ای دریا،
دریای خروشان
ای موجها،
موجهای سرگردان
دست نگه دارید!
باز بایستید!
چکاوکم!
پریشان!
بی خانمان!
از دود و دَم می گریزد!
آب حیات، در آغوش تان می جوید!
***********************
های، های، های ……
دیدگانم،
آبِ دریا را اشک می ریزد
گیسوانم،
در خنکای نسیم ساحل،
شادی کودکانه،
عطر تنش را می جوید
چشم انتظار،
بر کف ها، مُشت می کوبد
مرگ آرای چرایید؟؟؟!!
هان، ای بی قراریِ قلبهایِ عاشق،
از داس ها، از پُتک ها، از زخم ها، آتش زنه بسازید…
پرستوهایِ مهاجر در کرانۀ آسمان می خوانند:
جنگ، جنگ، جنگ! “جنگ طبقاتی”
ز آتش خشم
ز آتش عشق
آفرازه بلند کنیم!
آه، پسرم از تباهی می گریخت!