اعدام و شکنجه در حکومت هایی که خود را نماینده مذهب و یا خدا می دانند، جنایت سیستم حاکم را ترویج میکند و باعث اتحاد نیروهای مخالف و نهایتا فروپاشی رژیم میشود، سقوطی که نقطه بازگشت به حکومت مذهب را ناممکن میگرداند.
جمهوری اسلامی طی چهار دوره قدرت خود را تثبیت کرد. ابتدا همسویی و همکاری با احزاب اپوزیسیون تا مرحله به قدرت رسیدن، دوم استفاده از پیشینه مذهبی و سطح پایین سواد و فرهنگ مردم که در این مرحله با اتهام و جو سازی اپوزیسیون را ضد انقلاب معرفی کرده و آنها را از فضای سیاسی – اجتماعی دور کرد، سوم کشتار، شکنجه، زندانی کردن و تبعید مخالفین، چهارم ترور که به آن اصطلاح مجازات فراقانونی گفته میشود.
شکنجه و اعدام مخالفان رژیم که در فاز سوم عملکرد جمهوری اسلامی قرار دارد حلقه ای از روش و منطق قدرت ایدئولوژیک حاکم بود که باید در زمان معین انجام میشد تا پروسه تثبیت کامل گردد. اعدام زندانیان سیاسی و مخالفان در سالهای 65 تا 68 که نقطه اوج آن مرداد و شهریور 67 است نه تنها از روی ضعف و عجولانه نبود، بلکه طرحی برنامه ریزی شده از سوی نظام جهوری اسلامی است که به روشنی بیانگر متد و تفکر مطلق گرای خمینی و پیروانش است که برای شیوه حکومت آن را جزء هویت و وظیفه شرعی خود دانسته و اگر تاریخ بارها تکرار شود این حلقه غیر انسانی به صورت تسلسل تاریخی تکرار میشود.
قاطعیت خمینی به عنوان کاریزمای مذهبی که خود را نماینده امام دوازدهم شیعی می دانست و مشروعیت قدرتش را از خدا با عنوان اصل ولایت فقیه معرفی میکرد، سنگ بنا و ستونی است که در تمام حیات جمهوری اسلامی همواره به عنوان بزرگترین عامل اتحاد هواداران نظام و بزرگترین معضل نیروهای اپوزیسیون به شکل ملموس آشکار است.
جمهوری اسلامی با برقراری جبهه دین و کفر در میان عوام مردم شکاف ایجاد کرده و مخالفت با احکام صادره را دشمنی با خدا معرفی میکند و با پراکندگی و تزلزل اندیشه اجتماعی راه را برای تداوم حکومت ولایت فقیه هموار میگرداند.
کشتار زندانیان سیاسی سال 67 که به بهانه عملیات فروغ جاویدان مجاهدین خلق و تزلزل ارکان حکومت اسلامی و صف کشی کفر در برابر اسلام صورت گرفت، ابتکار عمل را به جمهوری اسلامی داد و احزاب اپوزیسیون که دچار بحران شده بودند از پایگاه اجتماعی و حضور میان مردم به حاشیه رانده شدند. تنها در این میان احزاب کردستانی که زیر ساختهای سیاسی – اجتماعی خود را در میان مردم کردستان شکل داده بودند وضعیت بهتری داشته و این برتری نسبی نیز از سوی جمهوری اسلامی برای شکست اپوزیسیون کرد، کردستان را به میدان جنگ و کشتار تبدیل کرد اما احزاب کردستانی همچنان با استفاده از پایگاههای مردمی و فضای ملی، به فعالیت خود تداوم بخشیدند.
فاز سوم طرح جمهوری اسلامی که همان کشتار زندانیان سیاسی است در شرایط حساس و فرسایشی جنگ 8 ساله انجام شد، جنگی که تمام جامعه ایرانی را به شدت دچار بحران کرده بود و عملا نیروهای مخالف نظام و فعالین سیاسی در هر اقدامی علاوه بر حفظ موجودیت خود و بازسازی ساختار تشکیلاتی، باید فضای جنگ زده و حساسیت های مردم ایران و هزینه های سنگین تداوم مبارزه را در نظر میگرفتند. کشته شدن جوانان ایران در جنگ 8 ساله، اسیر و مجروح شدن بسیاری از سربازان جنگ، روحیه خانواده های کشته شدگان و مجروحین و اسیران جنگ، اقتصاد ضعیف مردم، نبود محیط مساعد تبلیغاتی و امکانات بسیار ابتدایی رسانه ای و انتشاراتی برای تبلیغ و ترویج جبهه ضد جمهوری اسلامی و قدرت بسیاز زیاد رسانه ای و تبلیغاتی رژیم و بهره گیری جمهوری اسلامی از احساسات مذهبی، عواملی بودند که وضعیت را با برتری جمهوری اسلامی وارد فاز بعدی طرح تثبیت کرد.
کشتار زندانیان سیاسی سال های 65 تا 68 باعث تفرقه و دوری احزاب اپوزیسیونی که در سطح ایرانی فعالیت میکردند، شد و می توان گفت یکی از دلایل حضور و اثر گذاری احزاب کردی و مخصوصا حزب دمکرات ترویج روحیه ناسیونالیستی است که بوسیله دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی نهادینه شده بود، رهبرانی که در فاز چهارم ترور در اولویت قرار گرفتند و شهید شدند.
در فاز سوم و خصوصا کشتار زندانیان سیاسی سال 67، رژیم جمهوری اسلامی نه تنها به کشتار اپوزیسیون پرداخت بلکه به وسیله آن بسیاری از مخالفان درون سیستم خود را تصفیه کرد و به تقویت و یکدست سازی بدنه خود پرداخت. سیستم اعدام و شکنجه را جزء ارکان جدا نشدنی از ایدئولوژی و شیوه حکومت داری خود قرار داد و بسیاری از بودجه کشور را به آموزش نیروهای سرکوبگر اختصاص داد. سیستم قضایی و اجرایی خود را بر اساس حذف مخالفان و از بین بردن شرایط مخالفت کانالیزه کرد و قوای سه گانه را در چهار چوب حفظ و تداوم اهرم فشار کشتار همسو نمود. حوزه علمیه به دستگاه نظریه پردازی و تفسیر الهی احکام صادره پرداخت و سیستم آموزش و خصوصا دانشگاه از حالت پرورش علم و عمل که در جهت ساخت اجتماع باشد به مروج افکار و ایده آلهای نظام حاکم تبدیل شد.
سال 67 تجربه ای بسیار حساس و دردناک است که بازبینی و ریشه یابی آن می تواند بسیاری از خطاها و مشکلات را نشان دهد و الگو سازی برای فعالیت در حوزه سیاسی و حتی اجتماعی با نادیده گرفتن این حوادث تاریخی که به قیمت شهادت هزاران تن از نیروهای اپوزیسیون به وقوع پیوست، می تواند نقطه ابهام و حتی پسرفت فعالیت در راستای تغییر نظام و زمینه سازی برقراری دمکراسی باشد.
تجربه تاریخی و سیاسی بین المللی به روشنی نشان داده که هر رژیم غیر دمکراتیک تا حدی میتواند به تهییج و تخریب خواسته ها و نیازهای مدرن سیاسی بپردازد و پس از گذشت زمان و تقویت خواسته ها و حقوق دمکراتیک مردم که از حالت احساسی خارج شده و به ضرورت مطلوب و حیاتی تبدیل میشود، قدرت حاکم بر اثر خواسته ها و پیگیری های نیروی اپوزیسیون و مردم دچار شکاف میان صفوف متحدان و مزدوران خود شده و با تداوم طرح خواسته های دمکراتیک مردم، حکومت در پوسته اطلاعاتی و نظامی فرو رفته و مجال اجرای طرحهای پیش بینی شده گذشته را ندارد و حتی بسیاری از همفکران و متحدانش به نیرویی در خلاف هویت و حاکمیت سیستم، موضع گیری میکنند.
در شرایط کنونی گرامیداشت جانبازیهای زندانیان و شهیدان راه آزادی تنها در صورتی می تواند موثر باشد که به تحلیل دلایل و علل شکل گیری و انجام آن حوادث پرداخته شود و از هر واقعه تاریخی برای اتحاد و مشارکت نیروهای اپوزیسیون و همراهی با جامعه ایران بهره برداری شود. تجربه اپوزیسیون و خصوصا احزاب کردی که جایگاه مطمئن تر و پر ثبات تری را پیموده اند نباید با احساسات تک بعدی و تمامیت خواه به انحراف کشیده شود و با حضور در میان مردم و اولویت دهی به ضرورت از بین بردن جمهوری اسلامی، مشارکت وانتخاب از سوی مردم را به عنوان منطق فعالیت خود قرار دهیم.