شه‌ممه‌ 23 تشرینی دووه‌م 2024

احقاق حقوق ملیتها مهمترین عامل برقراری دمکراسی / “آرش لرستانی”

دمکراسی مهمترین دستاورد بشری است که به انسان بدون هیچ گونه تبعیضی می نگرد و خواهان فراهم کردن شرایط مساعد برای رشد و رفاه انسان در محیطی عاری از اضطراب و نابرابری است. دمکراسی در بوته ی تحولات سیاسی – اجتماعی پیوسته مورد آزمایش قرار می گیرد و با توجه به نیازهای روز افزون انسان در بستر جهانی و جغرافیایی رشد و ارتقا پیدا کرده بطوری که تا کنون برقراری دمکراسی شاید مهمترین فاکتور همگرایی نیروهای مختلف سیاسی و کنشگران اجتماعی باشد.هنر دمکراسی احقاق حقوق انسان با احترام و تاکید بر تنوع فکری و اقتصادی اوست. تعدد فرهنگ، اندیشه و شرایط اقتصادی پیوسته دمکراسی را در معرض آزمایش و خطا قرار داده و انسان امروز دمکراسی را وسیله ای برای رسیدن به هدف که همان گسترش حداقل های مقبول سیاسی – حقوقی به حداکثرهای مطلوب جامعه ی انسانی است، ارزش گذاری و راهنمایی می کند. دمکراسی واقعی هرگز درصدد همسان سازی فرم و شکل اندیشه ها، نیازها، علایق و سلیقه های انسان نبوده بلکه با توجه به واقعیت انسان امروز، تنوع و گوناگونی شرط اصلی رشد و بالندگی اجتماع است.

ایران کشوری است کثیرالمله که دارای بافت گوناگون فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بوده و هیچ گاه دمکراسی واقعی بصورت پایدار در آن شکل نگرفته است. عصر مشروطه نقطه ی آغاز حیات مدرن سیاسی ایران و شکل گیری نخستین دولت مدرن پهلوی است، دولتی که تنها اتحاد و یکپارچگی سیاسی – اقتصادی را بوسیله ی قدرت نظامی با کمک ابرقدرتهای جهان بوجود آورده که در معادلات جنگ جهانی دوم اتحاد و یکپارچگی فوق فرو ریخته – هر چند که این اتحاد عملا نماینده ی احقاق حقوق مردم نبود و جامعه تنها وسیله ای برای رسیدن به اهداف و نیازهای پهلوی و کشورهای غربی بودند – و با بر هم خوردن معادلات بین المللی دومین حاکم پهلوی بر تخت قدرت نشست. شهریور 1320 تا 28 مرداد 1332 ضعف سیاسی پهلوی زمینه ساز رشد ناقص و امتداد حق خواهی طیفی از نیروهای مردمی شد که نقطه ی اوج آن ملی شدن صنعت نفت و تجربه ی ضعیف دمکراسی خواهی بود، از طرفی ملیتهای ایران توانستند از خلاء سیاسی موجود استفاده کرده و با بوجود آوردن جنبشهای منطقه ای اندیشه تازه ای در برابر تمرکز قدرت در مرکز را بوجود آورند. جمهوری کردستان و آذربایجان، جنبش علیمردان خان، نهضت جنگل، جنبش شیخ خزعل، قیام رئیس علی دلواری، فتح تهران بوسیله ی عشایر بختیاری و … همگی نشانه های حق خواهی ملیتهای ایران بوده که همیشه سد راه تمرکز قدرت در مرکز شده اند.

انقلاب 1357 با حضور تمامی جریانات و طیفهای انقلابی نظام شاهنشاهی را سرنگون کرد اما به دلیل عدم رشد سیاسی و فرهنگی و حتی زمینه های دمکراسی، مذهب توانست با توجه به سابقه ی طولانی حیات اجتماعی و سیاسی خود به جای دمکراسی و حقوق انسان، نقطه ی مشترک اتحاد شود اما پس از شکل گیری جمهوری اسلامی، قدرت حاکم مجددا تمامیت سیاسی – اقتصادی و اجتماعی را به سوی آرمانشهر خود متمرکز کرد و با سرکوب و کشتار مخالفان، تجربه ی جدید دیکتاتوری و استبداد مذهبی را به جامعه تحمیل کرد.

قیام 1357 علیرغم تمام ظلم و جور و نابرابری هایی که بوجود آورد زمینه ساز رشد نیروهای اپوزیسیون سیاسی و تفکرات جامعه در جهت دمکراسی خواهی شد، تجربه ی تلخ 57 نمایان ساخت که تنها تغییر حکومت کافی نبوده و باید ارزشهای انسان و احقاق حقوق شهروندان با توجه به واقعیات اجتماع که همگی در اصول دمکراسی واقعی وجود دارند، مد نظر قرار گیرد. ملیتهای ساکن ایران و نیروهای حق طلب این ملیتها به خوبی آگاه شده اند که اتحاد و تمرکز در سایه ی یک شعار و یک فرهنگ منشاء و مروج بی عدالتی است و ایران تنها در صورتی می تواند به دمکراسی و رشد و شکوفایی برسد که تنوع فرهنگی و اقتصادی و سیاسی بافتهای مختلف اجتماع خدشه دار نشده و مورد تهدید قرار نگیرد. در سایه ی دمکراسی، ملیتهای ایران با تنوعات ساختاری خود می توانند رقابت ایجاد کرده و مکمل یکدیگر باشند، اگر به انسان از هر زاویه ای غیر از موجود آزاد و مستعد که می تواند داوطلبانه در پروسه ی سیاسی – اقتصادی و فرهنگی شرکت کرده و موجب رشد اجتماع گردد، نگاه کنیم بدون شک دچار اشتباه شده ایم و ملیتها نیز که منابع تامین نیروها و پتانسیل های سیاسی- اقتصادی و اجتماعی رشد هستند تنها در صورتی می توانند مشارکت مثبت داشته باشند که هرگز شهروند درجه دوم حساب نشده و حق و حقوق آنها پایمال نگردد که بدیهی است این مهم در صورتی عملی است که ملیتها دارای ضمانت اجرایی کافی برای حراست از ارزشهای خود باشند. از این رو بدیهی است که نظام آینده ی ایران به هیچ وجه نباید متمرکز باشد و عدم تمرکز و اتحاد و مشارکت داوطلبانه در صورتی بوجود خواهد آمد که حضور در سیستم سیاسی آینده ی ایران جذابیت و ارزش داشته باشد.

بسیاری بر این باورند که ملیتها و احزاب و فعالان آنها باید ضمانتهای کافی برای مشارکت در سیستم آینده ی ایران را بوجود آورده و در پروسه ی گذار از جمهوری اسلامی و شکل گیری دمکراسی شرکت کنند در حالی که این تفکر کاملا اشتباه و خام و شاید بدبینانه باشد زیرا ملیتهای ایران که تشکیل دهنده ی ساختار سیاسی آن هستند صاحبان اصلی حکومت آینده بوده و برعکس فعالانی که در عرصه ی تمامیت ایران و اتحاد ملیتها تلاش می کنند باید ضمانت کافی را با عمل و حضور خود داده که در آینده حقوق ملیتها پایمال نخواهد شد و اصلی ترین عامل عدم شکل گیری اتحاد سیاسی نیروهای اپوزیسیون بی توجهی به پاسخگویی آنها به مساله ی ملیتهاست و به جای اینکه در موضع واقعی خود که اثبات دمکراسی خواهی خود است در حالت تهاجمی و بدبینی به ملیتها و نمایندگان آنها قرار دارند. بطور مثال احزاب کرد تنها بیانگر و خواهان خواسته ها و حقوقملت کرد نبوده بلکه وقتی که از مساله ی ملیتها دفاع می کند بصورت مستقیم و غیر مستقیم خواهان احقاق حقوق ملت بلوچ، آذری، عرب و … نیز بوده و کاملا آگاه است که احقاق حقوق ملیتها تنها در صورتی عملی است که همگی فعالان و احزاب ملیتها از حقوق و ارزشهای آنان دفاع کنند، بنا به دلایل فوق و بسیاری عوامل و دلایل ناگفته ی دیگر که مجال پرداختن به آنها نیست، خواسته ها و اولویت های ملیتها کاملا روشن بوده و فعالانی که تنها به مرکز و تمامیت ارضی فکر میکنند هنوز نتوانستند موضع و گفتمان مشخص خود را بصورت شفاف ارائه دهند. منطقی ترین راهکار امروز فعالیت در راستای احقاق حقوق انسان بدون هیچ گونه تبعیضی نسبت به دیگری است و ناگفته پیداست که ملیتهای ایران خود را مالک و صاحب ایران می دانند و تنها به دنبال حقوق انسانی خود هستند.

بابەتی هاوپۆل

قفس، یادداشت چهارم: پیش‌بند “به یاد سپیده فرهان”

مژگان کاوسی تا کنون دو بار بازداشت شده‌ام و هر دو بار در خانه‌ی خودم؛ …