توافقات هسته ای اخیر، با وجودیکه هنوز به مرحله اجرا در نیامده اند، موجی از امید و در عین حال بیم نسبت به احتمال شکسته شدن قول و قرار ها، برانگیخته اند. نگرانی و بیمی که بویژه پس از هر سخنرانیِ رهبر جمهوری اسلامی و خط و نشانهایی که وی برای غرب و امریکا میکشد شدت می گیرند. مخالفین و موافقین این توافق نیز همه امکانات مالی، رسانه ای و لابی گریی خود را له و یا علیه این توافق بسیج نموده اند.
اما، در میان این فضای پر التهابِ ناشی از بحث های موافق و مخالف، آنچه که برای مردم ایران روشن است و موجب نوعی امید و آرامش خاطر گردیده است، کاسته شدن تهدیدِ جنگ و افزایش روحیه مثبت و امیدواری نسبت به آینده و امکان باز شدن راه مذاکرات و مراودات صلح آمیز با دنیای غرب می باشد.
این دوران جدید، که به دوران پسا هسته ای و یا پسا تحریم معروف شده است، در کنار موج امید، مثبت اندیشی و احساس پیروزی مردم بر جنگ طلبان، بحث های بسیاری را نیز در زمینه های سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی برانگیخته است. بحثهایی که موضوع اکثر آنها از جمله: چگونه می توان با شرایط جدید برخورد نمود؟ و یا: اکنون نوبت سایر مطالبات مردم از جمله گشایش سیاسی و اقتصادی است، می باشند.
در زمینه روابط اقتصادیِ جمهوری اسلامی، در دوران پسا تحریم، حسن روحانی رئیس جمهوری اسلامی در یک گفتگوی تلویزیونی با سیمای جمهوری اسلامی بر آمادگی دولتش برای سرمایه گذاری شرکت های بین المللی و بویژه غربی در ایران تاکید می کند و برخی از مقامات بلندپایه سیاسی و اقتصادی دول غربی نیز به ایران سفر می نمایند. دو خبر و واقعه ای که بیشمار بحث های کارشناسی را در زمینه فواید و مضرات ورود سرمایه گذاران غربی وشرکت های بین المللی به ایران، برانگیختند.
از جمله بحث ها و مطالبات دیگر در دوران پسا تحریم، موضوع حقوق بشر و آزادی های سیاسی در ایران می باشد، که توسط نهادهای مردمی و بین المللیِ حقوق بشری مطرح گردیده اند. با این مضمون که: اکنون نوبت مطالباتی مانند التزام جمهوری اسلامی به مبانی اعلامیه جهانی حقوق بشر، باز شدن فضای سیاسی کشور و آزادی زندانیان سیاسی، بویژه برداشته شدن حصر خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی است.
از دیگر پیامدهای ناشی از موج امید و مثبت اندیشی در دوران پسا تحریم، آغاز مجدد بحث های فرهنگی و دینی با موضوعات و عناوینی مانند: اسلام دین رحمت و صلح، می باشد. در این زمینه مصطفی تاجزاده در یاداشتی تحت عنوان اسلام رحمانی یا سیاسی می نویسد: <<خوانش رحمانی اسلام نه جنبه های اجتماعی و سیاسی آن را نفی می کند و نه به حرکات و سکنات دشمنان بی اعتناست، بلکه کاربرد اجبار و خشونت را در استقرار دین و ارزش ها و احکامش نه خواست خدا می بیند، نه موفق… اسلام رحمانی بر آن است که با دشمنان نیز باید راهبرد برد – برد در پیش گرفت مگر آن که آنان بازی را به هم بزنند. با دوستان که جای خود دارد. به طریق اولی دشمن نمایی دوستان منتقد را به منظور ایجاد تک صدایی محکوم می کند. کوتاه آن که مقابل اسلام خوارجی با شعار «هل الدین الا الارهاب» اسلام رحمانی پرچمدار «لااکراه فی الدین» است.>> (سایت امروز)
حبیب الله پیمان نیز در مقاله که در سایت ملی-مذهبی آمده است می نویسد: <<در بیش از سه دههای که از وقوع انقلاب در ایران میگذرد، زیر تأثیر تحولات و حوادثی تند و توفانی در داخل و در سرزمینهای مسلمانان، نام اسلام در ادبیات انتقادی و یا خصمانه مخالفان و دگراندیشان، بیش از هر چیز با نامداراگری دینی، خشونت و خصومت با آزادی و دموکراسی همراه شده است. همه آنچه را در این زمینه حکومتها و یا گروههای تندرو و افراطی به نام اسلام انجام داده و میدهند، بهحساب تعالیم دینی اسلام و منبع اصلی آنها قرآن و سیره پیامبر گذاشته میشود. ازنظر اکثر منتقدان، اسلام دینی است ذاتاً خشونتگرا و هژمونیطلب که وجود هیچ آئین و ایدئولوژی و مذهب دیگری را در جوار و یا در برابر خود تحمل نمیکند>>. وی در ادامه می نویسد: << پاسخ محتمل به این انتقادات این است که متولیان و پیروان افراطی و خشونتگرا برداشتی انحرافی و بیگانه با حقیقت آن ادیان و مکاتب دارند که ربطی به اصل آنها ندارد. اگر در این پاسخ بخشی از حقیقت وجود داشته باشد، چرا همین حکم درباره اسلام صادق نباشد و چرا برداشت منحرف و معیوب از اسلام را باید بهحساب اصل آن در قرآن گذاشت؟>>
دو نویسنده مزبور در انتهای مطلب خود با استناد به آیات قران نتیجه می گیرند که اسلام دین مدارا و رحمت است و خشونت طلبی های برخی از پیروان آنرا نباید به حساب این دین و قران گذاشت. رئیس دولت جمهوری اسلامی نیز در مجمع جهانی اهل بیت که اجلاس اینبار آن مصادف با دوران پساتحریم شد، با اشاره مکرر به توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی اعلام کرد که جمهوری اسلامی از نظامیگری فاصله گرفته و مبنا را بر گفتوگو با مخالفانش در منطقه قرار داده است.
تلاش این نواندیشان دینی بر رحمانی اعلام کردن دین اسلام و مبرا دانستن قران از خشونت هایی که بنام آن صورت می گیرد، با توجه به ایمان مذهبی و علاقه و محبتی که به پیامبر آن دارند، قابل درک اند. در صلح طلبی و اهل مدارا بودن آنان نیز شکی نمی توان نمود. همانطور که بر صداقت و راستی سیاسیون مبارز که بر مبنای همین قران و اسلام سلاح بدست گرفتند و علیه نظام سلطنتی محمدرضا پهلوی به مبارزه برخاستند نمی توان شک کرد، و یا حتی جوانانی را که بخاطر آموزش های قرانی و دینی به نیروهای تروریستی می پیوندند، نیز نمی توان در ردیف رهبران فاسد آنها قرار داد.
حال این پارادوکس را چگونه می توان حل نمود که از یکسو قران و زندگی پیامبر بعنوان الگو و راهنمایی برای همه امور زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان شناخته می شوند، جنگجویان از آیات و احادیث اسلامی برای توجیه عمل خود بهره می برند، مسلمانان مدرن و صلح جو نیز از همین قران استفاده می کنند وحتی عرفا نیز خود را مسلمان و پیرو قران می نامند. و نیز، با این واقعیت که دین اسلام از دید برخی رحمانی است و از دید برخی دیگر کتاب جنگ و سیاست و عرفا نیز آیات آنرا عاشقانه می خوانند، چگونه می توان کنار آمد؟ و در این میان زندگی سیاسی پیامبر اسلام که هم در آن جنگ و کشتار بوده و هم صلح و مذاکره، بطوریکه هم منابع کافی در اختیار جنگ طلبان و هم در خدمت صلح طلبان قرار می دهد، به چه شکلی قابل توجیه است؟
امروزه، برخی از نواندیشان مسلمان، بر خلاف مسلمانان نوگرای ده های قبل، تلاش می کنند که اسلام را صرفا در یک مجموعه از اعتقادات فلسفی و جهان شناسانه که هر فردی می تواند از آن برخوردار باشد خلاصه نمایند. آیات و احادیث منتسب به پیامبر نیز، که امروزه کاربردی ندارند، توسط این نواندیشان در ردیف وظایف غیرالهی پیامبر اسلام (بعنوان یک رهبر سیاسی) قرار می گیرند. بعبارت دیگر، اسلام را همانطور که خود اعلام می کنند فقط یک دین رحمانی، الهی و آسمانی که در اداره امور زندگی این دنیایی انسان ها دخالتی نمی کند، می دانند و می شناسانند. که طبیعتا این راه به نوعی جهان بینی، عرفان و اخلاق دینی که مشابه آنرا در ادیان شرق دور و یا برخی از گرایشات مسیحی که معتقد به دخالت در امور سیاسی و روزمره نیستند می توان یافت، ختم خواهد شد.
در حالیکه از نظر نگارنده، دین اسلام بنا بر آیات قران، احادیث وسایر متون و مباحث دینی، بعنوان یک مجموعه، هم یک دین مدنی است و هم یک دین سیاسی، و بنابراین یک دین کاملا سکولار و این دنیایی می باشد. اسلام به این دلیل یک دین مدنی است که برای همه امور اجتماعی و شخصی مردم راه حل و دستور العمل ارائه می دهد و مبانی اخلاقیِ وحدت و هویت بخش خود را تعریف می نماید. و همچنین، به این دلیل یک دین سیاسی است که پیام آور آن همزمان یک رهبرِ سیاسی و رئیس حکومت تازه تاسیس مسلمانان بود و خلفای اسلام و امامان شیعه نیز هریک ادعای جانشینی او و رهبری امت اسلام را داشتند. دینی است که هم برای زمان چنگ کابرد دارد و هم موقع صلح و مذاکره بکار می آید.
در حقیقت، دین اسلام مجموعه ای همه جانبه از اخلاق و اصول رفتار فردی، اجتماعی و سیاسی است که فقط از طریق جمع آوری اعتقادات و سنن مذهبی موجود در منطقه عربستانِ زمان ظهور اسلام، حول محور مقدسی بنام الله، خدای مطلق و یکتا که تنها از آن اعراب است (با توجه به حرف تعریف ال) امکان ظهور پیدا کرد. به این دلیل که، جامعه عرب زمان ظهور اسلام بمانند هر جامعه دیگری که در حال توسعه، تحول و پوسته اندازی است و بدنبال یک وحدت اجتماعی گسترده می باشد، نیازمند یک مجموعه از قراردادهای اجتماعی جدید بود، قراردادهایی که برای مورد پذیرش عموم قرار گرفتن می بایست مبتی بر نرمها و اخلاقیاتی باشند که عموم مردم روی آنها توافق داشتند، نرمهایی که حول محور یک امر مقدس گرد آمده بودند. این فرایند و قانون مندی را دین نو ظهور اسلام نیز طی نمود.
در بحث های علمی مربوط به موضوع قرارداد اجتماعی (social contract) این نرمها و اخلاقیات تحت عنوان دین مدنی (civil religion) معرفی می شوند. همانطور که مسیحیت در فرم اولیه و سنتی آن، از نظر ژان ژاک رسو (بنیانگذار نظریه قرارداد اجتماعی) همان دین مدنی بود که مورد قبول عموم اروپائیان بود و می توانست مبنایی باشد برای پذیرش عمومی قراردادهای اجتماعی که وی مدنظر داشت.
اما اگر عیسی مسیح فرصت و یا انگیزه ای برای کسب قدرت سیاسی نداشت، پیامبر اسلام پس از مهاجرت به مدینه استراتژی تسخیر مناطق دیگر عربستان از جمله مکه و سپس دعوت به اسلامِ رهبران سیاسی کشورهای همجوار را در راس برنامه های خود قرار داد. بنابراین با توجه به اینکه زندگی، رفتار و تصمیمات پیامبر اسلام همواره الگویی برای مسلمانان بوده و می باشند، نتیجه ای جز این نمی توان گرفت که دین اسلام از همان ابتدا هم یک دین مدنی و هم یک دین سیاسی و بنابراین یک دین کاملا سکولار و برای این دنیا بوده است.
از این نظر است که باز هم میتوان این سوال و تناقض را مطرح کرد که، دینی که از همان ابتدا سکولار و زمینی بوده است و با جمع آوری مجموعه ای از آداب و سنن و اعتقادات مذهبی آنزمان حول یک امر مقدس بنام خدای اعراب (الله) و با اهداف سیاسی کسب و گسترش قدرت شکل گرفته است، چگونه می تواند محدود به امور شخصی و عرفانی و یا آن دنیایی شود و دست ها و اندامهای آن از دنیای سیاست کوتاه گردد؛ و یا، چگونه می توان آنرا یک دین رحمانی معرفی نمود.
بنابراین بحث های بی پایان در زمینه ضرورت جدایی دین از سیاست و سکولاریزم، حداقل در رابطه با اسلام که خود یک دین سکولار و بعبارتی یک ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی برای زمان محمد ابن عبدالله بوده است بی فایده می باشد. ایدئولوژی که همزمان یک دینِ مدنی و شکل دهنده اخلاق فردی و اجتماعی بسیاری از مسلمانان است، و از یک اندیشه سیاسی خاص و نظام قضایی ویژه خود برخوردار می باشد.
واقعیت این است که اگر از زاویه ایمان و یا عشق به قران و پیامبر آن وارد نشویم و قران را بخاطر کلام خدا بودن دلیل حقانیت خود همین قران نیاوریم، و بحث را صرفا از نظر تاریخی و علمی دنبال نمائیم، بنظر من، نتیجه ای جز این نمی توان گرفت که اسلام نیز مانند مذاهب و ادیان دیگر در یک فرایند مشخص از تحولات اجتماعی و سیاسی بتدریج از طریق تجمع سنن و اعتقادات مذهبی موجود حول یک منبع مقدس جدید بوجود می آید و مبنایی می گردد برای قرارداد های جدید اجتماعی و سامانه های نوظهور سیاسی و اقتصادی. قراردادها و سامانه هایی که مخصوص زمان خود بوده اند و قابل اجرا در زمان ها و مکانهای دیگر نمی باشند.