیگری هم نام برده شده است که تعدادی از آنها جان باخته اند و تعدادی هنوز به حیات و مبارزه خود ادامه میدهند و ساعد وطندوست اجازه نداشته است با انتشار آن صورتجلسات به حریم زندگی شخصی و مبارزاتی آنها وارد شود و به آن شیوه بسیار عقبمانده دست اندازی کند.

برخورد درست و واقع بینانه سیاسی در مورد هر کسی نه برمبنای اظهار نظر او در یک جلسه معین که بر مبنای دیدگاه سیاسی دراز مدت تر و پراتیک او (خواه پراتیک پیشرو کمونیستی و خواه عکس آن یعنی پراتیک پوپولیستی و عقب مانده) قضاوت میشود. و این در باره هریک از انسانهایی که در آن صورتجلسات اظهار نظری کرده اند یا نامشان برده شده است، صدق میکند. که هم واقعی است و هم منصفانه.

در خاتمه با کمی تعمق میتوان این نتیجه واضح را تشخیص داد که رهبری کومه له برگزیده در کنگره دوم و کنگره های بعد از آن و نیز رهبری حزب کمونیست ایران و حزب و جریانات جداشده از آن که نسخه آن صورتجلسات را در اختیار داشته اند، توجه داشته اند که انتشار صورتجلسات آن نشست بطور علنی به دلایل بالا مجاز نبوده بلکه هم غیرمجاز و هم زیانبار است که در ۳۵ سال بعد از کنگره دوم کومه له هیچوقت در صدد برنیامده اند آن را منتشر کنند. بنابراین روشن است که این کار ناروا و بی نهایت غیر مسولانه است. بی شک از طرف همه دوستداران تاریخ این جریان سیاسی و آن جانباختگان محبوب اقدامی ناروا و محکوم شمرده میشود.

***
هفتم آوریل ۲۰۱۶

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …