بدون مواجهە با کاپیتالیسم جهانی نمیتوانیم بە بحران پناهندگان در اتحادیە اروپا بپردازیم *
نە همە پناهندگان میتوانند بە نروژ برسند و نە آن نروژی کە آنان در جستجویش هستند وجود خارجی دارد
‘الیزابت کوبلر راس’ در تحقیق کلاسیک خود درمورد عکسالعمل ما در مواجهە با پیبردن بە اینکە دچار یک بیماری لاعلاج شدەایم، طرح مشهور پنج مرحلەای خودرا بە نام “در بارە مرگ و مردن” ارائە میدهد: انکار (شخص صرفا واقعیت را انکار میکند): “این امر نمیتواند درست باشد، برای من نە”)؛ خشم ( وقتی دیگر انکار کارساز نیست، خشم بروز میکند و منفجر میشویم هنگامیکە دیگر نمیتوانیم واقعیت انکار کنیم: “چگونە ممکن است این برای من اتفاق بیفتد؟”)؛ چکوچانەزدن (امید اینکە بتوانیم بە نحوی آنرا بە تأخیر بیاندازیم و یا واقعیت را کم اهمیت کنیم: “فقط بگذارید زندە بمانم تا فارغالتحصیل شدن بچەهایم را شاهد باشم”؛ افسردگی ( اتلاف منابع انرژی حیاتیمان: “من کە دارم میمیرم، بنابرین چرا مقید هیچ چیزی باشم؟”)؛ قبول (“نمیتوانم علیە آن مبارزە کنم، بهتراست خودم را برای آن آمادە کنم.”) بعدها ‘کوبلر راس’ این مراحل را برای هر شکلی از ضایعە فاجعە بار شخصی (بیکاری، مرگ کسیکە دوستش داریم، طلاق، اعتیاد بە مواد مخدر) بکارگرفت. وی همچنین تأکید کرد کە اینها الزاما بە همین ترتیب پشت سرهم نیستند و تمام بیماران هم همەی این پنج مرحلە را از سر نمیگذرانند.
آیا عکسالعمل افکار عمومی و مقامات اروپای غربی بە موج پناهندگان آفریقایی و خاورمیانە هم ترکیب مشابهی از یک عکسالعمل نامتجانس نیست؟ انکارکردن بود، هرچند این وجە درحال تضعیف است: “اینقدرها هم جدی نیست، بیآیید آنرا نادیدە بگیریم.” خشم وجود دارد: “پناهندگان تهدیدی برای شیوە زندگی کردن ما هستند، درمیان آنها بنیادگرایان اسلامی پنهان شدەاند، بە هر قیمتی باید جلوشان را گرفت!” چک و چانەزدن هست: “خیلی خوب، بیایید سهمیە تعین کنیم و از اردوگاههای آوارگان در کشورهای خودشان حمایت کنیم!” افسردگی هم دیدە میشود: “دخلمان آمدە است، اروپا دارد اروپاستان میشود!” آنچە غایب است پذیرش وضع است کە در این حالت بە معنای یک نقشە فرا اروپایی برای برخورد با پناهندگان میباشد.
بنابراین با صدها هزار آدمهای مستأصل فراری از جنگ و گرسنگی کە در شمال آفریقا در تلاش برای گذشتن از دریا و یافتن پناهگاهی در اروپا هستند چکار باید کرد؟
دو پاسخ اساسی وجود دارد. چپ لیبرال خونشان از اینکە چگونە اروپا اجازە میدهد هزاران نفر در مدیترانە غرق شوند بەجوش آمدەاست. پیشنهاد آنان اینست کە اروپا باید با گشودن وسیع درهایش همبستگی خود را نشان دهد. پوپولیستهای ضد مهاجرین ادعا میکنند کە ما باید از شیوە زندگی خود محافظت کنیم و بگذاریم کە آفریقاییها مسائل خود را خودشان حل کنند.
کدام راە حل بهتر است؟ بە قول استالین، هردو [این راه حلها] بدتر هستند. کسانیکە از سیاست مرزهای باز دفاع میکنند ریاکاران بزرگتری هستند: آنان درنهان خیلی خوب میدانند کە این اتفاق هیچوقت نمیافتد زیرا کە این امر در دم راە را برای یک شورش پوپولیستی باز خواهد کرد. آدمها نقش ‘روح زیبا’ یی را بازی میکنند کە خود را والاتر از این جهان فاسد تلقی میکند درحالیکە خود پنهانی در آن سهیم است.
پوپولیستهای ضدمهاجرین همچنین بە خوبی میدانند کە اگر وضع آفریقاییان را بە خودشان واگذار کنیم آنها نخواهند توانست جامعە خود را تغییر دهند. چرا نە؟ بەخاطر اینکە ما، آمریکای شمالیها و اروپای غربیها جلو آنها را میگیریم. این دخالت اروپاییها در لیبی بود کە کشور را دچار آشوب کرد. این حملە آمریکا بە عراق بود کە شرایط را برای خیزش داعش فراهم کرد. جنگ داخلی کە اینک در جمهوری آفریقای مرکزی در جریان است صرفا انفجار کینە و نفرت قومی نیست؛ فرانسە و چین برای کنترل منابع نفتی از طریق نمایندگانشان در حال جنگیدن هستند.
بارزترین گناه ما اما کنگوی امروز است کە مجددا بعنوان “قلب تاریکی” آفریقا سربرمیآورد. قبلا و در سال ٢٠٠١ یک پژوهش سازمان ملل در مورد بهرەبرداری غیرقانونی از منابع طبیعی کنگو نشان داد کە درگیریهای داخلی عمدتا برسر دسترسی داشتن، کنترل و تجارت در پنج منبع مادە خام معدنی میباشد: کولتان [یک سنگ معدن فلزی شامل کولومبایت و تانتالایت.م]، الماس، مس، کبالت و طلا. بدین ترتیب ما در زیر روبنای جنگهای قومی عملکرد سرمایەداری جهانی را میتوانیم تشخیص دهیم. کنگو دیگر بعنوان یک دولت متحد وجود ندارد؛ [بلکە] عبارتست از قلمروهای متعددی کە سرکردەهای جنگی محلی بر آن مستولیاند، قسمتی از سرزمین را با یک ارتش کە نظم رایج درآن شامل بچەهای مبتلا شدە بە اعتیاد میشود تحت کنترل خود دارند. هر یک از این سرکردەهای جنگ دارای روابط بازرگانی با یك بنگاە خارجی و یا یك شرکت استخراج ثروتهای معدنی در منطقە میباشند. طنز مسئلە در اینست کە بسیاری از این سنگ معدنها در محصولات تکنولوژی پیشرفتە همانند کامپیوترهای دستی و تلفنهای همراە مورد استفادە قرار میگیرند.
اگر شرکتهای تکنولوژی پیشرفتە را از معادلە حذف کنید کل روایت جنگهای قومی با محرک کینەهای کهنسال و جدال تغذیە شدە از طریق احساسات شدید قدیمی فرومیریزد. اینست آنجایی کە باید مبنای کارمان باشد اگر واقعا خواهان کمک بە آفریقاییان و متوقف کردن جریان پناهندگان هستیم. قبل از هرچیز باید بە خاطر داشتە باشیم بیشتر پناهندگان از “دولتهای متلاشی شدە” میآیند – آنجائیکە اتوریتە جمعی کم و بیش حداقل در مناطق وسیعی عمل نمیکند – سوریە، لبنان، عراق، لیبی، سومالی، کنگو و غیرو.
این ازهم پاشیدگی قدرت دولتی یک پدیدە محلی نیست بلکە نتیجە سیاستها و اقتصاد بینالمللی و در برخی موارد، مانند لیبی و عراق پیآمد مستقیم دخالت غرب میباشد. واضح است کە برآمدن این “دولتهای متلاشی شدە” تنها یک بلای ناخواستە نیست بلکە همچنین یکی از راههایی است کە قدرتهای بزرگ استعمار اقتصادی خود را اعمال میکنند. باید همچنین توجە داشت کە بذرهای “دولتهای متلاشی شدە” خاورمیانە را باید در مرزهای مستبدانەای جستجو کرد کە بدنبال جنگ جهانی اول توسط انگلستان و فرانسە کشیدە شدند و نتیجتا یک رشتە دولتهای “مصنوعی” را ایجاد کردند. داعش از طریق متحد کردن سنیها در سوریە و عراق نهایتا آنچە را کە توسط خداوندان استعمار از هم گسستە شدەبود، گرد هم آوردەاند.
نمیتوان بە این واقعیت توجە نکرد کە برخی از کشورهای نە چندان ثروتمند خاورمیانە (ترکیە، مصر، عراق) بیشتر بر روی پناهندگان گشودە شدەاند تا کشورهای واقعا ثروتمند (عربستان سعودی، کویت، امارات متحدە عرب، قطر). عربستان سعودی و امارات علیرغم اینکە هم مرز با کشورهای بحران زدە بودە و بە لحاظ فرهنگی هم بە پناهندگان بسیار نزدیکتر از اروپا هستند، هیچ پناهندەای را (کە بیشترشان مسلمان هستند) قبول نمیکنند. عربستان سعودی حتی برخی پناهندگان مسلمان اهل سومالی را هم بازپس فرستاد.
آیا علت اینست کە عربستان سعودی یک تئوکراسی بنیادگراست کە نمیتواند هیچ مزاحم خارجی را تحمل کند؟ بلە، اما باید اینرا هم در نظر داشت کە همین عربستان سعودی بە لحاظ اقتصادی کاملا در غرب ادغام شدەاست. از نقطە نظر اقتصادی عربستان سعودی و قطر دولتهایی هستند کە کاملا بە درآمدهای نفتیشان وابستە هستند، نە اینکە صرفا پایگاە مرزی پایتختهای غربی باشند. جامعە بینالملل باید فشار کاملی بر کشورهایی همانند عربستان سعودی، کویت و قطر وارد آورد تا بە وظیفە خود مبنی بر پذیرش بخش بزرگی از پناهندگان عمل کنند. علاوە براین ، عربستان سعودی از طریق حمایت از شورشیان ضد [بشار] اسد عمدتا مسئول وضعیت کنونی در سوریە است. این، بە درجات مختلف در مورد بسیاری کشورهای دیگر هم – کە همە ما را دربرمیگیرد، صدق میکند.
بردەداری نوین
خصیصە دیگری کە در همەی این کشورهای ثروتمند مشترك است، برآمدن بردەداری نوین است. درحالیکە سرمایەداری بە خود بعنوان یک سیستم اقتصادی متضمن و بسط دهندە آزادیهای فردی (بە مثابە شرط بازار مبادلە) مشروعیت میبخشد بردەداری نوع خود را همچون بخشی از دینامیسم ویژە خود را بوجود آوردە است: هرچند بردەداری در پایان قرون وسطی تقریبا ازبین رفت، در اوایل دوران مدرن تا زمان جنگهای داخلی آمریکا در مستعمرات گسترش یافت. و میتوان این فرضیە را احتیاطا بەمیان کشید کە امروز همراە با دوران جدید کاپیتالیسم جهانی، دورە نوینی از بردەداری نیز درحال سربرافراشتن است.
اگرچە دیگر این بردگی موقعیت قانونی مردم بە بردگی کشیدە شدە نیست، اما وجوە متعدد جدیدی را بە خود گرفتە است: میلیونها کارگر مهاجر در شبەجزیرە عربستان (امارات، قطر و غیرو) کە بالفعل از حقوق شهروندی و آزادیهای اولیە محروم شدەاند؛ کنترل کامل بر میلیونها کارگر آسیایی با ساعات کار طولانی و دستمزد پایین کە غالبا مستقیما در اردوگاههای بازداشتگاهی سازمان دادە شدەاند؛ استفادە وسیع از نیروی کار اجباری در استخراج منابع طبیعی در بسیاری از دولتهای آفریقای مرکزی (کنگو و غیرە). اما لازم نیست ما راە بە این دوری برویم.
روز اول دسامبر ٢٠١٣ هنگامیکە یک کارخانە تولید پوشاك چینی در منطقەای صنعتی در شهر ایتالیایی پراتو در ١٩ کیلومتری فلورانس طعمە آتش شد، حداقل هفت نفر جان باختند. کارگران کشتە شدە در یک خوابگاە مقوایی کە در محل کارشان سرهم بندی شدە بود، بە دام افتادند. این حادثە در محلە صنعتی ماکرولوتوی آن شهر اتفاق افتاد کە با کارخانەهای پوشاكش شناختە میشود. تخمینا هزاران مهاجر چینی دیگر در شهر بطور غیرقانونی زندگی میکردند. کارگرانی کە تا ١٦ ساعت در روز برای یك شبکە عمدە فروشی و کارگاههای تولید لباسهای ارزان کار میکردند.
با این حساب لازم نیست برای مشاهدە زندگی فلاکت بار بردگان نوین بە دوردستها در حومە شانگهای (یا دوبی و قطر) بنگریم و بە شیوەای ریاکارانە چین را مورد انتقاد قرار دهیم – بردەداری میتواند درست همینجا، در درون خانە خودمان باشد، تنها مسئلە اینست کە ما آنرا نمیبینیم (یا بهتر است گفتە شود وانمود میکنیم کە آنرا نمیبینیم). این آپارتاید بالفعل جدید، این گسترش شمار اشکال متعدد بردەداری بالفعل نە یك حادثە اسفناك بلکە یك ضرورت ساختاری سرمایەداری جهانی امروز را تشکیل میدهد.
اما آیا پناهندگانی کە وارد اروپا میشوند خودشان را بە مثابە نیروی کار ارزان و متزلزل، در بسیاری موارد بە زیان کارگران محلی عرضە نمیکنند کە با ملحق شدن بە احزاب سیاسی ضد مهاجرین بە این تهدید عکسالعمل نشان میدهند؟ برای بیشتر پناهندگان تحقق رٶیاهایشان عبارت از چنین واقعیتی خواهد بود.
پناهندگان تنها از وطن جنگ زدەشان فرار نمیکنند؛ آنها رٶیاهای معینی را نیز در سر میپرورانند.
ما اینرا مرتبا بر روی صفحە تلویزیونهایمان میبینیم. پناهندگان در جنوب ایتالیا صراحتا اظهار میدارند کە نمیخواهند آنجا بمانند – بیشتر آنان خواهان زندگی کردن در کشورهای اسکاندیناوی هستند. و آن هزاران نفری کە در اطراف کالە [فرانسە] چادر زدەاند بە زندگی در فرانسە راضی نیستند بلکە حاضراند برای وارد شدن بە انگلستان جان خود را بە خطر بیاندازند؟ و آن دەها هزار پناهندە کشورهای بالکان چطور کە حداقل خواستار رسیدن بە آلمان میباشند؟ آنها این رٶیا را بعنوان حق بیچون و چرای خود بیان میکنند و از مقامات اروپا میخواهند کە نە فقط بە آنها غذا و مراقبت پزشکی مرتب برسانند، بلکە همچنین وسیلە انتقال برای رفتن بە محل دلخواهشان را نیز فراهم کنند.
در این خواست غیرممکن چیزی تخیلی و معماگونە وجود دارد: گویی کە این وظیفە اروپاست کە رٶیای آنها را تحقق بخشد، رٶیایی کە تصادفا، برای بیشتر اروپاییها خارج از دسترس میباشد. چە تعداد از اهالی جنوب و شرق اروپا هستند کە ترجیحشان این نیست در نروژ زندگی کنند؟ در اینجا میتواند شاهد تناقض نهفتە در مدینە فاضلە شد: درست هنگامیکە مردم خود را در معرض فقر، تنگدستی و خطر مییابند، و انسان فکر میکند کە دراینصورت بە یك حداقل امنیت و رفاە راضی میشوند، مدینە فاضلە مطلق مشهود میشود. درس عبرت ناخوشایند برای پناهندگان اینست کە “نروژی وجود ندارد”، حتی در خود نروژ. آنان ناچارند بیاموزند کە رٶیاهایشان را سانسور کنند: بەجای تعقیب آن در واقعیت، آنها باید بر روی تغییر واقعیت متمرکز شوند.
تابوی چپ
یکی از بزرگترین تابوهای چپ در اینجا باید شکستە شود: این مفهوم کە حراست از شیوەی ویژە زندگی شخص بە خودی خود یک مقولە نژادپرستانە و یا سرآغازی فاشیستی است. اگر ما دست از این مفهوم برنداریم، راە را برای موج ضد مهاجران کە در سراسر اروپا دارد رونق میگیرد بازمیکنیم. (حتی در دانمارك حزب دموکرات ضد مهاجران برای اولین بار از سوسیال دموکراتها جلوزد و بە قویترین حزب کشور تبدیل شد.) برخورد با نگرانیهای مردم عادی در مورد تهدید شدن شیوەی ویژە زندگی آنان از سوی چپ هم میتواند انجام گیرد. برنی ساندرز یک گواە زندە بر آنست! تهدید واقعی علیە شیوەهای همگانی زندگی ما نە حضور خارجیها بلکە دینامیسم کاپیتالیسم جهانی است: در ایالات متحدە بە تنهایی تغییرات اقتصادی چند دهە اخیر بسیار بیشتر بە تخریب شیوەی زندگی همگانی شهرهای کوچک منجر شدەاست تا جمع تمامی مهاجران.
عکسالعمل رایج لیبرال چپها بە این امر البتە تجلیات اخلاقی گستاخانە است: همینکە اعتباری هرچند ناچیز بە “حراست از شیوەی زندگی خودمان” می بخشیم، فیالحال بر روی موضعمان سازش کردەایم زیراکە ما یک تفسیر معتدلتر از آنچە کە پوپولیستهای ضد مهاجران آشکارا از آن حمایت میکنند را پیشنهاد میکنیم. احزاب مرکزگرا نژادپرستی آشکار پوپولیستهای ضد مهاجران را رد میکنند، اما آنان همزمان اقرار میکنند کە “نگرانیهای” مردم عادی “را درك میکنند” و یک تفسیر “عقلانی” تر همان سیاستها را بە نمایش میگذارند.
اما این درحالیکە حاوی جوهر حقیقت است، شکایتهای اخلاق گرایانە ازقبیل “اروپا همدلی را از دست دادە است”، یا “در قبال درد کشیدن دیگران بیتفاوت شدەاند،” و غیرە، صرفا روی دیگر سکە سبعیت ضد مهاجران اند. هر دو دیدگاە در یک پیش پندار کە بهیچ وجە امری بدیهی نیست، شریکاند: اینکە دفاع از شیوە زندگی یک شخص جایی برای اخلاقیات جهانشمول باقی نمیگذارد.
بنابراین باید خود را از گرفتار شدن در بازیهای لیبرالی از این قبیل کە “چقدر میتوانیم مدارا کنیم” اجتناب کنیم. آیا اگر اگر آنها از رفتن بچەهایشان بە مدارس دولتی جلوگیری کردند، اگر برای فرزندانشان ترتیب ازدواج [اجباری] بدهند، اگر آنان در صفوف خودشان با همجنسگرایان وحشیانە برخورد کنند، ما باید مداراکنیم؟ در این سطح ما یا بە اندازە کافی متحمل نیستیم و یا با ندیدە گرفتن حقوق زنان و غیرە زیادی بردبار هستیم. تنها راە شکستن این بنبست فراتر از بردباری یا احترام محض بە دیگران، و رسیدن بە سطح مبارزە مشترك است.
بنابراین انسان باید چشماندار را وسیعتر کند: پناهندگان بهای اقتصاد جهانی هستند. در دنیای کروی ما، کالاها آزادانە در گردش هستند، اما مردم چنین نیستند: اشکال جدید آپارتاید درحال سر برآوردن هستند. مبحث دیوارهای پرمنفذ، تهدید غرق شدن در سیل خارجیها، مطلقا در ذات سرمایەداری جهانی است و شاخصی است برای همەی دروغهای جهانی شدن سرمایەداری.
در حالیکە مهاجرتهای عظیم خصیصە مداومی از تاریخ بشر را تشکیل میدهد، علت اصلی آنها در تاریخ مدرن توسعەطلبی های استعمارگرایانە است: قبل از دوران استعمار، جنوب کرە زمین بیشتر عبارت بود از جوامع محلی خودکفای نسبتا منزوی. این اشغالگری استعماری و تجارت بردەها بود کە این شیوە زندگی را از ریل خارج کرد و مهاجرتهای وسیع را تجدید نمود.
اروپا تنها جایی نیست کە با موج مهاجران روبرو شدە است. در آفریقای جنوبی بیش از یک ملیون پناهدە اهل زیمبابوە هستند کە در معرض حملات مردم فقیر محلیاند بە خاطر اینکە کارهایشان را از آنان میدزدند. و اینها بیشتر هم خواهند شد، نە فقط بە خاطر درگیریهای مسلحانە، بلکە بسبب “دولتهای رذل” جدید، بحرانهای اقتصادی، بلایای طبیعی (کە با تغییرات آب وهوایی بدترهم شدەاند)، بلاهایی کە توسط انسان ایجاد شدەاند، وغیرە.
اینك دیگر میدانیم کە پس از بحران هستەای فوکوشیما مقامات ژاپنی در یك آن فکر کردە بودند کە تمامی منطقە توکیو – بیست میلیون نفر مردم – را باید تخلیە کنند. دراینصورت آنها بە کجا میبایست میرفتند؟ تحت چە شرایطی؟ آیا میبایست بە آنها یک تکە زمین میدادند و یا اینکە در دنیا پخششان میکردند. اگر سیبری بیشتر قابل سکونت و قابل کشتکاری شود چطور، در حالیکە مناطق صحرای جنوبی خشكتر از آن بشود کە بتوان بە جمعیتهای بزرگی کە در آنجا زندگی میکنند کمک کرد؟ وقتیکە حوادث مشابهی در گذشتە اتفاق میافتاد تغییرات اجتماعی بە گونەای بدون برنامەریزی و خود بە خودی رخ میدادند کە توأم با خشونت و ویرانی بود.(مهاجرتهای بزرگ در اواخر امپراطوری روم را یادآوری میکنم) – چنین دورنمایی در شرایط امروزی کە بسیاری از کشورها سلاحهای کشتار جمعی دارند، فاجعە آمیز خواهد بود.
بنابراین درس اصلی کە باید بیاموزیم اینست کە انسان باید آمادە زندگی کردن بە یك شیوەی “قالب پذیر”تر و قابل جابجاییتر باشد: تغییرات محلی و جهانی سریع در محیط زیست ممکن است دگرگونیهای اجتماعی در مقیاس بزرگ و بی سابقە را بطلبد. یک چیز واضح است: حاکمیت ملی را باید بطور ریشەای بازتعریف و سطوح جدیدی از همکاریهای جهانی را کشف کرد. در بارە تغییرات شگرف در اقتصاد و حفظ منابع طبیعی بە سبب الگوی جدید آب وهوا و کمبودهای آب و انرژی چطور؟ از طریق چە فرایندهای تصمیم گیری چنین تغییراتی را باید فیصلەداد و بە اجرا گذاشت؟ در اینجا باید تابوهای زیادی را درهم شکست و یک سلسلە اقدامات پیچیدە را متقبل شد.
اولا، اروپا باید مجددا بر تعهد خود بە فراهم کردن امکانات بقای کرامت آمیز پناهندگان تأکید کند. در اینجا هیچ سازشی درکار نیست: مهاجرتهای عظیم دورنمای آیندە هستند و تنها آلترناتیو در برابر چنین تعهدی تجدید بربریت است (آنچە کە بعضیها “برخورد تمدنها” مینامند).
ثانیا، بعنوان یک نتیجە ضروری این تعهد، اروپا باید خود را سازمان دادە و قانون و مقررات روشنی را تحمیل کند. کنترل دولتی بر جریان پناهندگان باید از طریق یک شبکە وسیع اداری انجام گیرد کە دربرگیرندە تمامی اتحادیە اروپا باشد (برای جلوگیری از بربریتهایی مانند آنچە کە مسئولان مجارستان و اسلواکی نشان دادند). پناهندگان را باید از امنیتشان مطمئن کرد، درعین حال باید برایشان روشن باشد کە لازمست منطقە سکونتی کە توسط مقامات اروپایی برایشان اختصاص دادە میشوند را بپذیرند. بعلاوە باید بە قوانین و نرمهای اجتماعی دولتهای اروپایی احترام بگذارند: عدم تحمل مذهب، سکسیسم و خشونت قومی از هر سویی کە باشد، عدم تحمیل شیوەی زندگی و یا مذهب بە دیگران، احترام بە هر نوع آزادی فردی در صورتیکە [بخواهد] دست از سنتهای همگانی خود بردارد و قسعلیهدا. اگر زنی بە انتخاب خود صورتش را میپوشاند، باید بە انتخاب وی احترام گذاشت، اما اگر وی نخواهد آنرا بپوشاند آزادی وی برای اینکار باید تضمین شود. این درست است کە چنین سلسلە مقرراتی بە نفع شیوە زندگی اروپایی خواهد بود، اما این بهایی است کە برای میهمان نوازی اروپایی میپردازند. این مقررات باید بە وضوح بیان شدە و در صورت لزوم با اقدامات سرکوبگرانە (علیە بنیادگرایان خارجی و همچنین نژادپرستان ضد مهاجران خودمان) بە اجرا گذاشتە شوند.
ثالثا، نوع جدیدی از دخالت بینالمللی: دخالتهای نظامی و اقتصادی کە بە دام نواستعماری نیفتند، باید ابداع شود. در مورد نیروهای سازمان ملل ضامن صلح در لیبی، سوریە و یا کنگو چطور؟ از آنجاییکە چنین دخالتهایی نزدیکی زیادی بە استعمار جدید دارد، تضمینهای شدیدی ضرورت مییابد. موارد عراق، سوریە و لیبی نشان میدهند کە چگونە نوح غلط دخالت (در عراق و لیبی) و نیز دخالت نکردن (در سوریە کە در آن درپس ظاهر دخالت نکردن نیروهای خارجی از روسیە تا عربستان سعودی و آمریکا؟ کاملا در گیر شدند) منجر بە همان بن بست میشود.
رابعا، سختترین و مهمترین وظیفە عبارت است از یک تغییر اقتصادی ریشەای کە باید آن شرایط اجتماعی را از بین ببرد کە پناهندگان را بوجود میآورد. علت غایی پناهندەشدن خود سرمایەداری جهانی امروزی و بازیهای ژئوپولیتیك آن میباشد. اگر ما اینرا بطور رادیکال دگرگون نکنیم، پناهندگان از یونان و دیگر کشورهای اروپایی بە زودی بە آوارگان آفریقایی ملحق میشوند. وقتی من جوان بودم، چنین تلاش سازمانیافتەای برای تنظیم اشتراکی، کمونیسم خواندە میشد. ممکنست ما ناچار بە ابداع مجدد آن باشیم. ممکن است این در دراز مدت، تنها راەحل باشد.
آیا این همە یک مدینە فاضلە است؟ شاید، اما اگر اینکار را انجام ندهیم، فاتحەمان خواندە است و حقمان هم همین است.
تصحیح؛ این نوشتە بدوا میگوید کە حزب دموکرات ضدمهاجران در سوئد از سوسیال دموکراتها جلوزد، درحالیکە منظور دانمارك بود.
* این مقالە ابتدا در روزنامە آلمانی دی تسایت Die Zeit شمارە روز دهم سپتامبر ٢٠١٥ منتشر شدەاست. ترجمە حاضر از روی متن انگلیسی آن در سایت زیر انجام گرفتە است.
http://inthesetimes.com/article/18385/slavoj-zizek-european-refugee-crisis-and-global-capitalism
احمد اسکندری – استکهلم 21 سپتامبر2015