شرکت در انتخابات نمایشی برای مردم ایران « تکرار » تجربه ای تلخ است.
مردم و انتخابات در قفس ولایت فقیه
مدتی است که تبلیغات برای دور جدید انتخابات مجلس وخبرگان آغاز گردیده و بدلیل برپایی ولایت مطلقه فقیه ایران،این فضا فاقد احزاب آزاد، مستقل و با نظرات متفاوت می باشد. به دلیل دردست داشتنِ تمامیتِ قدرت سیاسی ایران در دستان یک شخص و فرمانروایی فردی به نام « ولایت فقیه » برنیروهای مسلح، شورای نگهبان، قوه قضاییه، صداوسیما و… و تکروی و چاپلوسی رسمی که درکشور حاکم گشته ، ایران عملاً فاقد انتخاباتی آزاد و سالم بوده و می باشد.
ازآنجایی که بر پایه قانون اساسی تمام قدرت دردستان رهبری متمرکز بوده و رییس جمهور و دیگر سران نظام فاقد قدرت کافی درسیاست داخلی وخارجی کشور می باشد، طبق قانون اساسی تنهااهرم فشاری که می تواند بر رهبری وارد گردد، از طریق مجلس خبرگان است. به این جهت تنها این مجلس توانایی این رادارد که در تعیین رهبری و نظارت برعملکرد او ،وارد عمل شود.
در زمان تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی تصمیماتی هرچند ناچیز مبتنی برنظارت برعملکرد رهبر وتعیین جانشین برای او صورت گرفت.در جانشینی خمینی ابتدا تصمیم برآن بود که رهبری به صورت شورایی باشد امابا آراء مخالف نمایندگان مواجه گشت زیرا اعتقاد نداشتند که ولایت فقیه به دیکتاتوری تبدیل خواهدشد! (که شد !) بدین صورت تمام اختیارات تام وعام دراختیار رهبرقرار گرفت ودیری نگذشت که رهبر فعلی به یکی از بزرگترین دیکتاتورها تبدیل شد.
بعدازمرگ خمینی، خامنه ای جانشین اومی گردد. با روی کارآمدن خامنه ای نه تنها نظارت قانونی بررفتار و عملکرد رهبری ایجاد نگشت، بلکه او این جایگاه را مستحکم تر از گذشته پایه گذاری کرد و تصمیم گرفت که نفوذ خود در روحانیت و خبرگان افزایش دهد و با ایجاد دادگاه روحانیت ،مخالفان و نقادان روحانی خویش را هم با حکم ارتداد متواری ساخت. افراد زیادی از منتقدان نظام هم سربه نیست شدند…
اکنون که باگذشت چند دوره ازاین مجلس وناکارآمدی دررابطه با نظارت برعملکردرهبری می گذرد، نوبت به دورجدید این انتخابات رسیده است که البته به علت خبری درمورد مرگ زود هنگام خامنه ای،ازاهمیت خاصی درداخل و خارج ایران برخوردارشده است.
جنگ قدرت برای چپاول
مطابق خواست رهبر ، امروزه در ایران حزب مستقل و آزادی وجود ندارد و تنها گروه هاو باندهایی از خود نظام به نام احزاب فعالیت می کنندکه هرکدام بدنبل منافع خویش و تلاش برای ابقای خود و نظام در ایران می باشند. چرا که درصورت سقوط و فروپاشی این نظام، تمامی منافع خویش راازدست خواهندداد.به همین جهت اولین اولویت درنگاه تمام جناح های خودی،حفظ نظام حتی به قیمت کشتار و سرکوب مردم می باشد.
درایران چندین باند عمده با نامهای مختلف موجود می باشد و از به وجود آمدن حکومت اسلامی تابه امروز، قدرت را دردست داشته اندکه تمام اجرای سیاستهای داخلی وخارجی ایران دراین سالها دراختیار این باندها بوده و می باشد.دراوایل انقلاب، خمینی و همدستان او به علت هراس ازمردمی بودنِ ارتش ایران واحتمال کودتای نظامی ارتشیان برعلیه حکومت اسلامی، ارتش منظم و قانونمند رابه شدت ضعیف نموده و باتشکیل یک نیروی شبه نظامی وفادار و چاپلوس به اسم سپاه پاسداران و نیروی بسیج و دراختیارگذاشتن منافع هنگفت مالی و سیاسی ، این نیرو را برای سرکوب مخالفان داخلی و خارجی ایجاد نمودند. روشهای سپاه و بسیج می تواند تروریستی هم باشد.
درسال های اخیرو پس از برنامه خصوصی سازی حکومت ایران،سپاه پاسداران توانست قدرت مالی واقتصادی خویش را افزایش دهدوبخش های وسیعی ازاقتصادایران اعم ازنفت وگاز تا بانک ها،موسسات مالی ومعادن رادر اختیار گیردتابه مافیای بزرگی درایران تبدیل شود.
یکی دیگراز باندهایی که درایران جایگاهی برای خود فراهم کرده است،مجمع جهانی اهل بیت ، هاشمی رفسنجانی، خانواده ایشان ونزدیکان او می باشدکه از بدوِ تولّد این نظام، نقش های کلیدی بسیاری دردست داشته است.درزمانی که ملت ایران سرگرم جنگ وکمتر درگیرمسایل اقتصادی کشوربودند، خانواده هاشمی رفسنجانی ثروت هنگفتی ازطریق غارت منابع ایران وپروژه های دوران سازندگی به دست آورد تا تبدیل به یکی از قطبهای قدرت درایران شود. باند رفسنجانی از نظر اقتصادی بسیار قوی است ولی نفوذ سیاسی کافی ندارد.
مکر رفسنجانی و رودست زدن خامنه ای
رفسنجانی با نقشه قبلی موفق شد خامنه ای را به رهبری برساند وامیدوار بودکه بااین کار منافع خودش هم تامین گردد اما بااتمام دوردوم ریاست جمهوری خود و اتفاقاتی که در دوره خاتمی و احمدی نژاد صورت گرفت،خامنه ای متوجه اوج گرفتن قدرت در باندرفسنجانی می گردد و او را تهدیدی جدی برعلیه خود قلمداد می کند.ازسوی دیگر رفسنجانی نیز موقعیت خود را درمقابل خامنه ای آسیب پذیروشکننده می بیند،درصدد تضعیف نماد رهبری وجایگاه واختیارات رهبر برمی آید.اما اکنون خامنه ای بادردست داشتن پشتوانه مالی بسیار قوی و با تکیه برقدرت سپاه وبسیج به یک قدرت بزرگ تبدیل شده است که رفسنجانی توان مقابله رودر رو وبراندازی وی را ندارد.لذا رفسنجانی سعی می نماید از طرق مختلف ازجمله مجلس خبرگان وتحریک تعدادی ازچهره های تاثیرگذار،موقعیت وشخصیت خامنه ای راتضعیف نماید.
اکنون سپاه پاسداران و بسیج که بزرگترین حامی و پشتیبان رهبر بوده،به شدت به خاطربیماری و مرگ احتمالی خامنه ای، دچارنگرانی و هراس ازآینده پیش رو و ازدست دادن منابع وقدرت خود می باشد. ازسوی دیگر رفسنجانی پس انتخابات سال هشتادوهشت توانسته است اندکی جایگاه اجتماعی خویش را ارتقاء بخشدو فضایی برای ادامه بقا دردل نظام اسلامی درآینده به وجود آورد.به همین منظورتمام تلاش خودرابه کار می گیرد تا از هرطریق ممکن به مجلس خبرگان راه پیدا نمایدو پستهای کلیدی آن را دردست گیرد تا در آینده بتواندنقش تعیین کننده درانتخاب رهبرجدید داشته باشد.البته خامنه ای ممکن است دستور رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان را برای انتخابات مجلس شورای اسلامی و همچنین مجلس خبرگان به شورای نگهبان ابلاغ کند ویا اینکه با ورود اصلاح طلبان موافقت کند و پس از ورود این رجال سیاسی به میدان، آنها را تحقیرکند.همان روشی که در مجلس ششم به کار گرفت و اتفاقاً دراین امر هم موفق شد.
حتی نیروی سپاه و بسیج هم نگران آینده پس از مرگ خامنه ای هستند و آرام آرام رهبر فعلی را فراموش کرده و بدنبال جناح بندی تازه با فرض مرگ خامنه ای هستند.
ازطرفی ورود سیدحسن خمینی که نزدیک به رفسنجانی،اصلاح طلبان ومورد اعتماد نیروهای قدیمی بسیج و سپاه به علت احترام به جایگاه پدربزرگش می باشد، موجب هراس خامنه ای و اطرافیانش گردیده است.اما فرماندهان سپاه به خوبی می دانند که درزمان حیات خامنه ای قدرت رویارویی و انتقاد از وی را ندارند،لذا تنها گزینه پیش رو، صبر کردن تاهنگام مرگ رهبری و اعلام مواضع خود در زمان مناسب هستند.بااین تحلیل سپاه بعداز خامنه ای دو راه پیش رو نخواهد داشت.اول اینکه تسلیم خواسته های رفسنجانی شود و او راهمراهی کند،یا اینکه برخلاف آب شنا کند و دست به کودتای نظامی به نفع خود بزند. البته این موضوع بستگی به شرایط فعلی می باشد که آیا رهبری قابلیت این را دارد که در زمان باقیمانده ازحیات خویش رفسنجانی راحذف نمایدیا خیر!
به هرصورت انتخابات برگزارخواهدشد و درصورت ورود همراهان رفسنجانی و نفوذ در خبرگان،شکست بزرگی برای خامنه ای رقم خواهد خورد و جایگاه کنونی او را میتواند تا حدود زیادی تضعیف نماید.
جایگاه رهبر در جمهوری اسلامی
رهبر در جمهوری اسلامی یعنی همه کاره. یعنی اول و آخر همه چیز. بنابر این انتخاب رهبر می تواند آینده ایران را کاملا تغییر دهد.
حال سوُال اینجاست که بعدازمرگ رهبرکنونی چه کسی و با چه خلق و خویی خواهد آمد. آیا ملت بیچاره ایران در این دور باطل مجدداً گرفتار آخوند جنایتکار تازه ای خواهند شد؟
آیا اختیارات رهبرآینده باتصویب قوانین جدید محدودخواهد گشت ویا تمام اختیارات رهبران قبل ازخویش رادارا خواهد بود!؟
آیا مردم ایران بعداز گذشت چنددهه شکنجه،فقر و فلاکت وعدم استقلال وآزادی باردیگر تن به پذیرش رهبری دینی ودیکتاتوری جدید درایران خواهند داد!؟ مواضع کشورهای غربی وهمسایگان ایران نسبت به رهبری جدید باوجود اتفاقات اخیر وتنش های بین شیعه و سنی چه خواهد بود!؟ رهبرآینده به کدام سمت تمایل خواهد داشت؟ آیا همانند خامنه ای غلام حلقه بگوش روسیه خواهد ماند؟
اینها سوالاتی است که درصورت اجرای هرکدام ازآنها وضعیت ایران و منطقه را می تواند دگرگون کند.
تعیین رهبر مهم ولی بهر حال دور باطل ولایت فقیه است.
اگرچه شخصیت و منش رهبر آینده می تواند سرنوشت ایران را رقم بزند همانطور که ۲۵ سال اشتباهات فردی خامنه ای مردم ایران را به فلاکت رسانید، اما ملت ایران باید به این نکته توجّه داشته باشند که این تنش ها،جنگِ درون نظام، قدرت ومنافع خود می باشدودرهرزمانی که به واسطه این جنگ کلیّت نظام به خطر افتد،سرکردگان آنها مجبور به مصالحه وتفاهم بایکدیگر می گردند. این سفره چپاول است که قریب به چهل سال درجمهوری اسلامی پهن شده که از آن بیشترین غارت صورت گرفته و با پاره شدن آن ،تمامی آنها از این وضعیت بی بهره خواهند گشت.
برای اینکار ابتدا باید مشروعیت خبرگان از بین برود. بدون شرکت گسترده مردم ، خبرگان نمی توانند خود را مشروع و نماینده مردم بدانند.
کنکاشی در دلایل ثبات رژیم ضد مردمی جمهوری اسلامی ویک سوآل که خود در طی 37 ساله
حکومت ننگین این رژیم به پاسخش دست یافته ایم.
چنانچه مناسبات نظام مستبد جمهوری اسلامیبا غرب رو به بهبودی ست ، چه ضمانتی است که امکانات ناشی از این مناسبات در راستای بهبود وضعیت معیشتی و رفاه و امنیت و سربلندی ملت ایران قرار گیرد و نه در راستای ماجراجوییهای تازه در عرصه بینالمللی از جمله در سوریه و عراق و همه اینها باز هم فقط در خدمت بقای نظام جمهوری اسلامی؟
حال به دلایل 37 سال پایداری رژیم اسلامیایران می پردازیم آن هم در حالی که حتی خود رژیم نیز میداند محبوبیتی در میان مردم ندارد:
جمهوری اسلامیاز همان ابتدای استقرار در کشورمان، به دلیل عدم کفایت در مملکتداری و با فاکتورگرفتن اصل شایستهسالاری همه زیرساختهای بنیادین کشور را به نابودی کشانده است. در چنین شرایطی که هرج و مرج در همه لایههای جامعه نفوذ کرده، مجموعهای از عوامل و فاکتورهای مختلف به شرح زیر موجبِ نه «پایداری» بلکه «نظامداری» رژیم جمهوری اسلامیدر طی سی و هفت سال گذشته شده است:
۱. قتل و کشتار: جمهوری اسلامیاز آغاز حکمرانی خود، با اجرای اعدامهای گروهی با رای دادگاه انقلاب اسلامیبه دستور روحالله خمینی و به ریاست خلخالی از کشتار ارتشمردان و خدمتگزاران کشوری بر پشت بام مدرسه رفاه تا کشتار و زندهسوزی بهاییان، کشتار اهل سنت، اعدام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، قتلهای زنجیرهای، کشتار دانشجویان در کوی دانشگاه، اعدام نوکیشان مسیحی و دگرباشان، کشتار و اعدامهای خیابانی پس از جنبش سبز و همچنان ادامه اعدام و قتل عام شهروندان ایرانی تا به امروز توانسته است رعب و وحشت را در جامعه ایجاد کند.
۲. سرکوب و خشونت: جمهوری اسلامیهمواره خشونتی هدفمند را علیه شهروندان ایران به ویژه زنان و جوانان سازماندهی کرده است. رژیم به نام انقلاب فرهنگی به پاکسازی و حذف اندیشههای مختلف از دانشگاه تا همه سطوح مختلف جامعه پرداخت. همچنین با بستن روزنامهها، زندانی کردن اندیشمندان، روزنامهنگاران، دانشجویان، فرهنگیان و کنشگران مدنی و سیاسی و وکلای مدافع زندانیان سیاسی- عقیدتی، سرکوب شدید فعالین کارگری و سندیکاها، شکنجه و تجاوز زندانیان و آزار و اذیت خانوادههای آنها به سرکوب و واپسرانی شهروندان ایرانی پرداخته است.
۳. فقر و ناامنی: جمهوری اسلامیهمه امور سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و به ویژه امور اقتصادی را به شکل قبیلهای به دست گرفته است. پدیده آقازادهها ناشی از گردش قدرت و پول در دست چند خانوار مرتبط به چند چهره سیاسی است که در نتیجه مافیای اختلاس را در کشور ایجاد کرده است. فقر و تنگدستی دهشتناک و عدم امنیت فردی و اجتماعی باعث تضعیف روحیه جامعه شده و سطح امید به زندگی مردم به شکل اسفناکی کاهش یافته است.
۴. حکم حکومتی: در واقع خشت اول جمهوری اسلامیبا برگزاری یک رفراندوم نمایشی و فرمایشی که دستمایه پروژه سیاسی «ولی فقیه» است، پایه ریزی شد و اینچنین حق انتخاب شدن و انتخاب کردن و حق حاکمیت ملت را از آنها سلب کرده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی، مرام نامه جماعتی است که تنها پیروان یک فرقه مذهبی را به رسمیت میشناسد و در عمل ابزاری برای تمرکز تمامیقدرت در دست یک نفر به نام «ولی فقیه» است. بر پایه این قانون اساسی، عالیترین مقام نظام، رهبر یا ولی فقیه است و تمام امور کشور زیر کنترل مطلقه او قرار دارد. رای یا «حکم حکومتی» رهبر فراتر از قانون اساسی و بی اعتنا به خواست مردم، برای تمام ارکان حکومت «فصل الخطاب» است.
۵. آلترناتیو و بدیل سیاسی: جمهوری اسلامیدر دهه اول نظامداری با ترور کنشگران برجسته ایران در خارج از کشور به تضعیف نیروهای سیاسی برای جلوگیری از تشکیل یک بدیل واقعی و موثر در مقابل نظام اقدام کرد. در دو دهه دیگر نیز رژیم با خرج سرمایههای کلان اقدام به ساخت بدیلهای درون نظام مانند «اصلاح طلب» و «اعتدالیون» پرداخته است. در چنین شرایطی، حضور پررنگ و موثر یک آلترناتیو و بدیل سکولارـ دمکرات بیش از هر زمانی ضروری و حیاتی است.
۶. عدم پشتیبانی جامعه بینالملل: با گذری در تاریخ شاهد آن هستیم که همه نظامهای دیکتاتوری با به کارگیری ابزارهای خشونت و سرکوب میتوانند برای دورهای زمامداری کنند، همانند شوروی سابق که به مدت هشت دهه قدرت سیاسی تام را در اختیار داشت و در نهایت با کمک وسیع جهان غرب فرو پاشیده شد. درمورد ما ایرانیان، توجه بیش از حد جامعه بینالملل بر پرونده هستهای و کمتوجهی به پروندههای بیشمار نقض حقوق بشر در ایران باعث تضعیف جامعه آزادیخواه سکولار ایرانی شده است.
خامنه ای :موافق و مخالف نظام هر دو در انتصابات نمایشی شرکت کنند
آقای خامنه ای، آیا به عملکرد خودتان آگاهی دارید!
بزن و ببندهای گوناگون، کشتار متوالی مردم بیگناه، دزدی ها، و غارت گری ها، ظلم و ستم به زنان، کودکان، دیگرباوران، شکنجه و تجاوز در زندان های بیشمار، خرد زدایی از مردم، ساختن بیش از ده هزار امامزاده و هزاران مسجد، توجه نداشتن به تندرستی و سلامت مردم، دستکاری در تاریخ، آیین، و فرهنگ ایران، نادیده گرفتن جشن ها و مراسم ایرانی، ویران کردن آثار باستانی چند هزار ساله ایران، تجملات و رفت و آمدهای پرهزینه، حاتم بخشی به جیب مزدوران حزب الله و دیگر دشمنان این آب و خاک، غارت و تصرف سرمایه های ملی و مردمی، و صدها نمونه دیگر در این سه دهه، نخست اسلام واقعی را به مردم شناساند، و دیگر این که ماسک و روکش مردم فریبی و شارلاتانی آخوند به کنار رفت، و بیشتر مردم ایران با چهره واقعی و دروغین آخوند آشنا می سازد.
آقای خامنه ای، دزدی های شما جا و خانواده پهلوی کجا؟
رژیم شعبده باز و دروغ پرداز شما از خمینی گرفته، تا خود شما، بستگانتان، و آخوندهای ریز و درشت دیگر، همیشه و هرحال با بوق و کرنا به گوش مردم ناآگاه و خرافات زده ایران فرو کردید که خانواده پهلوی ایران را ویران کردند و سرمایه ها را غارت نمودند. این گفتار زشت و ناهنجار، کثیف و سراپا اغراق آمیز، در حقیقت صفات باطنی و قلبی شماها بود. وانگهی شاهان پهلوی کارهای برجسته ای در ایران انجام دادند، چون ایرانی بودند و برای ایران دل می سوزاندند. میزان پولی هم که از ایران بیرون بردند، در سرتاسر حکومتشان، از دزدی های هرآخوند همکارتان، و یا پسر جنایتکار شما مجتبی به مراتب کمتر و ناچیز تر بوده است.
آقای خامنه ای، بهتر است احساس کنونی مردم را بدانید
اکنون، مردم ایران سوای یک مشت خرافات زده و زیر سرپوش تحمیر آخوند، به خوبی می دانند که با روباهانی مکار و حیله گر و یا گرگانی در لباس میش روبرو بوده اند که در گذشته آنان را نمی شناختند. هرآنچه آخوند به ما میگفت، صد در صد دروغ و از روی سیاست و حیله گری بوده است. آخوند دروغ گویی را از گناهان کبیره می دانست و می گفت؛ یک مسلمان هرگز دروغ نمی گوید. در حالی که برای همگان به اثبات رسیده که رژیم اسلامی در این ۳۸سال هرگز به ملت راست نگفته است. بنابراین، همه گفتار آخوندها تا کنون سرتاپا دروغ بوده است.
اگر حرف آخوند را بیاد بیاوریم که می گفت؛ ” دروغگو دشمن خدا است”، باید بپذیریم که همه آخوندها دشمن خدا هستند. و اگر بپذیریم که دشمن خدا محارب با خدا و مفسد فی العرض است و باید او را اعدام نمود، باید نتیجه گرفت که همه آخوندها را باید در کشورمان از دم تیغ گذراند و یا به چوبه اعدام بست.
آقای خامنه ای واریز ثروت ملی به حساب شخصی دزدی نیست؟
آقای خامنه ای رژیم شما تاکنون دست یا پای آفتابه دزدان را در بسیاری از شهرهای ایران بریده است. علاوه بر آن، شماها همیشه به دزدان وعده آتش جهنم داده اید. حال، در برابر دزدی های کلان و میلیونی شما، خانواده، بستگان، هم قطارانتان، و همه رژیم شما آیا چند بار باید دست و پای شماها را قطع کرد؟!. آیا برداشتن میلیون ها دلار از خزانه ملت که حق محرومان و پابرهنه های این کشور است و واریز کردن آنها در حساب های شخصی در بانک های دیگر کشورها دزدی نیست؟. پس دزدی شاخ و دم دارد؟!.
ملت ایران از رژیم جنایتکار اسلامی بیزارند
و امید به براندازی اش دارند/از کدام ملت خواستار حضور در انتصابات را دارید!!!
سیستم حکومتی از داخل در حال فروپاشیدنه//سیاسیون به جان هم افتاده اند و خطر سقوط برای تو ملموس است و آمده ای دست به دامان ملتی شده ای که ۳۸سال ننگین ترین و شرم اورترین خیانتها را بهشون روا داشتید…
شرم اور است
انتخابات برای مجلسی که شعبه ای ازدفتررهبری است،
ازسوی دیگرقانون اساسی ولی فقیه رابالاترازهرسه قوه و ولایت اوراازنوع مطلقه دانسته است.
بنابراین اگرهمه اعضاء دولت یاحکومت هم به نحوه نظارت شورای نگهبان،اعتراض کنند،تازمانیکه رهبرجمهوری اسلامی نخواهد، این روش تغییرنخواهدکرد.
دکترلاهیجی معتقداست :
جمهوری اسلامی،جمهوری نیست چراکه جمهوری یعنی نظامی که مردم آنرابوجودمی آورندودرآن نظام هم،همه حق رأی برابردارند،ولی وقتی نظامی مخلوط و ملغمه ای شدازحقوق الهی و حقوق شهروندی،
یعنی کسی بعنوان نماینده خدایانماینده امام،برای خودش وپیروانش حق ویژه ای قائل بود،
*«این نظام دیگرنمیتواندجمهوری باشد»*
مردم چه کار می توانند بکنند؟
شاید تغییر رهبر فرصتی باشد که در آن ملت ایران می بایست با اتّکابه خردخویش وبه دور از عقاید پوچ ، جاهلیت دینی وهمچنین بدون اجازه دادن نفوذ قدرت های خارجی وبا همراهی وهمدلی ،برضد این جاهلیت تاریخی و دیکتاتوری اسلامی به پاخیزند وحکومتی مستقل و آزاد ،مبتنی بر دموکراسی و سکولاریسم که تضمین کننده حقوق تمام ایرانیان واقوام واقلیت های قومی ومذهبی باشد را درایران پایه گذاری نمایند تا سربلندی و سرفرازی این ملت وکشور را به همراه داشته باشد.
برای اینکار ابتدا باید مشروعیت خبرگان از بین برود. بدون شرکت گسترده مردم ، خبرگان نمی توانند خود را مشروع و نماینده مردم بدانند. آغاز پایان جمهوری اسلامی افت چشمگیر در انتخابات است که می تواند به جهانیان پیامی آشکار بدهد : مردم ایران این نظام را نمی خواهتد.
در قدم دوم فعالیتهای مدنی و فرهنگی در معرفی ایران به جهان و اعلام انزجار از ولایت فقیه می تواند کمک بزرگی به انزوا و حذف رژیم نماید.
قدم سوم که مهمترین قسمت است ، اعتراض و تقاضا برای تغییر رژیم است که تنها در این صورت می توان امید به برپایی دموکراسی را در آینده مان داشته باشیم.
با اینکه انتخابات در حکومت ولایت فقیه بی معنی است ولی مشروعیت رژیم در گرو تعداد آرایی است که ملت به صندوق میریزیند، برای از بین بردن مشروعیت رژیم و برملا کردن آنها در سطح جهانی بهترین راه تحریم انتخابات است. این جناح یا آن جناح رژیم با هم فرقی ندارند همه در راستای یک هدف (پادشاهی فقیه) حرکت میکنند، دشمن اصلی ملت خود سیستم ملایان است نه این یا آن گروه ملایان، دعوای اینها فقط دعوای لحاف ملاست و ربطی به ملت ایران ندارد. دعوای ملت بر سر خود ملاست نه لحاف ملا
فعال سیاسی
بهمن ۹۴