اگر در جستجوی دلیل واقعی نبود اعتراضات و جنبش های انقلابی در ایران باشیم، باید واقع بین باشیم. با کنار گذاشتن تعصبات و اوهام، دنیای واقع را بنگریم. ملیتهای غیر فارس ایران که ستم ها و بی عدالتی های ملی فعلی را در ایران فردا روز، پس از تغییری در حاکمیت سیاسی، پیش رو نگاره گر هستند و تنها روکش آن از اسلامی به هر عنوان دیگر را میتوانند با اندکی آزادی های سطحی در نظر گیرند، چه میزان و چند درصد از جمعیت و مساحت کشور را شامل میشوند؟ بدون شک اراده مردمی و جنبش های مردمی هر دیکتاتوری را سرنگون ساز، و تاریخ نیز آن را گواه است. اما تلاش آخوند های خونخوار نیز برای بقا و تلفات آن به کدام قیمت؟ چه تغییر عمده ای در روال زندگی و فرهنگی این ملیتها بوجود خواهد آمد؟ برای دیکتاتور بعدی هزینه نمودن در عقلانیت امروز جایی ندارد و روز به روز حس استقلال و رهایی از اسارت، این درد تاریخی را که به قدمت نام «ایران» ریشه داشته، بیشتر و بیشتر خواهد نمود. حقوق ابتدایی ملی را، اپوزیسیون امروزی که تنها در کانال های ماهواره ای موجودیت آنرا شاهدیم، در برنامه ها و خط مشی خود چه در حال و چه پس از تغییر رژیم فعلی نیز به رسمیت نشناخته و اساسا موجودیت ملی شان را نیز منکر میباشند.
دوستانی که به نام مردم ایران سخنران هستند و عنوان مینمایند و محکوم کرده اند هر فردی را به خائن، مزدور، تجزیه طلب و… ، با آرای چند نفر از مردم ایران انتخاب شده اند ؟ آیا در میان مخالفان رژیم آخوندی شخص، گروه، سازمان و حزبی میتواند در هر جای کشور پنجاه هزار نفر را در حرکتی اعتراضی جمع کند ؟ ایران نیازمند حرکتی اعتراضی آنهم از بطن جامعه و مردمی است. برای شکلگیری این اعتراض نیازمند آلترناتیوی مردمی هستیم که همراه و همپای جامعه مدنی حضور داشته و آنها را رهبری نماید. رهبری مردمی تنها زمانی واقعی است که صدای گویای همان مردم باشد. هر کدام از گروه های مدعی آلترناتیو بودن برای ملاها، با فراخوانی به منطور اعتراضی مدنی در ایران میتوانند جایگاه واقعی خود را بخوبی بدانند و بر آن اساس طرح مدعا نمایند. هرچند تاسفبار است، اما در ایرانی با وسعت و جمعیت عظیم، سابقه فرهنگی و تمدن بسیار، تنوع اتنیکی و ملیتی، بجای آنکه نقطه قوت در ساختار کلی باشد، عامل اصلی رکود و سکون حرکت آزادیخواهانه مردمی و شکلگیری اعتراضات بر علیه آخوندهای خونخوار گشته است.
در امتداد تاریخ دست کم صده گذشته، هر غیر فارسی عملا در دسته بندی درجه دوم و پایینتر از آن از لحاظ حقوق شهروندی و حتی میزان مشارکت در اداره امور مملکتی قرار داشته است. در سال ٥٧ و انقلاب خلق در ایران، با وجود وعده های بسیار خمینی به منطور تحقق ابتدایی ترین خواسته های ملی هر کدام از ملیتها، در نهایت تغییر مثبتی صورت نگرفت و به نام دین و در کنار محرومیت های فراوان اجتماعی، اعدام، کشتار و سرکوب همه جانبه دستاورد انقلاب برای بلوچ ها، آذری ها، کورد ها، اعراب و دیگر ملیتهای ایران بوده است. آخوند مدعی حق خواهی و عدالت طلبی در قدرت به دیکتاتور ضد بشری مبدل گشت و اکنون افراد خوش خیال متظاهری که در استودیو های اروپایی و آمریکایی علنا همان سیاست فعلی حاکمیت را در مورد اکثریت ایران بازگو نما هستند، در باور خود چه تغییری را متصورند؟ بد نیست با گذاری بر آمار جمعیتی ایران درصد ساکنان غیر فارس آنرا آگاه شوند و بدانند که تضمین برای رفع ستم ملی میتواند این درصد را در حرکتی اعتراضی و انقلابی قرار دهد. تاریخ گواه است که هرگاه حکمرانی اراده کرد باشد برچسپ تجزیه طلب، مشروعیت بخش تار و مار کردن ملتی در این «مرز پر گهر» گشته و هیچ صدایی از «پارسی زبانان» به اصطلاح «هموطن» نیز در نیامده است. روزی که جانیان و قاتلان آخوندی «احسان فتاحیان» و یا «فرزاد کمانگر و همراهانش» جوانان آزادیخواه و برابری طلب کورد را با برچسپ تجزیه طلب و محارب، اعدام کردند کدام ایرانی به عنوان هموطن معترض بود؟ مگر این جوانان چه چیز را طلب نمودند به جز آزادی و برابری در این کشور ؟ «البته در اعتراض مدنی و تحسن های سراسری مناطق کورد نشین، در جواب این اعدام ها، مرزهای وطن و سرزمینی که به آن احساس تعلق داشته باشند نیز تعیین گشت.» آذری ها، عرب ها و تمامی ملیتهای دیگر نیز این روزهای تنهایی و تنها ماندن ملی را در کنار همبستگی های ملی که تعیین کننده مرزهای میهن شان باشد، به لطف شوونیسم ایرانی تجربه نموده اند.
در صورتی که امکان اجرای همه پرسی «حق تعیین سرنوشت» برای هر ملیتی در ایران باشد شکی نیست که تنها قسمت های میانی جغرافیای فعلی زیر چتر این نام باقی خواهد ماند. واضح است حاکمیتی که این امکان را فراهم سازد و این حق را به رسمیت بشناسد، دلسوز راستین تمامیت ارضی و تمامی مردمان این جغرافیا خواهد بود. حاکمیتی خدمتگزار از اعتراض و نارضایتی بیمی ندارد و مردمی با شرایط زندگی برابر و شریک در تمامی امور کشور نیز میلی به جدایی از کشور را نخواهند داشت که نمونه آن را در کشورهای کثیر المله شاهدیم. ترس از تجزیه را بهانه استثمار ملیتهای ایران نموده و تقدسی ساختگی را در تلاش تحمیل به دیگری. مرزهایی که امروز بر اطلس جهانی «ایران» نام دارد تنها زمانی برای ساکنان، ارزش و اعتبار و تقدسی را داراست، که برایشان مامن قرار گیرد و احساس تعلق به آن را حس نماید. با وضعیت کنونی ایران و روند سیاسی فعلی اپوزیسیون آینده ایران سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی سابق خواهد بود و در نوع خود به مراتب بدتر از آن روزهای شوروی.
وابستگی به کشوری دارای ملت های غیر واحد مستلزم ضمانت برای اجرای دمکراسی و برابری حقوقی همه مردم آن کشور میباشد. انکار هویت و پایمال نمودن حقوق اساسی بخشی برای سروری وحکمرانی بخشی دیگر آینده ای همانند اتحاد جماهیر شوروی سابق و فروپاشی را برای کشورهای کثیرالمله بهمراه خواهد داشت که البته برای ایران به نسبت وسعت و تعداد ملل این جغرافیا، شاید بدتر از آن روزهای شوری باشد. اپوزیسیون ایرانی بدانیم اکنون زمان برطرف کردن سوتفاهم ها و نزدیکی ملیتهای ایرانی است. با احترام به تمامی حقوق متقابل، بجای انکار هویتی از کشوری واحد چراکه «اصل حق تعیین سرنوشت» خط قرمز برای آینده ملیتهای ایران است و این جبر تاریخ است به این ملیتها نه انتخاب من یا شما. تاریخ نشان داده که قدرت نامحدود و متمرکز در ایران در عرض چند روز دوست دیروز را امروز دشمنی ساخته که با هر سلاحی فرمان کشتار ملیتها سر دهد، و نه فراموش شدنی است و نه قابل بخشش.
اپوزیسیونی که تمامی حقوق انسانی را برای همه ایرانیان در عمل خواهان باشد و برای آن مبارزه نماید، میتواند از تمامی طیف ها و دسته های جامعه همچنین تمامی ملیتهای ایران را در حمایت و مسیر مبارزاتی خود شاهد باشد. حکومتی دموکرات نیز با مشارکت همگی در اداره امور، درمان حس تجزیه طلبی و ترس از تجزیه ایران خواهد بود. آن دسته از فعالین و دلسوزان مردم ایران که خود را در غم وضعیت زندگی مردم و آینده سیاسی و آزادی های موجود میبینند بهتر است به دنیای واقع برگردند و فاصله خود را به جامعه داخلی ایران کمتر نمایند. آزادی بدون حق تعیین سرنوشت در هیچ جامعه ای معنا نخواهد داشت. ایران تجربه تلخی از وعده های قدرت طلبان را دارد و امروز نیز باج آن را میپردازد. تجربه ای که مردم را محکوم به عدم تکرار آن نموده و در شرایط فعلی آماده پرداخت هیچ هزینه ای نیستند و آنهم نبود آلترناتیوی در واقع مردمی و دلسوز را مدلل میباشد.
آلترناتیوهای امروزی اختلافاتی عمیق را یدک میکشند که نمیتوان مردم را به سوی هیچ کدام مسیر داد. با انتشار خبر دستیابی به توافق برنامه اتمی همگان شاهد بودیم که همان مردم ناراضی به امید تغییری هرچند اندک دستکم در وضعیت اقتصادی و معیشتی به خیابان ها ریختند و فریاد شادی سر دادند. آیا این مردم همان مردمی نیستند که اپوزیسیون مدعی نمایندگی آنها میباشد؟ نبود آلترناتیوی واقعی و خواهان مطالبات تمامی اقشار جامعه داخلی ایران سبب گشته که مردم کماکان دلخوش به تغییراتی هرچند جزیی در داخل رژیم آخوندی باشند و در نمایش های انتخاباتی همواره شاهد آن بوده ایم. هزینه های میلیون دلاری لابی های ثروتمند اقتدارگرا در میان اپوزیسیون که با کانالهای کاهواره ای و همایش های ساختگی که بیشتر جنبه نمایشی را داراست بهتر بود در خدمت روشنگری و قبول خواست های مردمی قرار گیرد. اگر اندکی گوش شنوا در میان اپوزیسیون یافت میشد اکنون در وضعیتی به مراتب بهتر قرار داشتیم.